بانو و جوانی خویش

بانو و جوانی خویش

(4)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
311

علاقه مندان به این کتاب
1

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب بانو و جوانی خویش

وقتی بانو برای آخرین بار در آینه نگاه كرد، دیگر خود را نمی‌شناخت. پیراهن سبز، هیكل دخترانه‌اش را قالب گرفته بود و بازوهای سفیدش از میان چین‌های سر شانه برق می‌زد، صورتش همان صورت هیجده سالگی بود كه حالا كمی پهن‌تر و زیباتر شده بود. لایه‌ای از پودر تمام چین‌های ریز كنار دهان و چشم‌ها را می‌پوشاند و اگر چشم‌هایش هنوز همان برق را داشت، هیچ‌كس بانوی حالا را نمی‌شناخت. بانو از سر رضایت لبخندی زد و به اتاق محمود خان رفت.

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی