با ادب چون (5)(وقتی آهو خانم به تله افتاد)

(0)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
57

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب با ادب چون

آهو خانم از ترس وارد باغچه شد.پاهایش را زیر میله ی آهنی فرو برد.فهمید که مرد قد بلتد،صیاد است که سراغ صیدش آمده.باترس ولرز لای علف ها پنهان شد.می دانست که خیلی زود به دست صیاد می افتد و معلوم نیست چه بلایی سرش بیاید.! نومید و خسته ،سرش را گذاشت روی علف ها و گریه کرد.دلش برای بچه هایش تنگ شده بود.کاش می توانست بر نگردد وبرای همیشه پیش بچه ها بماند؛اما کار از کار گذشته بود.او به مرد مهربان قول ذاذه بود.نومید روی علف ها می لرزید که ناگهان صدایی شنید.صدای قدم های مرد قد بلند،مردی که آهو خانم می دانست صیاد است. گوش هایش را تیز کرد و با تعجب صدای آرام مرد را شنید که با احترام سخن می گوید.آهو خانم ،گوش هایش را تیز کرد و سرش را از لا به لای علف بیرون آورد.دید که صیاد،جلو مرد زییبا و نورانی خم شده و می گوید:امر ،امر شماست ،یا علی بن موسی الرضا!

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی