کاش به کوچه نمیرسیدم

(1)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
150

علاقه مندان به این کتاب
1

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب کاش به کوچه نمیرسیدم

در کلاس درس می دهم که دو ردیف صندلی دارد و فاصله آن ها از هم چیزی نزدیک به یک متر و نیم است.آن روز در حال درس دادن بودم و بچه ها ساکت به درس گوش می دادند که در،بدون آن که کسی اجازه بگیرد،آرام باز شد.ابتدا متوجه باز شدن آن نشدم،اما وقتی که بیشتر از نیمه باز شد،چشمم به طرفش برگشت.مردی که از فرط پیری به سختی را می رفت،با عصایی که فقط یک چوب کج و معوج بود،آرام آرام قدم جلو گذاشت.لباس هایش رنگ و رورفته و کهنه بود و روی چشم هایش عینکی ذره بینی دیده می شد.من و دانش آموزان هاج و واج او را نگاه کردیم.قدم هایش به کندی بر می داشت و اصلا به من یا دانش آموزها نگاه نمی کرد.ما آن قدر از حضور او و رفتارش شوکه شده بودیم که خشک مان زده بود.

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی