تخفیف های شگفت انگیز
مجله 30بوک
نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات رسا منتشر کرد:
باب مدیر، یک صبح دوشنبه، زودتر از معمول از خواب برخاست. او همیشه ساعت شماطه دار را برای ساعت 6 صبح کوک می کرد، و بنابراین نیم ساعت برای پیاده روی پیرامون دریاچه ی کوچکی که دو بلوک دورتر از خانه ی او بود، وقت داشت. اما امروز، ساعتش، ساعت پنج و نیم زنگ زد، چون ساعت هفت و نیم یک قرار صبحانه با رئیسش، دیو، داشت.
باب در ارتباط با این ملاقات کمی نگران بود. اطمینان نداشت که آیا رؤیای همیشگی اش برای ترفیع از پست مدیر تیمی به مدیری گروه، واقعیت یافته است، یا اینکه این ملاقات عقبگردی است به بحث ناخوشایند مربوط به چند «موضوع اجرایی» در گذشته ی کاری او...
به هر حال، با لوله کردن رختخواب نیم ساعت زودتر، وقت کافی برای پیاده روی و در عین حال حضور به موقع در محل ملاقات، داشت.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
