30بوک
کتاب عمومی
ادبیات
رمان خارجی
اولین تماس تلفنی از بهشت
اولین تماس تلفنی از بهشت
تخفیف

%20

اولین تماس تلفنی از بهشت

(17)
نویسنده:

2,300,000ریال

1,840,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
865

علاقه مندان به این کتاب
14

می‌خواهند کتاب را بخوانند
5

کسانی که پیشنهاد می کنند
5

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
1

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب اولین تماس تلفنی از بهشت

بیشتر خبرهای زندگی مانند تولد یک نوزاد، نامزدی یک زوج و تصادف غم انگیز در نیمه شب را با تلفن به آدم می دهند. بیشتر اتفاق های مهم سفر زندگی آدمی را، چه خوب و چه بد، با صدای تلفن خبر می دهند. ( صفحه 16) باید دوباره از نو شروع کنی. همه همین را می گویند. اما زندگی مثل بازی شطرنج نیست و وقتی عزیزی از دست می رود، نمی توان از نو شروع کرد. زندگی کردن در چنین شرایطی، بیشتر " ادامه دادن بدون آن عزیز" است تا یک شروع دوباره. همسر سالی از دست رفته بود. او پس از یک بیهوشی طولانی از دنیا رفته بود. به گفته بیمارستان، او در اولین روز تابستان، وقتی هوا توفانی بود و به شدت رعد و برق می زد، جان داده بود. سالی آن موقع هنوز در زندان بود. نُه هفته به آزادی اش باقی مانده بود. وقتی به او خبر دادند، همه بدنش بی حس شد. مثل این بود که روی کره ماه ایستاده باشی و ناگهان به تو خبر بدهند زمین ویران شده است. ( صفحه 21) می گویند یقین بهتر از باور است چون وقتی باور ایجاد می شود، کس دیگری به جان انسان فکر کرده است. ( صفحه 52) صدای یک مادر به هیچ کس دیگری شباهت ندارد. ( صفحه 17) ما فکر می کنیم مردی که پس از ده ماه از زندان آزاد می شود، چقدر از آزادی لذت می برد اما واقعیت آن است که جسم و ذهن انسان به شرایط عادت می کند، حتی به بدترین شرایط. برای همین، هنوز گاهی وقت ها سالی مانند یک زندانی بی رمق به دیوار خیره می شد و بعد ناچار بود به خودش یادآوری کند که می تواند برخیزد و بیرون برود. ( صفحه 22) رنجی که تو زندگی می کشی، واقعا تو رو ناراحت نمی کنه ... خود واقعی تو رو ناراحت نمی کنه ... تو از اونی که فکر می کنی، سبک تری. ( صفحه 28) معجزه ها هر روز بی سر و صدا اتفاق می افتند: در اتاق عمل، در دریای توفانی و یا وقتی ناگهان عابری وسط خیابان ظاهر می شود. این معجزه ها بندرت مورد توجه واقع می شوند و کسی حساب آنها را نگه نمی دارد. ( صفحه 29) آدما با ترس زندگی شون رو می بازن ... ذره ذره ... هر چی به ترس بها بدیم، از ایمانمون ... کم کردیم ...

نظرات کاربران (2)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • مهدیه کدخدا
    • پاسخ به نظر

    کتاب جالبی بود. اولش یکم سردرگم کننده بود. ولی به مرور بهتر میشه. زیاد هیجان نداره

  • تصویر کاربر

    • عصمت آشنا
    • پاسخ به نظر

    اصلا جالب نبود. کلا به این نتیجه رسیدم که باید کتابهای نشر آموت رو کنار بزارم. ساده و زیادی دم دستین.

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی