30بوک
کتاب عمومی
ادبیات
رمان ایرانی
کلاغ ها هم بستنی می خورند

کلاغ ها هم بستنی می خورند

(3)
نویسنده:

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
351

علاقه مندان به این کتاب
2

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب کلاغ ها هم بستنی می خورند

انتشارات کوله‌پشتی منتشر کرد: عاشق زاغ سیاه مادرم شده بودم و مینای پدرم را می‌پرستیدم. تحت هیچ‌شرایطی نمی‌خواستم او را از دست بدهم. پرنده مینا باشد یا زاغ سیاه نوک سرخ، بالاخره پرواز می‌کند. مینا ساک به دست بود؛ آن طرف گیت پرواز، پشت شیشه‌ها. من و تو چسبیده بودیم به خنکای شیشه، بخار دهان گرم تو شیشه را مات کرده بود. در خواب و بیداری چشم‌های کوچکت، با انگشت‌های ظریف و دوست‌داشتنی‌ات، شکلی مبهم روی بخار نشسته بر شیشه می‌کشیدی. معلوم نبود، مینا بود یا کلاغ، هواپیما بود یا دوچرخه. حواست به من نبود. به مینا هم نبود. ولی مینا داشت تو را نگاه می‌کرد از عمق چشم‌هایی که آن طرف شیشه اسیر بود، در چند وجبی تو، دست می‌کشید به شیشه. قرار گذاشته بودیم کاری نکند تو بفهمی. تو هم آن‌قدر بچه بودی که به خیر گذشت. مینا داد زد: «همه برابرند» بعد انگشت اشاره‌اش را به من و تو نشانه رفت و گفت: «ولی بعضی‌ها برابرترند.» می‌دانست از «اورول» خوانده‌ام. وقتی زندان بود برایش برده بودم. دوست داشت. می‌گفت: «برایم کتاب بیاور. آرزوهایم را پاک می‌کند.مثل تخته سیاه شده‌ام؛ هرچه بیشتر می‌خوانم سفید‌تر می‌شوم.» هواپیما هم رفت. من و تو فقط صداش را شنیدیم. مینا برای همیشه رفته بود. نپرسیدم کجا. نگفت کجا. عادت نداشت به سوال‌هایم جواب بدهد. عادت کرده بودم تا چیزی نگفته نپرسم. درست مثل پرنده‌ها که آدم را از راز و رمز زندگی‌شان چیزی نمی‌فهمد. از عشق‌هاشان، از رفتن‌هاشان، و پر گشودن‌هاشان... . فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی