

داستان واره های احکام برای بچه ها (7)(انواع نماز)
انتشارات قدیانی منتشر کرد:
امین از خواب بیدار شد ، مثل همیشه کنار پنجره آمد و پرده را کنار زد: «وای چه بد! آفتاب زده. کاش زودتر بیدار شده بودم.»
وضو گرفت و نمازش را خواند. طفلکی خیلی غمگین بود.
نرگس کنارش آمد و با تعجب گفت: «نماز صبح را حالا خواندی؟ واقعا که! مگر خودت نگفتی که نماز صبح را پیش از طلوع خورشید باید خواند؟»
امین خیلی جدی گفت: «بله گفتم. الان هم همین را می گویم.»
«پس چرا حالا نماز صبحت را خواندی؟ حتما دوست داری خورشید خانم تو را ببیند و تشویقت کند!»
امین به زور لبخند زد و گفت: «نه! من نماز قضا خواندم !» نرگس دهانش از تعجب باز ماند: «نماز غذا!؟! مگر نماز خوردنی است؟!» امین زد زیر خنده: «قضای با قاف ، نه با غين! هرکسی نتواند نمازش را در وقت خودش بخواند، باید در خارج از وقت آن را بخواند. به این نماز می گویند نماز قضا»
فروشگاه اینترنتی 30بوک
شاید بپسندید














از این نویسنده













