جست با لباس سرتاپاسیاهش و همینطور که دستهایش را پشتش گرفته بود، پشت سر همراهان پادشاه ایستاده بود. داشت یکی از تابلوها را که نقاشی صورت یکی از اجداد دورِ کاترین بود، با دقت نگاه میکرد؛ ولی وقتی کاترین و مادرش وارد شدند، صاف ایستاد. قلب کاترین داخل قفسهی سینه و زیر دندههایش مثل طبل کوبید.
شاید بشه گفت این یکی از بهترین بازگوییهای داستان آلیس در سرزمین عجایب هستش و شاید بشه بهعنوان پیشدرآمد هم حسابش کرد. من همهٔ شخصیتهای این کتاب رو دوست داشتم و خیلی قشنگ بود.
محیط سرزمین عجایب واقعاً شگفتانگیزه و عجیبوغریب. من خیلی دوست داشتم که مایر شخصیتهای قدیمی مثل کلاهدار دیوونه و گربه رو هم به داستان اضافه کرده بود.
سنگدل رمانی فانتزی و نسبتاً عاشقانه است اما خب چه انتظاری از ملکهٔ قلبها دارید؟ تصمیمات کاترین گاهی احمقانه و گاهی بیپرواست و در نهایت اون رو به مسیری میکشه که نباید. حتماً بخونیدش