گذر از کوچه‌ی رندان

گذر از کوچه‌ی رندان

(0)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
75

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب گذر از کوچه‌ی رندان

من میان هال سردرگم ماندم. دنیایم داشت آن‌طور می‌شد که او می‌خواست و باز من مهم نبودم. به او نگاه کردم که مثلاً مشغول بازی با امیرعلی بود، درحالی‌که یاسمن در بغلش می‌خندید. وقتی دید نگاه‌شان می‌کنم نگاهم کرد و خندید، طوری که دلم آشوب شد. به اتاق بچه‌ها رفتم و در را بستم. ولی دلم خنک نشد و کلید را در قفل چرخاندم. تمام سلول‌هایم مرا وادار به مقابله می‌کردند. جنگی که در آن بی‌دفاع واردم کرده و همان‌طور رها شده بودم. و باران تیرها روزها و ساعت‌ها باریده بود و من مجروح از تیرها راهی برای فرار نداشتم و حالا که زمان اسلحه و موقعیتی را در اختیارم گذارده بود و برای اولین دفاع آماده بودم، نمی‌توانستم بی‌صدا گذر کنم و اجازه بدهم او باز هم بر سریر قدرت بنشیند و مرا خوار و ذلیل فرز کند. مشغول دور تسلسل در خاطرات تلخ و شیرینم بودم که صدای گریه و بی‌تابی یاسمن به گوشم خورد. سعی کردم بی‌اعتنا باشم و چشمانم را بستم. چرا مادران نسبت به کودکان بی‌پناه و کوچک‌تر مهربان‌ترند؟

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی