

قصه های سرزمین مادری (1)(درخت امید)(خشتی)
انتشارات کمال اندیشه منتشر کرد:
ایران، جنگجوهایی جوانمرد و مردمی مهربان داشت. دریانوردان و تاجران کشورهای دیگر به ایران می آمدند و سوغات و خاطرات خوبی به کشور خود می بردند. ایران، کشوری آباد بود. کشت زارهای وسیع و معادن طلای زیادی داشت. در همسایگی ایران، کشورهایی بودند به ایران حسودی می کردند. یکی از آن کشورها «روم» بود.
پادشاه خودخواه «روم»، تصمیم گرفت به ایران حمله کند. او به یکی از فرماندهان شجاع خود دستور حمله داد. فرماندهی شجاع از دستور سرپیچی کرد و گفت: «چرا باید به مردمی که با ما دشمنی ندارند حمله کنیم؟» پادشاه «روم» وقتی دید او از فرمان سرپیچی می کند: «گفت ایران کشور ثروتمندی است. ما باید ثروت آنان را به چنگ بیاوریم . تو نیز باید اطاعت کنی. می فهمی؟» فرمانده گفت: «من هرگز با کسی که با من دشمنی ندارد، نخواهم جنگید».
فروشگاه اینترنتی 30بوک
شاید بپسندید













