کیمیای سعادت (9)(درخت مجسمه)

(0)
نویسنده:

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
79

علاقه مندان به این کتاب
1

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب کیمیای سعادت

انتشارات قدیانی منتشر کرد:
حنیف، مرد باایمان و خداپرستی بود. او در شهر کوچکی زندگی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد و روز و روزگار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذراند. یک روز که با دوستش صحبت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد، فهمید در شهری به نام "هیران" درختی وجود داشت که مردم آن را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پرستیدند و خدای خود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانستند.
حنیف از شنیدن این خبر برآشفت و گفت: «نباید چنین باشد! آخر این چه درختی است که مردم آن را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پرستند؟»
دوست حنیف گفت: «می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند درختی خشک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شده است. شاخ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌وبرگ ندارد و مثل یک مجسمه است.»
حنیف گفت: «پس یک درخت مرده است. باید بروم و این درخت را ببُرم. به آنها نشان دهم که درخت قدرتی ندارد و با ضربه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی تبری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتد و از بین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود.»
...
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی