مادام بوواری (گالینگور)

(124)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
9111

علاقه مندان به این کتاب
149

می‌خواهند کتاب را بخوانند
8

کسانی که پیشنهاد می کنند
12

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب مادام بوواری

نشر مرکز منتشر کرد: اما بوواری یکی از شاخص ترین چه ره های ادبیات همه ی دوران هاست. سرگذشت پر تبو تاب و سرنوشت رقت انگیز او، با دقت و عمقی که فلوبر ترسیم میکند ، او را از جایگاه یک زن جاه طلب سیری ناپذیر شهرستانی بالا می کشد و به سطح شخصیت های سترگ اساطیر، ترازدی و تاریخ می برد . هنر فلوبر و تاثیر عمیق او بر ادبیات مدرن از همین تلفیق تناقص آمیز ناشی میشود: بیان به شدت واقع گرایانه ،«سرد » و «پزشک» وار از وضعیت های خطیر که تا پیش از اوعادت داشتیم آن ها را در تراژدی ها و منظومه های حماسی بخوانیم... فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (4)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • پاسخ به نظر

    ترجمه عالی داره اما کاش چاپ کتاب مشکل نداشت برای من فصل ده رو متوجه شدم پایان کتاب چاپ شده

  • تصویر کاربر

    • کاربر سایت
    • پاسخ به نظر

    شاهکار فلوبر و سرآغاز رمان مدرن

  • تصویر کاربر

    • زهرا مجدی
    • پاسخ به نظر

    روند یکسانش شاید دلزده تون کنه یا اینکه ممکنه از توضیحات و شرح راوی خسته بشین و ادامه نتونین بدین امّا ترجمه‌ی فوق العاده‌ای داشت

  • 1
  • 2

بریده ای از کتاب (3)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • ملیکا پاک روش
    • 0

    شرح و توصیفات زیادی داره که البته برای کلاسیک خون ها جذابه بنظرم . در کل فلوبر خیلی هوشمندانه تونست مخاطب رو با اما همراه کنه و در اخر ، بدون جبهه گیری و قضاوت نگاهش کنه

  • تصویر کاربر

    • آیناز شکری
    • 0

    📕احتیاجی نمی‌بینم بروم کلیسا ، وسایل نقره‌اش را ببوسم و به خرج خودم یک مشت دلقک را پروار کنم که خورد و خوراکشان از خود ما بهتر است. چون که خدا را می شود توی جنگل ، توی مزرعه هم نیایش کرد ، یا حتی فقط با تماشای گنبد نیلگون، آن طوری که قدما می کردند. خدای من ، خدای سقراط است ، خدای فرانکلین و ولتر و برانژه...

  • تصویر کاربر

    • سحر استادی
    • 0

    به‌ خاطر زندگى طولانى که با حیوانات داشت، همانند آن‌ها ساکت و بى‌زبان شده بود. براى اولین‌بار بود که خود را در میان جمعیتى به این زیادى مى‌دید و قلبا از پرچم‌ها، طبل‌ها، مردان کت‌پوش و آقاى مشاور مى‌ترسید

عیدی