از هیروشیما با عشق
تخفیف

%10

از هیروشیما با عشق

(0)

1,120,000ریال

1,008,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
850

علاقه مندان به این کتاب
16

می‌خواهند کتاب را بخوانند
2

کسانی که پیشنهاد می کنند
2

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب از هیروشیما با عشق

انتشارات مان کتاب منتشر کرد:
کتاب حاضر شامل خاطرات روزانۀ دختر نوجوانی به‌نام یوکو موری‌واکی است که در نهایت قربانی بمباران اتمی هیروشیما به‌دست امریکا شد. یوکو فضای جنگ‌زدۀ ژاپن در سال 1945 را به تصویر می‌کشد و از درد و رنج خود بابت وطن مصیبت‌زده‌اش می‌نویسد. پُل هَم، ویراستار نسخۀ انگلیسی خاطرات یوکو، لابه‌لای متن اصلی کتاب، قطعاتی خواندنی در توضیح شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ژاپنِ آن‌سال‌ها افزوده و با مقدمه و مؤخرۀ روشنگرش گویی کارِ یوکو را ــ که با مرگ مصیبت‌بارش نا‌تمام ماند ــ کامل کرده است. هَم می‌نویسد: «یوکو یک پَر است در دلِ طوفان.»
آنچه در ادامه می‌خوانید اینفوگرافیکی است دربارۀ کتاب «از هیروشیما با عشق» به همراه معرفی آن و بخش‌هایی از مقدمه و پیشگفتارهای کتاب.
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نقد و بررسی تخصصی نقد و بررسی تخصصی

اینفوگرافیکِ کتابِ از هیروشیما با عشق

از هيروشيما با عشق

هیروشیما عشقِ من

دربارهٔ کتابِ «از هیروشیما با عشق»

از هيروشيما با عشق

«در ششم اوت ۱۹۴۵، یوکو موری‌واکی، خواهر کوچکم، داشت کار تخریب خانه‌ها را در منطقۀ دوباشی، تقریباً در هفتصدمتری جایی که بمب اتم فرود آمد، انجام می‌داد، که در معرض انفجار بمب اتمِ هیروشیما قرار گرفت و همان‌روز عصر، در پناهگاهی واقع در ده‌کیلومتری حومۀ هیروشیما، جانش را از دست داد. یوکو سیزده سالش بود. این کتاب حاوی دفترچۀ خاطرات اوست.» این سطرهایی است از برادر یوکو. پس از چند دهه، با یادآوری آن‌‌ روزِ تلخ، از مرگ خواهر خود نوشته و آن را در ابتدای کتاب از هیروشیما با عشق درج کرده است ــ کتابی که در واقع دفتر خاطرات روزمرۀ خواهرش است، از یک ماه پیش از آنکه بمب‌افکن‌های امریکایی بمب اورانیومی چهارتُنی را بر هیروشیما رها کنند و دقیقه‌ای بعد نیستی جای هرگونه هستی را بگیرد. خاطرات یوکو مانند، هر دفترچه‌خاطرات دختربچه‌ای هم‌سن‌و‌سال یوکو، ساده است، بدون ‌پیچیدگی و کنایه‌گویی. هرچه هست روراستی و صداقت است. بیان هر آنچه می‌بیند، هرکاری که می‌کند. دفترچۀ خاطرات یوکو با مراسم ورود به مدرسۀ کِنجو آغاز می‌شود. می‌نویسد: «بالأخره امروز مراسم ورود به مدرسۀ کِنجو برگزار شد! حالا من هم یکی از آن دخترهایی هستم که مدت‌ها بود تحسین‌شان می‌کردم: یکی از دانش‌آموزهای کِنجو. می‌خواهم حواسم را جمع کنم که چطور زندگی روزانه‌ام را پیش می‌برم و سخت کار کنم تا به‌عنوان یک دخترمدرسه‌ای ژاپنی شرمندۀ خودم نشوم.» و این هم آخرین سطرهایی که در دفترچۀ خاطراتش نوشته است: «دیروز دایی آمد و خیلی خوشحال شدیم. کاشکی هر روز همین‌طور بود. از فرداصبح، به گروه‌های تخریب خانه‌ها ملحق می‌شویم. می‌خواهم همۀ تلاشم را بکنم.»

و چنین است روزنوشت‌های دیگرش. یوکو دختری است وظیفه‌شناس و منظم که احترام معلمانش را برمی‌انگیزد. هر روز حدوداً در ساعت چهار و نیم تا پنج صبح بیدار می‌شود و به مدرسه می‌رود، البته بعد از دقایق بسیار طولانی پیاده‌روی، و گاهی اتوبوس سوار می‌شود. در مدرسه هم فقط درس خواندن نیست؛ جنگ است و آن‌ها هم نیروی انسانی‌ای هستند در آن. حکومت ژاپن، برای کار جمع‌آوری آوارها و تمیز کردن خیابان‌ها، از جان و تن کودکان هم نمی‌گذرد. شب که به خانه می‌آید، کارهای خانه را انجام می‌دهد و سپس مشق‌هایش را می‌نویسد و می‌خوابد و باز فرداصبح. این است زندگی او.

در هیروشیما هم، مثل باقی شهرها، کار کودکان طاقت‌فرسا بود. یوکو و همکلاس‌هایش، بعد از تخریب خانه‌های اطرافِ ساختمان‌های مهم برای ایجاد فضاهای آتش‌شکن، باید در پاکسازی و تخلیۀ کاشی‌ها و سرامیک‌ها و نخاله‌های خانه‌ها هم که روی زمین ریخته بودند کمک می‌کردند. فضاهای آتش‌شکن شامل خیابان‌های پهن و درازی بودند که هدف از ایجادشان جلوگیری از گسترش آتشی بود که انتظار می‌رفت بعد از بمباران‌های امریکایی‌ها به پا شود. خانه‌های ژاپن خیلی راحت آتش می‌گرفتند، چون معمولاً از کاغذهای سفت‌ومحکمی مثل مقوا درست شده بودند که مثل چوبِ خشک فوراً می‌سوختند.

خیلی از بچه‌ها بودند که ساعات طولانی کار می‌کردند. بعضی‌هایشان ساعت چهار صبح بلند می‌شدند و کارهای خانه را انجام می‌دادند و بعد به مدرسه می‌رفتند یا برای کار به بسیج‌های دانش‌آموزی می‌پیوستند. عصرها هم دوباره کارهای خانه را از سر می‌گرفتند و تا دیروقت مشغول بودند. خیلی وقت‌ها هم آن‌ها را به جنگل‌ها می‌فرستادند تا غذا ــ انواع توت و میوه‌های خودرو ــ یا چوب و ریشه‌های درخت کاج جمع‌آوری کنند. چوب عملاً برای استفاده در هواپیماها به کار می‌رفت، چون ذخیرۀ فولاد ژاپن تقریباً ته کشیده بود، و ریشه‌های درخت کاج را هم آسیا می‌کردند و از آن‌ها روغن می‌گرفتند تا به‌عنوان سوخت استفاده کنند.

«فرمان بسیج دانش‌آموزی» تأکید می‌کرد بر اینکه همۀ کودکانی که بالاتر از دوازده سال سن دارند باید به‌اندازۀ بزرگسالان کار کنند و مشغول باشند. پس زیاد جای تعجب ندارد که دخترانی مثل یوکو ــ که در بین بچه‌های بسیج‌شده کمترین سن‌وسال را داشتند ــ احساس خستگی و سرگیجه کنند. در سال‌های جنگ، میلیون‌ها کودک ژاپنی که وادار شده بودند بیش از حدّ توان‌شان کار کنند دچار سوء‌تغذیه شدند.

اما در لابه‌لای همین گفته‌های به‌ظاهر بی‌ارزش می‌توان به درکی از روح جمعی حاضر در ژاپن پی برد، از جزئیات مدارس و درس‌ها مثلاً. خیلی از کلاس‌های یوکو به‌خاطر حملات هواییْ نیمه‌کاره رها می‌شدند یا اینکه جایشان را به کارگری در زمین‌های کشاورزیِ مدرسه، نظافت اطراف مدرسه و بعد کار تخریب در حومه‌های شهر می‌دادند. وقتی کلاس‌ها تشکیل می‌شدند، یوکو کِیف دنیا را می‌کرد. بعضی از درس‌ها با معیارهای امروز عجیب‌وغریب به نظر می‌رسند. کلاس‌های خانه‌داریْ دخترها را برای نقش همسری و مادری آماده می‌کردند. مطالعات عملی هم شامل آموختن کشاورزی و تجارت بود. یوکو وقتی از خط‌کش مهندسی استفاده می‌کند، خیلی هیجان‌زده به نظر می‌رسد؛ این خط‌کش چیزی مثل یک خط‌کش ـ ماشین‌حساب کوچک است با مجموعه‌ای از درجه‌بندی‌های استاندارد رویش و می‌توان آن‌ها را به بالا و پایین سُر داد تا سر جایی که باید قرار بگیرند و مسائل ریاضی و محاسباتی را حل کنند. ادبیات ملی هم شامل متون وطن‌پرستانه و نمادپردازی‌هایی مربوط به امپراطور و سلطنت بود.

از هيروشيما با عشق

می‌توان از رابطۀ میان حکومت ژاپن و مردمانش چیزهایی دانست. اینکه چطور دستگاه تبلیغاتی حکومت ژاپن بر ذهن نوجوانی چون یوکو تأثیر گذاشته. بچه‌مدرسه‌ای‌های ژاپنی خوب می‌دانستند زندگی کردن در ترسِ دائمی از حملۀ هوایی چه حالی دارد. خیلی‌هایشان شاهد حملۀ بمب‌افکن‌های امریکایی به شهرهایشان بودند. در ضمن، به آن‌ها یاد داده بودند که از امریکایی‌ها و بریتانیایی‌ها متنفر باشند. بعضی‌ها شعارهایی می‌دادند که حکومت توی سرشان کرده بود. مثلاً بچه‌ها سرِ کارشان موقع تخلیۀ نخاله‌های ساختمان‌های تخریب‌شده در هیروشیما شعار «امریکایی‌ها و بریتانیایی‌ها را بکُشید، یک دو سه» سر می‌دادند. به بچه‌ها یاد داده بودند که بابت همۀ بدبختی‌هایشان دشمن را مقصر بدانند. کمبود غذا، دستور تخلیه و خروج از شهرها، وقفه افتادن بین کلاس‌های مدرسه: مقصر همۀ این‌ها دشمن بود. یوکو در پنجم ژوئن می‌نویسد: «من مطمئنم که دخترمدرسه‌ای‌های بریتانیایی و امریکایی دارند سخت کار می‌کنند و همه‌کاری برای پیروزی در جنگ انجام می‌دهند. ما نباید از آن‌ها عقب بمانیم؛ به‌هیچ‌وجه نباید عقب بمانیم.» ولی هم‌نوعان یوکو در بریتانیا و امریکا به‌هیچ‌وجه مثل دخترمدرسه‌ای‌های ژاپنی برای جنگ کارگری نمی‌کردند.

از هیروشیما با عشق روایتی است از قلب ژاپن با زبانی صمیمی. پر است از اطلاعاتی که ویراستاران کتاب با پی‌نوشت‌هاشان تکمیل کرده‌اند تا خواننده درکی وسیع و دقیق از وضعیت ژاپن در آن هنگامۀ پُربلا داشته باشد. یادداشت‌های روزانۀ یوکو موری‌واکی، در هنگامۀ جنگ جهانی دوم، تصویری دهشتناک از زیر پوست ژاپن است. اگر تاکنون گزارش‌های بسیاری از جبهۀ متفقین و احوالات مردمان آن کشورها در جنگ خوانده‌ایم، از مردمان شرق کمتر گزارشی به گوش‌مان خورده. از هیروشیما با عشق پژواک صدای معصومیت دختری از دل جنگ است که آشوبی او و استعدادش را نابود می‌کند: بمب‌افکن‌های امریکایی از یک ‌سو و پروپاگاندای حاکمان سرزمین خورشید از سوی دیگر.

