

حسن کچل و چوپان دروغگو (1)(رحلی)(تحقیقات ذکر)
انتشارات ذکر منتشر کرد:
مدتی ایستاد. به دوروبر نگاه کرد. گوسفندها علف میخوردند و بعبع میکردند. احمد هم مشغول نی زدن بود. حسنکچل خیلی گرسنهاش بود. با خود گفت: «نان و کرهام را بخورم و بعد بروم جلو ببینم چه خبر است.»
حسنکچل را پیر و جوان میشناسند؛ شخصیتی تپل، کچل، تنبل و بازیگوش که بچهها خیلی دوستش دارند و قصههای زیادی از او خواندهاند. ولی این دفعه حسنکچل قصهاش با همیشه فرق دارد چوپان دروغگو را میبیند. این که چطور، کجا و چگونه...میتوانی همین الآن کتاب را باز کنی، آن را بخوانی و ماجراهای هیجانانگیزش را دنبال کنی.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
شاید بپسندید














از این نویسنده













