عاشقانه ‌های کلاسیک (ربکا)

(92)

3,650,000ریال

2,920,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
6801

علاقه مندان به این کتاب
96

می‌خواهند کتاب را بخوانند
14

کسانی که پیشنهاد می کنند
18

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب عاشقانه ‌های کلاسیک

انتشارات افق منتشر کرد:
رمان ربکا در سال 1938 به چاپ رسید و به سرعت به یکی از ماندگارترین آثار جهان ادبیات تبدیل شد. اورسن ولز آن را در قالب نمایشنامه‌ای رادیویی اجرا کرد و آلفرد هیچکاک بر اساس آن فیلمی سینمایی ساخت. دافته دوموریه خالق این رمان در شصت و دو سالگی بانوی ادبیات انگلستان لقب گرفت. پدر دو موریه مدیر هنری و پدربزرگ مادری‌اش کاریکاتوریستی معروف بود.
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (8)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • نگین کریمی
    • پاسخ به نظر

    خیلی داستان قشنگ و معرکه ای داره . نویسنده اونقدر ظریف همه چیز و توصیف کرده که شما ناخوداگاه خودتون رو داخل فضای داستان حس میکنید و فکر میکنید که دارید با چشم میبینید . اوایل یکم گنگ بود چون داستان اصلی تیکه تیکه به هم پیوند میخوره . در هر حال کتابیه که به شدت توصیه میشه و ارزش چند بار خوندن رو داره .

  • تصویر کاربر

    • مهدی صبوری
    • پاسخ به نظر

    یه شاهکار به تمام معنا این کتاب یا بهتره بگم این رمان به قدری جذابه که تا حالا 3 بار خوندمش

  • تصویر کاربر

    • زهرا مجدی
    • پاسخ به نظر

    از خوبیای این کتاب میشه به توصیف نویسنده از فضای عمارت مندرلی و لحظه به لحظه داستان اشاره کرد که خواننده کامل میتونه ذهنش رو جای شخصیت داستان بذاره و تصوراتش رو با نویسنده همراه کنه روند داستان فقط تاجایی معمولیه که ربکا وارد داستان میشه و بعدش سوپرایزهای عجیبی برای خواننده این کتاب میاره

  • 1
  • 2
  • 3

بریده ای از کتاب (6)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • محمدمهدی صفا
    • 0

    خوشحالم که تب اولین عشق، فقط یک بار اتفاق می افتد. چون شاعران هرچه هم که بگویند، هنوز هم یک تب و بار مسئولیت است

  • تصویر کاربر

    • محمدمهدی صفا
    • 0

    دیشب در عالم رویا دیدم که بار دیگر به ماندرلی پای نهاده ام. در نظرم چنین جلوه می کرد که در مقابل دروازه ی آهنین کاخ ایستاده ام و به طرف گذرگاه پرپیچ و خم آن نگاه می کنم. در بسته بود و انبوه شاخه های درختان راه را پنهان ساخته بود.

  • تصویر کاربر

    • فائزه قربانی
    • 0

    ی‌تردید نمی‌توان برای خوشبختی قیمتی تعیین کرد، چون حسی درونی است. بی‌شک ما هم لحظاتی مملو از افسردگی داریم، اما درمقابل، لحظات دیگری هم هستند؛ لحظاتی که با دیدن لبخندش متوجه می‌شوم که با هم هستیم، کنار هم گام برمی‌داریم و هیچ اختلاف‌نظری بینمان مانعی ایجاد نمی‌کند.

  • 1
  • 2
عیدی