از پیشگفتار ویراستار انگلیسی

از هيروشيما با عشق

او هم کسی بود درست مثل هر کودک دوازده‌سالۀ دیگر: هر روز صبح بیدار می‌شد و به مدرسه می‌رفت. عاشقِ مامان و بابایش بود. به بعضی از معلم‌هایش می‌خندید. سخت کار می‌کرد. از مدرسه و دوستانش و تعطیلاتش لذت می‌برد. ولی یوکو موری‌واکی از یک نظر شباهتی به کودکان نداشت: او در ژاپن زندگی می‌کرد، در فاصله‌ای نه‌چندان دور از شهر هیروشیما در جنوب ژاپن، در طول بدترین جنگی که دنیا به خود دیده است.

یوکو و خانواده‌اش در جزیرۀ زیبا و کوهستانیِ میاجیما زندگی می‌کردند که یکی از زیباترین معابد ژاپن در آن قرار دارد. با هم در خانۀ کوچکی روزگار می‌گذراندند که با کاغذهای سنتیِ ژاپنی ساخته شده بود. پدر یوکو معلم موسیقی بود.

تا سال ۱۹۴۱ که جنگ شروع شد، زندگی یوکو هم کمابیش مثل زندگی بیشترِ دختران ژاپنی بود: به مدرسه می‌رفت، پیانونوازی می‌آموخت، خانواده‌اش مراقبش بودند، مناسک آیینی‌اش را به جا می‌آورد. یاد گرفته بود به مذهبی ایمان داشته باشد به‌نام «شینتو» که یک آیین کهن ژاپنی است. در میانه‌های قرن دوازدهم میلادی، ایمان به امپراطور در مقامِ یک خدای زنده و پرستش او در عمق آیین شینتو جای داشت.

او جنگی را که در اطرافش جریان دارد ثبت می‌کند: هواپیماهای بالاسرش، کمبود شدید غذا، کار طاقت‌فرسا، و مسئولیت‌های روزانۀ خودش. متوجه می‌شویم که این بچه‌ها در طول جنگ اصلاً روز تعطیل نداشتند. مجبور بودند یکشنبه‌ها هم کار کنند، غذا و چوب جمع کنند، کارگری کنند، و تمرین دفاع از خانه کنند برای مواقعی که ممکن است امریکایی‌ها دست به حمله بزنند. و اینجاهاست که کارهای کوچک و روزمرۀ یوکو آشکار می‌شوند.

اما، با وجود این زندگی دلگیر و غم‌انگیز، به نظر می‌رسد یوکو همیشه بهانه‌ای برای خوشحال بودن دارد: «امروز روز کار در خانه بود. دیروز دایی آمد و خیلی خوشحال شدیم. کاشکی هر روز همین‌طور بود.» یوکو این‌ها را در پنجم اوت ۱۹۴۵ می‌نویسد، یک روز پیش از آنکه امریکا بمب اتم را بر سر هیروشیما رها کند. و بعد، خاطراتش ناگهان به پایان می‌رسند و جنگ‌افزاری که به‌شکل هولناکی در معرضش قرار می‌گیرد آن‌ها را در سکوت فرو می‌برد.

داستان زندگی یوکو یکی از هزاران هزار داستان است. تقریباً همۀ دانش‌آموزان هم‌دورۀ او در مدرسه به‌همراه هر پنج معلم‌شان درجا با انفجار بمب اتم کشته شدند. آن‌ها در میان بیش از ۶۳۰۰ کودک دیگری بودند که جادرجا جان سپردند. بقیه هم بر اثر زخم‌های مزمن یا اشعه‌زدگی جان باختند.

خاطرات یوکو نمایانگر احساسات و برداشت‌های دختری ژاپنی نسبت به دنیای پیرامونش است، در زمانه‌ای که دنیا به پایان خود نزدیک شده بود. با این‌همه، اگر حکومت ژاپن مرگ یوکو را «سبک‌تر از یک پَر» فرض کرد ــ همان‌طورکه راه و رسمِ «بوشیدو»ی سامورایی‌ها ژاپنی‌ها را تشویق می‌کند مرگ را چنین ببینند ــ فقدان یوکو سنگین‌ترین بار روی زمین بر دوش مادر و پدرش بود. به‌گفتۀ کوجی، مادر یوکو بعد از یافتن جنازۀ دخترش دیگر هیچ‌وقت لبش به خنده باز نشد.

