بی کرانگی

(3)

1,000,000ریال

900,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
468

علاقه مندان به این کتاب
1

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
1

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب بی کرانگی

انتشارات نیماژ منتشر کرد:
دو همسایه دیوار به دیوار به نام های سالاری و کیانی در منطقه ی شمیران تهران، پس از سال ها همزیستی دوستانه، ناگهان به سبب روادیدی پیش بینی نشده تصمیم به قطع ارتباط با یکدیگر می گیرند. بی کرانگی، زندگی همزمان انسان هایی را روایت می کند که برای رسیدن به خوشبختی و نگهداری از آن ناچارند هر از چندی با سرنوشت و فراز و فرودهای آن رویارویی کنند. این رویارویی کم و بیش در طول رمان ادامه می یابد و سرانجام ما را به همراه یکی از شخصیت ها وارد جهانی ناشناخته و شگفت انگیز می کند؛ جهانی نو و آرمانی که ریشه در زمین خاکی، آرزوها و کهن الگوها دارد...
رمان بی کرانگی، واپسین اثر مهدی ابراهیمی لامع، با نگاهی نو به زبان فارسی، فرهنگ بومی ایرانی و ادبیات داستانی به نگارش درآمده است. مهدی ابراهیمی لامع، کارشناس ارشد رشته ی پژوهش هنر، بیش از پانزده سال است که در زمینه ی داستان نویسی، پژوهش و نقد ادبی فعالیت مستمر و مستقل داشته است. از این نویسنده تاکنون دو مجموعه داستان، یک مجموعه شعر پنج جلدی خردسالان و بیش از چهل نقد مقاله ی تخصصی در مجلات معتبر ادبی به چاپ رسیده است.
برگزیده شدن در جشنواره های سراسری نقد کتاب، جشنواره ی ادبی یوسف جشنواره ادبی نثر معاصر، جشنواره ی ادبی طهران و... همچنین نامزد نهایی در جایزه ی کتاب فصل، جایزه ی گام اول، جشنواره ی کتاب و رسانه جشنواره ی نقد کتاب، جایزه ی ادبی بیهقی و جایزه ی ادبی حیرت از جمله افتخارات وی در حوزه ی داستان نویسی، نقد و پژوهش ادبی است.
(نه! آن جا زمین نبود؛ شاید تکه ای از آسمان؛ تکه ای از ماه؛ جایی میان خواب و بیداری؛ سرزمینی برآمده از دل دریاها و خشکی های ناشناخته؛ به سان رویایی دور و دست نیافتنی؛ و به همان اندازه نزدیک و دوست داشتنی؛ بیگانه از هر آن جه تاکنون به چشم و گوش دیده و شنیده شده؛ سرزمینی دلفریب و بی کران با طبیعتی پاک و بی آلایش... همه چیز جلوی چشم های وق زده ی نوید می درخشید. افتاده بود در دنیایی ناب و درخشان که سرتاسر پر از تازگی و سرسبزی بود؛ پر از شادابی و سرزندگی؛ پاک از هرچه خاک؛ از هرچه تیرگی؛ از هرچه گست و گرم. چشم که می چرخاند هزار هزار رنگ و رخ تازه می دید؛ صدها چشم انداز چشم نواز؛ ده ها فرجود و شگفتی؛ جوری که با دیدن آن دیگر خودش را از یاد برده بود.)
فروشگاه اینترنتی 30 بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی