پرتره

پرتره

(0)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
129

علاقه مندان به این کتاب
3

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب پرتره

مرد نازنین مدت طولانی احمقانه ایستاد ، چهره اش مثل علامت سوال بود . همان شب ، چارت کوف سه پایه اش، بومهایش ، تابلوهایش و همه وسایلش را به آپارتمان جدید فرستاد . بعد بهترین ها را چید و بقیه را گوشه ای انداخت ، او شروع کرد به اندازه گرفتن اتاق ها در حالی که دزدکی به آیینه نگاه می کرد. او جوشش آرزوهای شکست ناپذیری را احساس می کرد که به دست آوردنشان مایه افتخار بود . می خواست به دنیا نشان دهد که تواناست .او فکر کرد که صدای فریادی می شنود:« چارت کف! چارت کوف!» -«آیا شما تابلوهای چارت کوف را دیده اید ؟ چه رنگ آمیزی ای ! عجب استعدادی!» یک هیجان جدی بر او چیره شده بود . صبح که شد ، ده دو کای دیگر برداشت و رفت تا از مسئول روزنامه تقاضای یک کمک سخاوتمندانه کند. سردبیر روزنامه او را دوستانه پذیرفت واو را استاد عزیز خطاب می کرد . دستش را فشرد . می خواست درروزنامه فردا، اطلاعیه ای چاپ کند که از خصوصیات استعداد او به خوبی تعریف کند . فقط نگران تیتر و عنوانش بود . عنوان مقاله چاپ شده این بود : «استعداد خارق العاده چارت کوف ». -از متن کتاب-

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی