کلکسیونر

(186)
نویسنده:

2,350,000ریال

2,115,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
14849

علاقه مندان به این کتاب
257

می‌خواهند کتاب را بخوانند
19

کسانی که پیشنهاد می کنند
32

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
2

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب کلکسیونر

انتشارات چشمه منتشر کرد:
روزهایی کـه از مدرسه‌ شبانه‌روزیش برمی‌گشت خانه گاهی اوقات، تقریباً هر روز، می دیدمش، چون خانه‌شان درست روبه‌روی ساختمان شهرداری بود. او و خواهر کوچک‌ترش زیاد از خانه بیرون می‌رفتند و برمی‌گشتند، اغلب همراه مردانی جوان که البته به هیچ عنوان خوشم نمی‌آمد. هر وقت سرم خلوت می‌شد پرونده‌ها و دفاتر کل را رها می‌کردم و می‌رفتم دم پنجره و از پشت شیشه‌ یخ‌زده‌ اتاق، خیابان زیر پایم را نگاه می‌کردم و گاهی چشمم به او می‌افتاد. شب که می‌شد در دفترچه‌ مشاهداتم علامت می‌زدم، اول با ایکس و وقتی اسمش را فهمیدم با ام. بیرون هم بارها دیدمش. یک‌بار در صف کتابخانه‌ عمومی خیابان کراس‌فیلد درست پشت‌سرش ایستادم. حتی یک مرتبه هم نگاهم نکرد، ولی من پشت کله‌اش را تماشا کردم و دم‌اسبی بلندش را. خیلی بور بود، خیلی ابریشمی، شبیه پروانه‌ برنت، بافه‌ مویی که تا نزدیک کمرش می‌رسید. گاهی می‌انداختش جلو، گاهی پشت. گاهی هم جمع می‌کرد بالای سر. فقط یک‌بار، قبل از این‌ که این‌جا مهمانم شود، این موهبت نصیبم شد که مویش را باز ببینم، نفسم بند آمد از بس زیبا بود، شبیه یک پری دریایی…
جان رابرت فاولزدر تاریخ 31 مارس 1926 در لی-آن-سی شهرک کوچکی در 60 کیلومتری لندن متولد شد. دوره متوسطه را در مدرسه بدفورد سپری کرد. پس از آن که مدت کوتاهی در دانشگاه ادینبورگ تحصیل کرد در سال 1945 برای خدمت نظامی به ارتش پیوست، دوران آموزشی وی مقارن با اتمام جنگ جهانی دوم بود لذا فاولز به‌طور مستقیم در نبردهای آن جنگ حضور نداشت. پس از چندی دریافت که زندگی نظامی با روحیات وی سازگار نیست بنابراین در سال 1947 تصمیم گرفت ارتش را ترک کند. پس از آن به اکسفورد رفت و در آنجا بود که اگزیستانسیالیسم را کشف کرد و به آثار ژان پل سارتر و آلبر کامو علاقمند شد. فاولز در سال 1950 در رشته زبان فرانسوی فارغ‌التحصیل شد و کارش را به عنوان نویسنده آغاز کرد.
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نقد و بررسی تخصصی نقد و بررسی تخصصی

معرفی کتاب کلکسیونر اثر جان فاولز

امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

کتاب کلکسیونر از سایت گودریدز امتیاز 4 از 5 را دریافت کرده است.

امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

کتاب کلکسیونر از سایت آمازون امتیاز 4.1 از 5 را دریافت کرده است.

معرفی رمان کلکسیونر:‌

کلکسیونر اولین رمان منتشرشدۀ جان فاولز، نویسندۀ بریتانیایی است که آن را بین سال‌های 1960 تا 1962 نوشت. جان فاولز پیش از این کتاب، کتاب مجوس را نوشته بود اما کتاب مجوس، بعد از کلکسیونر منتشر شد. کلکسیونر پس از چاپ با استقبال زیادی روبه‌رو شد و همین کتاب فاولز را به شهرت رساند. کلکسیونر از اولین نمونه‌های ژانری است که امروزه از آن به اسم تریلرِ روان‌شناسانه یاد می‌کنیم.

واکنش‌های جهانی به رمان کلکسیونر:

«کلکسیونر یک رمان عالی است... به‌ندرت رمانی پیدا می‌‌کنید که شر را تا این حد شوم به تصویر کشیده باشد.» - تایم

«کلکسیونر برای رمان اول یک نویسنده واقعاً محشر است... به‌عنوان یک داستان ترسناک، این کتاب داستانی خیره‌کننده و فوق‌العاده دارد.» -نیویورکر

چرا باید رمان کلکسیونر را بخوانیم؟

هیچ رمانی به اندازۀ رمان کلکسیونر نمی‌تواند علاقه‌مندان به کتاب‌های جنایی و ترسناک را تحت‌تأثیر قرار دهد. این رمان تاریک، ترسناک و کلاستروفوبیک (تنگناهراسی یا ترس از اسیر شدن در فضاهای بسته) شما را میخکوب می‌کند.

جملات درخشانی از کتاب کلکسیونر:

«روزهایی که از مدرسۀ شبانه‌روزیش برمی‌گشت خانه گاهی‌اوقات، تقریباً هر روز، می‌دیدمش، چون خانه‌شان درست روبه‌روی ساختمان شهرداری بود. او و خواهر کوچک‌‌ترش زیاد از خانه بیرون می‌رفتند و برمی‌گشتند، اغلب همراه مردانی جوان، که البته به‌هیچ‌عنوان خوشم نمی‌آمد. هر وقت سرم خلوت می‌شد پرونده‌ها و دفاتر کُل را رها می‌کردم و می‌رفتم دمِ پنجره و از پشت شیشۀ یخ‌زدۀ اتاق، خیابان زیرِ پایم را نگاه می‌کردم و گاهی چشمم به او می‌افتاد. شب که می‌شد در دفترچۀ مشاهداتم علامت می‌زدم، اول با ایکس و وقتی اسمش را فهمیدم با اِم. بیرون هم بارها دیدمش. یک‌بار در صف کتابخانۀ عمومی خیابان کراس‌فیلد درست پشت‌سرش ایستادم. حتی یک مرتبه هم نگاهم نکرد، ولی من پشت کله‌اش را تماشا کردم و دُم‌اسبی بلندش را. خیلی بور بود، خیلی ابریشمی، شبیه پیلۀ پروانۀ بِرِنت؛ بافه‌مویی که تا نزدیک کمرش می‌رسید. گاهی می‌انداختش جلو، گاهی پشت. گاهی هم جمع می‌کرد بالای سر. فقط یک‌بار، قبل از این‌که این‌جا مهمانم شود، این موهبت نصیبم شد که مویش را باز ببینم، نفسم بند آمد از بس زیبا بود، شبیه یک پری‌دریایی. دفعۀ بعد، یک روز شنبۀ تعطیل که به موزۀ تاریخ طبیعی رفته بودم، در راه برگشت دیدم او هم در مترو نشسته. سه صندلی جلوتر بود در ردیف کناری، کتاب می‌خواند و توانستم سی و پنج دقیقه تماشایش کنم. دیدن او همیشه حس شکار یک گونۀ نادر را درونم بیدار می‌کرد، که می‌بایست با احتیاط تمام نزدیکش می‌شدم، قلب در دهان به قول معروف یک پروانۀ زرد ابری مثلاً.»

«از همان هفتۀ اولی که بیست و یک سالم شد شرط‌بندی روی فوتبال را شروع کردم. هر هفته با پنج شیلینگ وارد می‌شدم. تامِ پیر و کراچلی که در بخش تعیین نرخ همکارم بودند و چندتا از دخترهای اداره، پول‌شان را روی هم می‌گذاشتند و شرط‌های سنگین می‌بستند و همیشه آویزانم بودند که جزء گروه‌شان شوم ولی من راه خودم را می‌رفتم. از تام پیر و کراچلی از همان روز اول بدم می‌آمد. تام پیر دورو و دغل‌باز است و همیشه به دولت فحش می‌دهد و مدام مجیز آقای ویلیامز را می‌گوید، خزانه‌دار شهر. کراچلی ذهن کثیفی دارد و سادیست است، از کوچک‌ترین فرصت برای تمسخر کار موردعلاقه‌ام نمی‌گذرد، خصوصاً اگر دختری آن دوروبر باشد. «فرِد خسته است، یه آخر هفتۀ آن‌چنانی داشته با یه پروانۀ سفید کلم.» این را می‌گفت و این را، «اون خانم رنگ‌شده‌ای که دیشب باهات دیدم کی بود؟» تام پیر پقی می‌زد زیر خنده و جِین، دوست‌دختر کراچلی از بخش بهداشت که دائم توی اتاق ما ولو بود، پوزخند می‌زد. درست نقطۀ مقابل میراندا بود. همیشه از زن‌های بی‌حیا بدم آمده، خصوصاً دختر بی‌حیا. به همین خاطر، همان‌طور که قبلاً هم گفتم، تنهایی شرط می‌بستم. مبلغ چک 73091 پوند بود و چند شیلینگ و پنس. وقتی سه‌شنبه آدم‌های بنگاه شرط‌بندی تأیید کردند که همه‌چیز روبه‌راه است، زنگ زدم آقای ویلیامز. قشنگ معلوم بود از استعفای من عصبانی شده. هر چند که اول گفت برایم خوشحال است، گفت همه خوشحال‌اند، که البته می‌دانستم نیستند.»

«اولین‌باری که رفتم دنبال میراندا بگردم چند روز بعد از روزی بود که برای بدرقۀ عمه آنی رفتم ساوث همپتون، دقیق بخواهم بگویم دهم مه. برگشته بودم لندن. برنامۀ خاصی نداشتم، به عمه آنی و مِیبل گفته بودم شاید بروم خارج ولی خودم هم درست نمی‌دانستم. عمه آنی ترسیده بود، واقعاً؛ شب قبل از رفتن‌شان خیلی جدی به من گفت امیدوار است قبل از این‌که خودش عروس را ببیند ازدواج نکنم. کُلی راجع‌به این حرف زد که پول و زندگی خودم است و چه‌قدر در حق‌شان لطف کرده‌ام و این حرف‌ها، ولی به‌وضوح از این می‌ترسید که ازدواج کنم و آن‌ها پولی را که این‌همه ازش شرم داشتند از دست بدهند. تقصیری متوجهش نمی‌دانم، طبیعی بود، خصوصاً با داشتن یک دختر افلیج. به‌ نظرم آدم‌هایی مثل مِیبل را باید بدون درد کُشت، ولی این یک بحث جداست. برنامه‌ام این بود که (از قبل بهترین تجهیزات را در لندن خریده بودم) بروم به جاهایی که گونه‌های نادر و نابهنجار پیدا می‌شوند و مجموعه‌های درست‌وحسابی تهیه کنم. بروم این‌جور جاها و هر چه‌قدر دلم خواست بمانم و هر موقع دوست داشتم بروم بیرون و پروانه صید کنم و عکس بگیرم. قبل از رفتن‌شان در آموزشگاه ثبت‌نام کردم و رانندگی یاد گرفتم و یک وَن مخصوص خریدم. خیلی گونه‌ها بود که می‌خواستم ــ‌ مثلاً پرستودُم، پرنیان‌بال سیاه، آبی‌ بزرگ و خال‌دارهایی مثل بلوطی و گلنویل. پروانه‌هایی که هر کلکسیونر یک‌بار در عمرش فرصت شکارشان را پیدا می‌کند. شاهپرک‌ها هم بودند. فکر کردم سراغ آن‌ها هم می‌توانم بروم.»

تحلیلی بر رمان کلکسیونر‌:

اواخر سال 1960 فاولز پیش‌نویس رمان مجوس را تمام کرده بود و سپس شروع به نوشتن کتاب کلکسیونر کرد. او اولین پیش‌نویس رمان کلکسیونر را طی یک ماه به اتمام رساند اما بیش از یک سال وقت صرف ویرایش و بازنگری آن کرد. کلکسیونر داستان مرد جوان تنهایی به نام فردریک است که از به دام انداختن پروانه‌ها و تماشای مرگ آن‌ها لذت می‌برد و به‌خصوص به نژادهای کمیاب و خاص پروانه‌ها علاقه دارد. هر چه پروانه باشکوه‌تر باشد، تمایل او برای به دام انداختن آن پروانه بیشتر می‌شود. زمانی که چشمش به میراندا، دانشجوی زیبای هنر می‌افتد، محسور او می‌شود. میراندا یک دختر کامل است، ظریف، جذاب، با استعداد و عاشق زندگی و او حس می‌کند باید هرطور شده این نمونۀ خاص و کمیاب را به‌چنگ بیاورد. فِرد ناگهان حس می‌‌کند دوست دارد مانند پروانه‌هایش، این دختر را نیز به دام بیاندازد و به دیوار سنجاق کند، حس مالکیتی نسبت به او پیدا می‌کند و تصور می‌کند که او را در برابر نور بگیرد و به مطالعۀ جزءبه‌جز اعضایش بپردازد و در نهایت میراندا را می‌دزدد. اسیر و رباینده به تفصیل در کتاب نقطه نظرات خود را بیان می‌کنند و ما ابتدا دیدگاه ذهن مرد جوان و تبدیل شدنش به یک آدم‌ربا را می‌خوانیم. فِرد به‌خصوص شخصیت بسیار ترسناکی دارد چون ظاهراً از انحرافات خود و آسیبی که می‌تواند به دیگران وارد کند غافل است. از بسیاری جهات می‌توان گفت او کاملاً روانی است و معتقد است میزبان میراندا است. او هر چیزی که میراندا بخواهد به‌جز کلید اتاق در اختیارش قرار می‌دهد اما کم‌کم برایش این سؤال پیش می‌آید که چرا میراندا ان‌قدر تسلیم‌ناپذیر و ناسپاس است؟ فِرد در تلاش برای جلب همدردی خواننده، تمایزات طبقاتی را عامل اعمال خود می‌داند.

