

حسن کچل و قبای سنگی (4)(رحلی)(تحقیقات ذکر)
انتشارات ذکر منتشر کرد:
رئیسپلنگ به حسنکچل نگاه کرد. خیلی یواش گفت: «حالا چهکار کنیم؟ توی بد دردسری افتادیم. اگر قبای سنگی ندوزیم، کارمان تمام است.» حسنکچل هم ترسیده بود. یاد ننهگلاب افتاد که...
حسنکچل را پیر و جوان میشناسند؛ شخصیتی تپل، کچل، تنبل و بازیگوش که بچهها خیلی دوستش دارند و قصههای زیادی از او خواندهاند. ولی این دفعه حسنکچل قصهاش با همیشه فرق دارد؛ رئیسپلنگ را میبیند و وارد ماجرای قبای سنگی میشود. اینکه چطور، کجا و چگونه...میتوانی همین الآن کتاب را باز کنی، آن را بخوانی و ماجراهای هیجانانگیزش را دنبال کنی.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
شاید بپسندید














از این نویسنده