از مقدمۀ برادر یوکو

آخرین نوشتۀ دفترچۀ خاطرات یوکو به تاریخ پنجم اوت است، دقیقاً چهار ماه بعد از تاریخ مراسم ورود به مدرسۀ کِنجو. فردای آن‌روز، در ششم اوت، دانش‌آموزانِ سال‌هفتمی کِنجو در دوباشی با سرنوشت‌شان رو در رو شدند. هنوز کار تخریب را شروع نکرده بودند که در ساعت هشت و پانزده دقیقه بمب اتم در بالای سرشان منفجر شد. بعد از انفجار اتمی، کامیون امداد خواهرکوچولویم را سوار کرد و به مرکز امداد موقت واقع در ده‌کیلومتری آنجا رساند. زخم و جراحت‌هایش چنان وخیم بود که همان‌روز عصر درگذشت. از آنجا که ششم اوت برای یوکو روز کار بوده، دفترچۀ خاطراتش را در خانه گذاشته و رفته است. هربار به دفترچۀ به‌جامانده از یوکو نگاه می‌کنم، یاد مادرم می‌افتم که باقی زندگی‌اش تک‌وتنها می‌نشست دفترچه را می‌خواند و غم‌و‏اندوه او را فرا می‌گرفت. برای من خیلی سخت بود که مادرم را در آن حال ببینم. برای همین، وانمود می‌کردم حواسم به او نیست. خودم هم تا مدت‌ها، به‌دلیل ترس و اندوهی که آن دفترچه برایم تداعی می‌کرد، بازش نمی‌کردم تا اینکه دفترچۀ خاطرات یوکو توجه سازندگان فیلم مستندی با عنوان دخترها در لباس تابستانی ـ هیروشیما ـ ۶ اوت ۱۹۴۵ را به خودش جلب کرد. آن فیلم سرگذشت دانش‌آموزان سال‌هفتمی دبیرستان کِنجو را روایت می‌کرد که با بمب اتم کشته شده بودند. در طول ساخت فیلم ــ که در اوت ۱۹۸۸ پخش شد ــ من با هیروشی کامی آشنا شدم که یکی از معلمان دبیرستان دخترانۀ وابسته به دانشگاه هوسئی در یوکوهاما بود و مسئول واحد درسیِ ویژه‌ای مربوط به بمباران اتمی برای دانش‌آموزان. هر سال، مدرسه یک سفر علمی چهارروزه به هیروشیما ترتیب می‌داد و در یکی از همین سفرها بود که آقای کامی، به‌اصرار دانش‌آموزان، سعی کرد با پدر من تماس بگیرد. پدرم آن‌موقع شرایط جسمی خوبی نداشت و به همین سبب من پیشنهاد دادم خودم به‌جای او برای دانش‌آموزان سخنرانی کنم. تا آن‌موقع، من به کسی نگفته بودم که تجربۀ بمب اتم را از سر گذرانده‌ام و خواهرم هم قربانیِ آن شده؛ نه اینکه خواسته باشم این حقیقت را که «هیباکوشا» (بازماندۀ بمب اتم) هستم پنهان سازم، بلکه چون خودم نمی‌خواستم آن را به یاد بیاورم.

از هيروشيما با عشق

مجموعۀ جوان در مواجهه

اینفوگرافیک کتاب

قرار است در این مجموعه روایت‌هایی داستانی ـ مستند (بیشتر در قالب رمان) منتشر شوند از تجربۀ مواجهاتِ نوجوانان و جوانان جهان با مصائب سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادیِ سرزمین‌هایشان در دوره‌های مختلف تاریخی: مصائبی همچون جنگ و انقلاب و کودتا و کوچ اجباری و… می‌کوشیم از کشورها و زبان‌های گوناگون آثاری شاخص انتخاب و ترجمه کنیم تا خوانندۀ ایرانی، از هر گروه سنی، پیوندهایی با این‌گونه تجربه‌ها برقرار سازد.

نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی