نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات نگاه منتشر کرد:
انجمن علفها نام رمانی از شهناز فریور است که انتشارات نگاه راهی کتابفروشیها کرده است. رمان داستان مادری است که در بیمارستان کار میکند (در بخش زنان) و همین داستان را جذاب میکند. راوی، علاوه بر زندگی خود و ماجراهایی که در زندگی خصوصی خود دارد، به فضای بیمارستان و اتفاقاتی که در اطرافش میگذرد نیمنگاهی دارد. معمولاً کم پیش میآید نویسنده فضا و مکان داستانش را به بیمارستان بکشاند، مگر نویسندگان پزشک که بهواسطهی حرفهی خود تسلط غریبی بر فضا دارند. تعداد این نویسندهها کم نیست، اما کم پیش میآید به آن عرصهها وارد شوند. بهقول هاینریش بل در داستانخوشخنده از دیدن خون حالشان بد میشود.
داستان این کتاب در سالها و فضای پرالتهاب جنگ ایران و عراق و در شهر دزفول جریان دارد، شهری که در تیررس دشمن بود و بیشترین تعداد موشک به این شهر پرتاب شد. نویسنده روایتی موجز از روزگار مردمی را به تصویر میکشد که با موشکبارانهای شدید دشمن دستبهگریباناند و از طرف دیگر با کمبودهای ناشی از جنگ. راوی از روایتی سیال در زمان بهره میگیرد: دههی شصت و زمان حال. راوی، دختر نوجوان شهرستانی جنگزده، در مسیر حرکت سیالی با وحشت سروکار دارد و ملال و حسرت در سرتاسر رمان بهوفور تزریق شده است: ترس جنگ و ملال و سرخوردگی و یکنواختی کار در بیمارستان در کنار زندگی خانوادگی با شوهر و بچهای که هرکدام مسئولیتی به دوش زن میگذارند. باران، دختر کوچک راوی، در دفتر یادداشتش نوشته: «… بابا میگوید وقتی مامان را دید مثل مامان خودش بود. اما اشتباه کرد. مامان دوست داشت کتاب بنویسد بعد عروسی کند.» در بخشی از رمان میخوانیم: «اغراق آب از دستهایش و درز و حفرههای دهانگشودهی صخرهها و حرکت آرام خزهها زمان را کند میکرد. در ابهامی آبی و ابدی غرق شده بود. چیزی مثل قطعهای طناب، پیچوتاب میخورد و جلو میآمد. زندهتر و نزدیکتر میشد. شنیده بود که مار آبی زهر ندارد، اما حافظهاش از خاطرهی این پیچ و واپیچ میترسید. با حرکت دستوپا بالا آمد و مار را دید که توی شکاف صخره فرو رفت.»
فروشگاه اینترنتی 30 بوک
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1402 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.