فصل رزهای صورتی

(0)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
95

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب فصل رزهای صورتی

هنوز کاغذ در دستم می لرزید، به مادرش فکر می کردم که چگونه راضی خواهد شد وقتی شب گذشته کمک می کردم تا میز شام بچیند، غمگین بود. رنگش پریده بود و کم حرف می زد. فرهاد که سوال را از چشمهایم خوانده بود. در گوشم گفت: نگران نباش. از این که در ستاد پشتیبانی جبهه و جنگ ثبت نام کرده ام خوشنود نیست. گفتم: فقط پشتیبانی؟ سر تکان داد: بله. و به عصای پدرش اشاره کرد: فکر می کند خدای نکرده این وضع تکرار خواهد شد. من به ایشان گفته ام در محل کار من جنگ نیست. گروه ما فقط طرح و برنامه های مخابراتی دارد به رفتنش فکر می کردم و به دو مادر که عاشقانه دوستش دارند. به خواهرمان بهار، که هنوز به دهانم خیره است تا بگویم این ماموریت برای چیست. و به خودم که آیا طاقت خواهم داشت، جای خالیش را ببینم؟

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی