آخرین کلمه

(0)
نویسنده:

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
69

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب آخرین کلمه

انتشارات اندیشه مولانا منتشر کرد:
زنی که ساکن خانه ساحلی دورافتاده‌ای است، پس از ارسال نقدی منفی درباره یک رمان ترسناک به تدریج به این فکر می‌افتد که شاید نویسنده کتاب کمی حساس یا در واقع بسیار بسیار خطرناک باشد…
اما کارپنتر همراه سگش لایکا تک و تنها سرایداری یک خانه ساحلی قدیمی را در سواحل بارانی واشنگتن بر عهده گرفته است. تنها ارتباط انسانی‌اش در گفت و گوهای از راه دور با دیک همسایه پیرش و مکالمات پیامکی با جولزمالک خانه خلاصه می‌شود. اما روزی رمان ترسناک مزخرفی می‌خواند و نقدی یک ستاره‌ای برای آن می‌نویسد که منجر به مشاجره‌ای آنلاین با شخص نویسنده می‌شود. مدت کوتاهی پس از آن، اتفاقاتی عجیب و نگران‌کننده به ویژه شب‌ها به وقوع میپیوندند. این از نظر اما نمی‌تواند تصادفی باشد.
همین که نویسنده مشاجره‌ای آنلاین را درباره نقد منفی اما، با او در پیش گرفته به اندازه کافی عجیب است؛ آیا امکان دارد در صدد تعقیب او هم برآمده باشد؟ این نویسنده کیست؟ چطور اما را پیدا کرده است؟ و چه توانایی‌های دیگری دارد؟
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نقد و بررسی تخصصی نقد و بررسی تخصصی

معرفی کتاب آخرین کلمه اثر تیلور آدامز

امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

آخرین کلمه از سایت گودریدز امتیاز 3.7 از 5 را دریافت کرده است.

امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

آخرین کلمه از سایت آمازون امتیاز 4.1 از 5 را دریافت کرده است.

معرفی رمان آخرین کلمه:

آخرین کلمه تریلری هیجان‌انگیز و روانشناختی اثر تیلور آدامز نویسندهٔ آمریکایی است که بیشتر برای نوشتن رمان‌های جنایی به شهرت رسیده است. این کتاب در سال 2023 منتشر شد و داستان دختری به نام اِما است که به‌تنهایی در یک خانهٔ ساحلی زندگی می‌کند تا این‌که پس از بحث‌کردن با یک نویسنده، حس می‌کند تحت‌تعقیب است و وقایع عجیبی برایش رخ می‌دهد.

واکنش‌های جهانی به رمان آخرین کلمه:

«اگر بسیاری از کتاب‌های جنایی نمی‌توانند به وعده‌های صفحات اولیه‌شان عمل کنند، این کتاب کاملاً برعکس است و هر چه داستان جلوتر می‌رود هوشمندانه‌تر و جالب‌تر می‌شود. این فقط یک داستان پرتعلیق دربارهٔ یک زن تنها نیست که برای زندگی‌اش می‌جنگد، بلکه یک داستان جنایی با نویسندگی واقعی است. این داستان به طور غیرمنتظره‌ای جذاب و تکان‌دهنده بود.» - نیویورک تایمز

«یک داستان هیجان‌انگیز که آن را یک نفس خواهید خواند. در آخرین کلمهٔ تیلور آدامز، تنش را می‌توانید کاملاً حس کنید. طرفداران تیلور توجه داشته باشید که این کتاب را باید بخوانید.» - رایلی ساگر، نویسنده

«آدامز یک داستانِ پرتعلیق خارق‌العاده نوشته است و با یک دخترِ پُراراده آن را به پایان می‌رساند. نمی‌توانید هیچ‌کدام از شخصیت‌هایش را نادیده بگیرید و حتی زمانی که فکر می‌کنید می‌دانید داستان به کجا می‌رود، آدامز با یک راز دیگر شما را غافلگیر می‌کند. من این کتاب را به افرادی توصیه می‌کنم که عاشق خواندن داستان‌های ترسناک و کمی طنز هستند.» - مجلهٔ میستری اِند ساسپنس

«یک تریلر روانشناختی فوق‌العاده... با بیشترشدنِ تنشِ داستان، پیچش‌های داستان باورنکردنی می‌شود و درعین حال هر چه تصور داشتید نقش برآب می‌شود. آدامز نویسنده‌ای است که همهٔ کتاب‌هایش را باید خواند.» - پابلیشرز ویکلی

«طرح داستانی آخرین کلمه تخیلی است و پیچ‌وتاب‌های گیج‌کننده و عجیب و پایانی غیرمنتظره دارد. گوتیک مدرن آدامز به‌طور مؤثری ترسناک و هیجان‌انگیز شده است و خواننده را با هیجان به جلو می‌راند.» - بوک‌لیست

چرا باید رمان آخرین کلمه را بخوانیم؟

تیلور آدامز در این داستان بسیار ماهرانه فضایی پر تعلیق خلق کرده که حس خطر، انزوا و ناراحتی را نشان می‌دهد. آدامز سعی دارد در این داستان عواقب زیادی صداقت‌داشتن را نشان بدهد و به خوانندگان در این مورد هشدار بدهد. اگر به داستان‌های جنایی و معمایی علاقه دارید خواندنِ این کتاب جذاب را از دست ندهید.

جملات درخشانی از کتاب آخرین کلمه:

«کمی از سه صبح گذشته، اِما بیدار می‌شود و مردی را می‌بیند که گوشهٔ تاریک اتاق خوابش ایستاده. بخش اعظمش در سایهٔ سیاه زاویه‌دارِ در پنهان شده. اِما چند بار پلک می‌زند. انتظار دارد آن هیبتْ مانند رؤیایی که رنگ می‌بازد، ناپدید شود. ولی او هنوز آنجاست. اِما چشم‌هایش را متمرکز می‌کند و اتاق واضح‌تر می‌شود. پرتویی از نور مهتاب به چروک سرشانهٔ کت شبح می‌تابد. به چین گوشت شل گردن، و به لبهٔ یک کلاه. از آن کلاه‌هایی که یک گانگستر ممکن است در فیلم‌های قدیمی به سر بگذارد. به او زل زده. در خواب تماشایش می‌کند. اِما جرئت ندارد تکان بخورد. حتی انگشت پایش. اگر مرد ببیند که او بیدار شده، این لحظهٔ شکننده درهم خواهد شکست. مرد به جلو هجوم خواهد آورد و گلوی او را خواهد برید یا چشم‌هایش را از کاسه درخواهد آورد یا بدتر. اِما دوباره پلک می‌زند، سعی می‌کند جزئیات بیشتری را در تاریکی ببیند، سعی می‌کند چشم‌هایش را آن‌قدر باز نکند که تابلو شود. هیبت هم تکان نمی‌خورد. اِما متوجه می‌شود نفسش را در سینه حبس کرده. ریه‌هایش می‌سوزند. تا حد ممکن بی‌سروصدا نفسی می‌کشد، فش‌فشی ملایم از لای دندان‌هایش. نمی‌داند مرد صدایش را می‌شنود یا نه. چندوقته اینجا وایستاده و تماشام می‌کنه؟ اتاق روی لبهٔ چاقویی تاب می‌خورد. اِما تنها زندگی می‌کند. این اتاق‌خواب در طبقهٔ دوم است. تلفن همراهش را طبقهٔ پایین به شارژ زده. تفنگی در خانه نیست. و همسایه‌ای آن دوروبر نیست که صدای جیغش را بشنود.»

«راه‌پله‌ای به پایین، به حفره‌ای از تاریکی، منتهی می‌شود. اِما در درگاه می‌ایستد و بوی غارمانند را به مشام می‌کشد. چند پله پایین‌تر، راه‌پله زیر لولهٔ مسی کم‌ارتفاعی که به وضوح زنگ زده، پیچشی نود درجه‌ای دارد. اِما با اینکه صدوشصت‌ویک سانتی‌متر قد دارد، مجبور می‌شود سرش را خم کند. ده پله پایین‌تر، انگار وارد معدهٔ خانه شده باشد، کپک و فضولات موش همه‌جا را گرفته. پایین راه‌پله، پاهای برهنه‌اش روی کف سیمانی که از شدت رطوبت لیز شده، فرود می‌آید. این پایین همیشه خیس است. به همین دلیل است که کم پیش می‌آید خانه‌های نزدیک ساحل زیرزمین داشته باشند. حتی باوجود پمپ‌های کف‌کش، که در این خانه نصب شده، خشک نگه داشتن زیرزمین‌های ساحلی کار غیرممکنی است. تنها چراغ زیرزمین با کلید پلاستیکی روی دیوار بتنی در سمت چپش روشن می‌شود. فضا آن‌قدر تاریک است که اِما نمی‌بیندش. با انگشت‌های درازشده در جست‌وجوی کلید است که ناگهان چیزی پشت سرش تکان می‌خورد. جریان هوا را روی گودی کمرش حس می‌‌کند. اِما بلافاصله آن را، گرمایش را، می‌شناسد. نفسی است که بیرون داده شده. از شدت تعجب خود را عقب می‌کشد و آرنجش به قفسه‌ای می‌خورد. جسم سنگینی روی زمین سیمانی می‌افتد و صدایش مانند شلیک گلوله کرکننده است. کلید برق را گم کرده. تاریکی مطلق.»

«تا بعدازظهر، دو کتاب الکترونیکی دیگر را هم از اول تا آخر خوانده. یکی قابل قبول، دیگری خیلی خوب. خیلی سریع می‌خواندشان، هرکدام در عرض چهار ساعت؛ شهرفرنگ‌های کوچک آرامش‌بخشی با کارآگاه‌های ایراددار و مظنون‌های عجیب‌وغریب و قتل‌های بدون خونریزی. با ردگم‌کنی‌ها و پیشینه‌های غم‌انگیز. کتاب دیگری را هم برای عصر دانلود کرده. حس خوبی دارد که خودت را در دنیای شخص دیگری غرق کنی، از ریزه‌کاری‌های دست‌ساز لذت ببری و سقف‌های کاذب را تحسین کنی. اما آن زمان که شادتر بود، دوست داشت آثار تولستوی و داستایفسکی را بخواند و می‌داند که با استفاده از تخفیف‌‌های آمازون و فهرست‌های رایگانش سطح خود را پایین آورده. نمی‌توان گفت برای لذت یا افزایش معلومات خود کتاب می‌خواند... ولی خب، کتاب خواندن با هدف فرار که اشکال ندارد، دارد؟ آمازون در پایان هرکدامشان از او می‌خواهد که نقدی بنویسد. اِما این پیشنهاد را رد می‌کند. اسم آن نویسندهٔ عجیب را فراموش کرده، ولی تجربه‌اش هنوز آزارش می‌دهد. اِما به‌ندرت با غریبه‌ها تعامل برقرار می‌کند، حتی آنلاین. از سه ماه پیش که به این ساحل آمده، تلاش زیادی کرده تا تمام ارتباطات اجتماعی را قطع کند و خود را از هرگونه تماس انسانی دور نگه دارد. کتاب‌هایش را از سایت‌های مجازی دریافت می‌کند. خریدهای خواربارفروشی‌اش به‌نحوی معجزه‌آسا پشت در خانه سبز می‌شوند. هروقت صدای وانت تحویل بار را در مسیر ماشین‌روی چهارصد متری می‌شنود، قایم می‌شود.»

خلاصهٔ رمان آخرین کلمه‌:

اِما کارپنتر پس از یک حادثه و شکستن قلبش، تصمیم گرفت به تنهایی با سگ محبوبش لایکا زندگی کند که نامش را از روی سگ فضایی شوروی که در اسپوتینک 2 به دور زمین چرخید انتخاب کرده است. او در یک خانهٔ ساحلی قدیمی در کرانه ساحل واشنگتن نشسته است و سعی دارد قلب شکسته‌اش را تسکین دهد. تنها ارتباطی که دارد با همسایه‌اش دیک است که از طریق تلسکوپش با او ارتباط برقرار می‌کند و البته صاحب‌خانه‌اش جولز که هرازگاهی از طریق پیامک با هم ارتباط برقرار می‌کنند. اِما زمان زیادی را صرف مطالعه می‌کند و پس از آن‌که همسایه‌اش به او توصیه می‌کند داستانی ترسناک از نویسنده‌ای به نام اچ.جی کین را بخواند، او به این توصیه عمل می‌کند اما به دلایل متعددی از خواندن این کتاب لذت نمی‌برد و یک نقد تک ستاره‌ای برای رمان می‌گذارد که او را به بحث آنلاین با نویسنده می‌کشاند. اِما ادعا می‌کند که کتاب‌های این نویسنده خیلی غیرواقعی و مبتدی هستند و به او التماس می‌کند که متفاوت بنویسد. نویسنده هم از او می‌خواهد که امتیاز خود را تغییر دهد که او مطلقاً زیربار انجام چنین کاری نمی‌رود. درست پس از تمام‌شدن بحث‌هایش با نویسنده، اِما احساس می‌کند تحت‌نظر است و همچنین حس می‌‌کند کسی در خانه‌اش حضور دارد. آیا ترس اِما بی‌اساس است یا واقعاً کسی او را تعقیب می‌کند؟ اگر چنین است داستان چیست؟ آیا نویسنده واقعاً به دنبالش آمده تا به او ثابت کند اشتباه می‌کند؟

اگر از خواندن کتاب آخرین کلمه لذت بردید، از مطالعۀ کتاب‌های زیر نیز لذت خواهید برد:

• کتاب بخش دی رمان جنایی، معمایی و روانشناختی اثر فریدا مک فادن است. این رمان سومین اثر این نویسنده است و داستان یک دانشجوی پزشکی است که مجبور می‌شود در شیفت شب بیمارستان روانی که بسیار هم از آن وحشت دارد مشغول به کار شود و حالا به دلیل اتفاقاتی عجیب و غیرقابل‌پیش‌بینی متوجه می‌شود که قرار است تمام کابوس‌هایش تبدیل به واقعیت شود.

• کتاب بیمار خاموش اثر الکس مایکلیدیس داستان زندگی یک نقاش معروف است که با یک عکاس ازدواج کرده و ظاهراً زندگی خوبی دارد. تا این‌که یک شب آلیسیا وقتی شوهرش از سرکار به خانه برمی‌گردد پنج بار به صورت او شلیک می‌کند و بعد از آن دیگر کلمه‌ای بر زبان نمی‌آورد. اما راز این سکوت مرگبار و این قتل چه می‌تواند باشد؟

دربارۀ تیلور آدامز: نویسندهٔ آمریکایی

آخرين کلمه

تیلور آدامز نویسندهٔ آمریکایی است که شهرتش را مدیون نوشتن چندین داستان جنایی است. کتاب‌های جنایی‌اش تاکنون بسیار پرفروش شده‌اند، مورد تحسین منتقدان قرار گرفته‌اند و در فهرست برترین کتا‌ب‌های جنایی نیویورک تایمز و برترین کتاب‌های آمازون قرار گرفته‌اند. تیلور از دانشگاه واشنگتن در رشتهٔ فیلم‌نامه‌نویسی فارغ‌التحصیل شده است. داستانش با عنوان «راه خروجی نیست» به 32 زبان ترجمه شد و اخیراً استودیوی Hulu قصد دارد با اقتباس از آن فیلمی منتشر کند. آدامز هم‌اکنون در ایالت واشنگتن زندگی می‌‌کند.

نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی