عف عف

(0)
نویسنده:

350,000ریال

315,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
112

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
1

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب عف عف

انتشارات افراز منتشر کرد:
هنوز یک ساعت نگذشته بود که‌ در میانه‌ی خشم و اندوه‌ راه‌ را هم گم کردی. هرچند چیزی نخورده‌ بودی، اما گرسنه‌ات نبود. از دامنه‌ی صخره‌ها به‌ دشت وسیعی رسیدی. هنوز آفتاب غروب نکرده‌ بود. سایه‌ی کوه‌ها دشت را تاریک کرده‌ بود. به‌ گام‌هایت شتاب بخشیدی. با هر گام، تف‌ولعنتی به‌ ظلم‌وستم حکومت و آدم‌هایش حواله‌ می‌دادی. با صدایی که گویی از ته‌ چاه می‌آمد،‌ با خودت حرف می‌زدی. نسرین و پدرت توی ذهن و چشم‌هایت جا خوش کرده‌ بودند. در مقابل جان‌های پاک و بی‌گناهشان احساس دین می‌کردی. باعث مرگشان شده‌ بودی. صداهای درهمی توی گوشت زنگ می‌زد... صدای گریه‌ و التماس‌های بی‌نتیجه‌ی‌ نسرین که‌ هشت نه‌ یغور گردن‌کلفت به‌ جانش افتاده‌ بودند، با صدای بی‌اندازه‌ محزون مادرت که‌ از اتاقی نزدیک، صدای نسرین را می‌شنید، درهم ‌آمیخته‌ بود. تارهای خشم و نفرت درونت با این صداها به‌ رعشه‌ در‌می‌آمد. صدای فحش‌های آب‌نکشیده‌ی پدرت با صدای شلاق و باتومی که‌ بر پشت و سینه‌‌اش می‌خورد، یکی شده‌ بود... تمام این صداها همراه‌ سوز باد سرد، صورتت را تیغ‌آسا می‌خراشید و پاره‌ می‌کرد.
در آن غروب سرد، آتش تن نسرین از نوک انگشت‌های پا به‌ سوی سرت زبانه می‌کشید. بر شانه‌هایت، بر سینه‌ات دست می‌ساییدی. کابل‌ها و باتوم‌هایی که‌ بر تن پدرت زده‌ می‌شد، بر تن تو نیز رد انداخته‌ بود. تصویر بی‌کسی مادر کورت کرده‌ بود. کورمال‌کورمال تنت را بر پستی و بلندی می‌کشیدی.
شبی، نه‌ مثل یک خواب، که‌ انگار تازه‌ اتفاق افتاده‌ باشد، در دل شب و برف تلوتلو می‌خوردی. پانزده‌ سال یک عمر است! هنوز هم جزئیات آن شب را به‌ خاطر داری؛ هنوز هم کوچک‌ترین جزئیات مقابلت رژه‌ می‌روند.
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی