کافکا در کرانه

(2)

4,500,000ریال

4,050,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
1652

علاقه مندان به این کتاب
9

می‌خواهند کتاب را بخوانند
1

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
2

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب کافکا در کرانه

انتشارات آرشیو روز منتشر کرد:
کافکا درکرانه روایت‌گر دو داستان موازی است که هیچ ارتباطی به هم ندارند اما در نقطه‌ای به هم گره می‌خورند. کافکا تامورا و ساتورو ناکاتا دو شخصیت اصلی کتاب هستند که داستان آن‌ها جداگانه روایت می‌شود. «کافکا تامورا» (که نام واقعی او برای خواننده مشخص نیست) پسر 15 ساله‌‌ی کتاب‌خوانی است که با پدرش در توکیو زندگی می‌کند. کافکا به دلیل یک پیشگویی عجیب تصمیم می‌گیرد از خانه فرار کند و این شروع ماجراهای اوست. فصل‌های فرد داستان مربوط به داستان کافکاست که از زبان خود او روایت می‌شود. فصل‌های زوج مربوط به داستان دوم یعنی قصه‌ی ناکاتا است. داستان ناکاتا از زبان نویسنده و به صورت دانای کل (سوم شخص) روایت می‌شود. ناکاتا مرد مهربانی است که در یک حادثه‌ی عجیب در کودکی به کما می‌رود، بعد از چند هفته از کما بیرون می‌آید، با این تفاوت که ناکاتا هوش طبیعی‌اش را از دست داده اما به جای آن توانایی صحبت کردن با گربه‌ها را پیدا کرده است. او بعد از این حادثه توانایی‌های دیگری هم پیدا کرده که در روند داستان، خواننده آنها را به تدریج کشف می‌کند. نقطه‌ی عطف رمان تکمیل این دو قصه در نقطه‌ای است که سایه‌های زندگی دو داستان بر دیگری دیده می‌شود. انگار از همان ابتدا این دو داستان به هم وصل و حتی تکمیل کننده‌ی هم بودند. موراکامی به شکلی این ارتباط و هم‌بستگی را در کتاب کافکا در کرانه نشان می‌دهد.
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (1)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • آزفنداک آزفنداک
    • پاسخ به نظر

    در این کتاب دو داستان به صورت موازی روایت میشه. داستان یک نوجوان و یک پیرمرد. این دو داستان در ظاهر مجزا هستند اما در واقع مکمل همدیگر هستند.اشاراتی که به اسطوره و افسانه‌های یونان باستان در بخش هایی از کتاب داره داستان کتاب را جذاب ساخته. آشنایی با جهان‌های موازی هم به فهم بهتر داستان کمک میکنه.

بریده ای از کتاب (1)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • زهرا مجدی
    • 0

    هرچه بیشتر سعی می‌کنم، بیشتر پی می‌برن که خود را نمی‌شناسم انگار هویت من مَداری‌ست که از آن کاملاً دور افتاده‌ام.

عیدی