خلاصۀ رمان کلکسیونر

کلکسیونر داستان مرد جوان تنهایی به نام فردریک است که به‌عنوان منشی در شهرداری کار می‌کند. او از جامعه جدا افتاده و اوقات‌فراغتش را با به دام انداختن پروانه‌ها و تماشای مرگ آن‌ها می‌گذراند. قسمت اول رمان داستان را از دیدگاه او روایت می‌‌کند. فردریک پس از مدتی شیفتۀ میراندا دانشجوی هنر می‌شود. او از راه دور دختر را می‌پاید اما هیچ‌گاه جرئت نمی‌کند با او ارتباطی برقرار کند چون روابط اجتماعی بسیار ضعیفی دارد. یک روز او با شرط‌بندی بر روی فوتبال پول کلانی به جیب می‌زند و با همین پول نقشۀ دزدیدن میراندا را می‌کشد. کار خود را رها می‌کند و خانه‌ای دورافتاده در ساسکس می‌خرد. او احساس تنهایی می‌کند و می‌خواهد با میراندا باشد اما به‌هیچ‌وجه نمی‌تواند با کسی به‌صورت عادی ارتباط برقرار کند و بنابراین تصمیم می‌گیرد میراندا را نیز به کلکسیون پروانه‌هایش بیافزاید، به این امید که اگر او را مدتی طولانی در اسارت نگه دارد، میراندا به‌مرور عاشق او خواهد شد.

حواشی حول محور کتاب

• از کتاب کلکسیونر چندین اقتباس سینمایی و تئاتری شده است و در آثار بی‌شماری به آن ارجاع داده شده است. 

• یک فیلم ترسناک روان‌شناختی در سال 1965 به کارگردانی ویلیام وایلر با بازی ترنس استمپ و سامانتا ایگار با اقتباس از کتاب کلکسیونر ساخته شد. این فیلم اولین‌بار در جشنوارۀ فیلم کَن به نمایش درآمد و استمپ و ایگار هر دو جایزۀ بهترین بازیگر مرد و بازیگر زن را به‌دست آوردند. ایگار برای بازی در این فیلم برندۀ جایزۀ گلدن گلوب بهترین بازیگر زن شد. همچنین جایزۀ اسکار بهترین بازیگر زن را دریافت کرد و فیلم برندۀ جایزۀ اسکار بهترین کارگردانی شد.

اگر از خواندن کتاب کلکسیونر لذت بردید، از مطالعۀ کتاب‌های زیر نیز لذت خواهید برد:

• مجوس اثر دیگری از جان فاولز نویسندۀ انگلیسی است. این کتاب رمانی پست‌مدرن محسوب می‌شود و داستان یک جوان بریتانیایی است که در یک جزیرۀ کوچک یونانی مشغول به تدریس زبان انگلیسی است. او در این جزیره با یک میلیونر منزوی آشنا می‌شود و کم‌کم درگیر بازی‌های اسرارآمیز، مرگبار و اغواگر این میلیونر می‌شود و به مردی مستأصل تبدیل می‌شود که سعی می‌کند هر طور شده سلامت عقل خود را حفظ کند و زنده بماند.

• سکوت‌ بره‌ها رمانی ترسناک و روان‌شناختی اثر نویسندۀ آمریکایی توماس هریس است. این کتاب دنبالۀ رمان اژدهای سرخ است که اولین کتابی بود که شخصیت هانیبال لکتر در آن معرفی شد. هر دو رمان داستان یک روانپزشک به نام هانیبال لکتر است که تبدیل به یک قاتل سریالی و آدمخوار می‌شود.

• کتاب خصم اثر امانوئل کارر نویسنده و کارگردان فرانسوی است. این کتاب بر اساس یک جنایت واقعی نوشته شده است. ژا‌ن‌کلود رومان پزشکی معتمد است که هجده سال تمام به تمام اطرافیانش دروغ گفته و در انتها تمام خانواده و پدرومادرش را به قتل می‌رساند. کارر سعی دارد در این کتاب از جنبه‌های ناپیدای این پرونده و افکار ژان‌کلود پرده بردارد.

دربارۀ جان فاولز‌: رمان‌نویس انگلیسی

کلکسیونر

جان رابرت فاولز در سال 1926 به دنیا آمد و در سال 2005 درگذشت. او رمان‌نویس انگلیسی بود که سبکش بین مدرنیسم و پست مدرنیسم قرار داشت. او آثارش را تحت تأثیر ژان پل سارتر و آلبر کامو می‌نوشت. پدر فاولز یک وکیل آموزش دیده بود اما تجارت خانوادگی را ادامه داد و به سراغ فروش تنباکو رفت. فاولز در مدرسۀ بدرفورد درس خواند اما پس از مدتی مدرسه را ترک کرد و در یک دورۀ کوتاه آموزش دریایی در دانشگاه ادینبورگ ثبت‌نام کرد و قصد داشت در نیروی دریایی سلطنتی خدمت کند. او آموزش خود را در سال 1945 به پایان رساند و به مدت دو سال به کمپ اوکهمپتون اعزام شد. او پس از اتمام خدمت سربازی‌اش در سال 1947 وارد نیوکالج آکسفورد شد و در آن‌جا هم زبان فرانسه و هم آلمانی را فرا گرفت، گرچه تحصیل به زبان آلمانی را ادامه نداد و برای گرفتن مدرک کارشناسی‌اش بر روی زبان فرانسه تمرکز کرد. او پس از مدتی تحت‌تأثیر دگرگونی‌های سیاسی آن زمان قرار گرفت. همچنین در آکسفورد بود که فاولز برای اولین بار پس از خواندن آثار ژان پل سارتر و آلبر کامو تصمیم گرفت نویسنده شود. او همچنین اظهار داشت که فضای آکسفورد در آن زمان بسیار بر او تأثیر گذاشت. با این‌که فاولز را اگزیستانسیالیست نمی‌دانند اما انگیزۀ نوشتنش از احساس پوچی جهان برگرفته است. پس از ترک آکسفورد، او در مدرسه‌ای در یک جزیرۀ یونانی به تدریس انگلیسی پرداخت و همین دوران باعث شد تا کتاب مجوس را بنویسد. کتاب کلکسیونر اولین بار در سال 1963 منتشر شد و موفقیت آن به این معنا بود که فاولز توانست تدریس را کنار بگذارد و تمام وقت خود را صرف نوشتن کند. کتاب مجوس نیز در سال 1965 منتشر شد و پرفروش‌ترین کتاب آن دوران شد. کتاب‌های فاولز به زبان‌های بسیاری ترجمه شده‌اند و چندین فیلم با اقتباس از آثارش ساخته شده‌ است.

نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی

نظرات کاربران (4)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • یلدا ...
    • پاسخ به نظر

    اگه روحیه حساسی دارین یا سنتون کمه این کتاب رو نخونید تاثیر زیادی روی من داشت پایانش هم خوب بود

  • تصویر کاربر

    • مهران ایرانی
    • پاسخ به نظر

    کتاب جالبی بود و داستان آدم ربایی رو از هر دو دیدگاه آدم ربا و قربانی بیان میکنه. اینکه هر دو دیدگاه رو میخونیم جالب هست. پایان بندی مناسبی داشت.

  • تصویر کاربر

    • مهناز عزتی
    • پاسخ به نظر

    این‌کتاب ک تریلر روانشناسی هست واقعا خوب بود و من سبک نویسنده رو خیلی دوست داشتم و هر لحظه برام جذاب تر میشد و پایان خوبی داشت

  • 1
  • 2

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی