30بوک
کتاب عمومی
ادبیات
داستان کوتاه ایرانی
همین حالا داشتم چیزی میگفتم

همین حالا داشتم چیزی میگفتم

(4)
نویسنده:

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
183

علاقه مندان به این کتاب
4

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب همین حالا داشتم چیزی میگفتم

انتشارات چشمه منتشر کرد: همین حالا یک چیزی می‌پرد توی مخم: مسلما با یک‌جور وسیله‌ی نقلیه و یک چمدان، به در بزرگی رسیده بودیم که دیوارهای بلندش مرا به فکر وا می‌داشت. یعنی چه؟ به دامادم می‌گویم پس چرا ماهرخ نیامده. او با وقاحت جوابم می‌دهد: «مرده‌ها به تعطیلات نمی‌روند و احتیاجی به این جور جاها ندارند.» منظورش را نمی‌فهمم. او همیشه با من لج می‌کرد و دلیلش را هم نمی‌دانستم. بدون شک پس از عبور از در بزرگ آهنی من داشتم به کمک عصا راه می‌رفتم و او هم چمدانم را می‌آورد. این‌ها چیزهای به دردنخوری است که توی مخم مانده. فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی