

انتشارات معین منتشر کرد:
ملکوت با روایت حلول جن در آقای مودت شروع میشود. داستان این کتاب در یک نشست چند ساعته نوشته شدهاست.
این داستان بلند که اولین بار در جلسات ادبی جنگ اصفهان خوانده شد تنها اثر بلند بهرام صادقی است. فیلم ملکوت به کارگردانی خسرو هریتاش، محصول 1355 برداشت آزادی از این کتاب است.
«ملکوت»، شاید تنها داستانی باشد که بتوان از آن، در کنار «بوف کور» صادق هدایت، به عنوان یکی از ماندگارترین رمانهای ایرانی یاد کرد. بهرام صادقی نویسنده این رمان، گرچه یکی از کم کارترین داستان نویسان ایرانی است، و از وی تنها مجموعه داستان «سنگر و قمقمههای خالی» و رمان «ملکوت» منتشر شده، اما توانسته یکی از ماندگارترین و در عین حال مرموزترین داستانها را خلق نماید. جالب اینکه به دلیل عدم وجود حواشی مختلف در زندگی نویسنده (مانند صادق هدایت)، زندگی بسیار کوتاهش، محدود بودن آثار به جای مانده از وی، و نیز برگزیدن زبانی رمز آلود و سمبولیک در مهمترین داستانش (یعنی ملکوت)، نامش، آنگونه که شایسته آن میباشد در تاریخ داستان نویسی ایران مطرح نشد و جایگاهی را که باید در میان خوانندگان ایرانی داشته باشد به دست نیاورد.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
دربارهٔ کتاب
.داستان «ملکوت» از زبان راوی اول شخص روایت میشود که به همراه دکتر حاتم و دو دوست دیگر خود، شاهد رفتارهای عجیب مردی به نام آقای مودت هستند. دکتر حاتم ادعا میکند که قدرتی ماورایی دارد و میتواند روح انسانها را در اجسام و موجودات دیگر حلول دهد. این ادعا به مرور به شکل کابوسواری پیش میرود و مخاطب را وارد فضایی میکند که نمیتواند مرز میان حقیقت و توهم را بهسادگی تشخیص بدهد. فضای داستان به عناصری مختلف از جمله وهم، دیوانگی و طنز آغشته شده است و با جلو رفتن روایت به مرور اضطراب و ترس شخصیتها بر خواننده نیز تأثیر میگذارد.
درونمایهی اصلی این داستان کوتاه بحران هویت، مرگاندیشی، بیمعنایی زندگی و فروپاشی روانی انسان مدرن است. صادقی در این داستان، انسان را موجودی معرفی میکند که همواره میان عقل و جنون، ایمان و تردید، واقعیت و خیال سرگردان است. دکتر حاتم بهنوعی نمایندهٔ انسان مدرنی است که در جستوجوی معنا، از مرزهای عقل عبور کرده و به جادو و متافیزیک پناه برده است. با وجود لحن ظاهراً آرام راوی، داستان از درون لبریز از تردید، ترس و اضطراب است. بهرام صادقی با بهرهگیری از طنز سیاه و نگاه اگزیستانسیالیستی، انسان را در جهانی بیثبات و پوچ ترسیم میکند، جایی که مرز بین خیر و شر، سلامت و جنون، و واقعیت و خیال قابل تشخیص نیست.
ویژگیهای برجستهٔ کتاب
.
«ملکوت» یکی از شاخصترین نمونههای داستاننویسی مدرن در ادبیات ماصر ایران است که نویسندهاش در فضایی وهمآلود و رازآمیز به پرسشهایی بنیادین دربارهٔ هویت، مرگ، دیوانگی و معنای زندگی پرداخته است. بهرام صادقی با استفاده از طنز سیاه، نگاه اگزیستانسیالیستی و زبان تمثیلی، انسان معاصر را در برابر بحرانهای روحی و فلسفیاش به تصویر میکشد. برخی از ویژگیهای برجستهٔ این رمان عباتاند از:• فضای وهمآلود و رازآمیز: روایت در محیطی شکل میگیرد که پیوسته بین خیال و واقعیت در نوسان است، و این فضای مبهم باعث تعلیق روانی در ذهن مخاطب میشود.
• راوی و لحن سرد: راوی با خونسردی کامل ماجراهای عجیب و گاه ترسناک را روایت میکند؛ این تضاد میان محتوا و لحن، به طنز تلخ اثر عمق میبخشد.
• مضامین فلسفی و اگزیستانسیالیستی: نویسنده در این کتاب کتاب پرسشهایی دربارهٔ معنای زندگی، مرگ، سرنوشت و مسئولیت انسان در جهان را مطرح میکند، ولی پاسخهای قطعی به این پرسشها نداده است.
• شخصیتپردازی پیچیده و چندلایه: شخصیتهایی چون دکتر حاتم بهگونهای طراحی شدهاند که هم در ظاهر عقلگرا و علمی هستند و هم با مسائل متافیزیکی و جنون درگیرند، و این دوگانگی نمایانگر پیچیدگی انسان مدرن است.
این کتاب مناسب چه کسانی است؟
.
اگر به ادبیات مدرن، داستانهای فلسفی و آثار سورئال علاقه دارید، این کتاب برای شماست. نویسنده در این کتاب به موضوعاتی مختلف مثل مرگ، گناه، جنون و معنای هستی پرداخته و فضایی پرسشگر و وهمآلود خلق کرده است. بنابراین اگر به آثار نویسندگانی مثل داستایوفسکی، صادق هدایت، فرانتس کافکا یا آلبر کامو علاقه دارید احتمالاً بتوانید با فضای این رمان نیز ارتباط بگیرید.چرا رمان «ملکوت» را بخوانیم؟
.
• مطالعهٔ یکی از آثار شاخص ادبیات مدرن فارسی: «ملکوت» نمونهای برجسته از داستاننویسی مدرن در ایران است که با ساختار متفاوت، فضاسازی سوررئال و تمرکز بر حالات ذهنی شخصیتها، شما را با چهرهای کمتر دیدهشده از ادبیات فارسی آشنا میکند. این کتاب در کنار آثاری چون «شازده احتجاب» یا «بوف کور» جایگاه ویژهای در تاریخ ادبیات ایران دارد.• اثری هنرمندانه با مفاهیم فلسفی و روانی: در این کتاب موضوعاتی مانند گناه، جنون، مرگ و معنا با زبانی داستانی و روایتی کوتاه، بهطرزی هنرمندانه بازنمایی میشوند. خواننده با دکتر حاتم، شخصیت مرموز داستان، و نگاه او به مرگ و راز هستی همراه میشود و وارد فضایی میگردد که مرز واقعیت و خیال در آن تیره و تار است.
• نثر خاص و طنز سیاه نهفته در اثر: نثر بهرام صادقی در این کتاب، تلفیقی است از سادگی، ایجاز و طنزی تلخ که گاه باعث لبخند و گاه موجب تأمل عمیق میشود. این طنز، که در دل مسائل جدی و دردناک گنجانده شده، به اثر عمق و تمایزی خاص میبخشد و خواننده را به تفکر وامیدارد.
• داستانی الهامبخش برای علاقهمندان به نوشتن و تحلیل ادبی: «ملکوت» به دلیل ساختار غیرخطی، روایت غیرقابلاعتماد، و نگاه چندلایه به مفاهیم انسانی، منبعی عالی برای تحلیل ادبی و تمرین درک متون پیچیده است. نویسندگان و دانشجویان ادبیات میتوانند از این اثر به عنوان نمونهای الهامبخش برای تجربهگرایی در روایت و شخصیتپردازی بهره ببرند.گ
«ملکوت» را بخوانید چون تبدیل به تجربهای خاص و منحصربهفرد برایتان خواهد شد. نویسنده در این اثر به مسائل فلسفی و روانشناختیای پرداخته و شما را به تماشای تاریکترین لایههای ذهن و باورهای یک انسان میکشاند. این کتاب با اینکه کوتاه است، اما پُر از لایههای مفهومی است که پس از هر بار خواندن آن، دریچهای تازه به معناهای پنهان آن خواهید یافت. اگر به ادبیات پیچیده و متفاوت علاقه دارید، «ملکوت» را بخوانید که یکی از درخشانترین نمونههای ادبی در زبان فارسی است.
دربارهٔ نویسنده
.
بهرام صادقی، نویسنده و پزشک ایرانی و یکی از چهرههای برجستۀ ادبیات مدرن ایران بود که زندگیاش در میانه قرن بیستم با پیچیدگیهای شخصی و تاریخی همراه شد. او در سال ۱۳۱۵ در نجفآباد به دنیا آمد و از نوجوانی به نوشتن علاقهمند شد. با ورود به دانشگاه تهران در رشتۀ پزشکی، فعالیتهای ادبیاش نیز جدیتر شد و همزمان با تحصیل، نوشتن داستانهایی با مضامین فروپاشی، اضطراب، و بیهودگی انسان مدرن را آغاز کرد. داستانهای کوتاه او در نشریاتی چون «سخن» و «کتاب هفته» منتشر شدند و تحسین منتقدانی چون غلامحسین ساعدی را برانگیختند و جوایز ادبی مهمی همچون جایزهٔ ادبی فروغ فرخزاد و هوشنگ گلشیری را برایش به ارمغان آوردند. از میان آثارش، مجموعهٔ «سنگر و قمقمههای خالی» و رمان کوتاه «ملکوت» از مهمترین میراثهای ادبی او به شمار میروند که ترکیبی از طنز تلخ، فضای وهمآلود، و نگاه فلسفی به زیست انسان دارند.صادقی، عضو فعال حلقه ادبی «جنگ اصفهان»، با نویسندگان بزرگی چون هوشنگ گلشیری و ابوالحسن نجفی در ارتباط بود. آثارش بازتاب بحرانهای اجتماعی و روانی ایران معاصر است. در کنار فعالیت ادبی، او طبابت نیز میکرد، اما در سالهای پایانی عمرش به دلیل مشکلات مختلف و ضربههای روحی، از نوشتن فاصله گرفت. با این حال، تأثیر عمیقش بر ادبیات داستانی فارسی پابرجاست. مرگ او در ۴۸ سالگی پایانی تلخ بر زندگی نویسندهای بود که دنیایی خاص و متفاوت از واقعیتهای اجتماعی و روانی معاصر ایران را خلق کرده بود.
معرفی کتابهای مشابه:
.
اگر از مطالعهٔ این کتاب لذت بردید و به دنبال آثار مشابهی میگردید که در فضای وهمآلود، روانشناختی و سورئال رخ داده باشند و یا اینکه جزو ارزشمندترین و خواندنیترین آثار ادبیات فارسی به شما بیایند و از نظر محتوایی به درونمایههای فلسفی و روانی این اثر نزدیک باشند، خواندن کتابهای زیر را نیز به شما پیشنهاد میکنیم.• کتاب شازده احتجاب
.
کتاب «شازده احتجاب» اثر هوشنگ گلشیری نویسندهٔ ایرانی و روایت زوال یک خاندان اشرافی قاجاری از منظر یکی از آخرین بازماندگان آن، شازده احتجاب، است. این اثر درونمایههایی مشابه با «ملکوت» دارد. هر دو اثر با فضایی وهمآلود، شخصیتهایی درگیر با بحرانهای وجودی و روانی، و نگاهی انتقادی به ساختارهای اجتماعی و اخلاقی شکل گرفتهاند. در هر دو کتاب، راویان یا شخصیتهای اصلی گرفتار نوعی گسست از واقعیتاند: در «شازده احتجاب»، این گسست از طریق بیماری روانی و خاطرات خفهکنندهٔ گذشته نمود مییابد، در حالیکه در «ملکوت»، از خلال حضور شیطان، وسوسههای ذهنی، و مرگ تدریجی یک شخصیت صورت میگیرد. عنصر مرگ، جنون، گناه و بیپناهی انسان در برابر سرنوشت، از دیگر شباهتهای بارز میان این دو اثر مهم ادبیات معاصر فارسی است.این داستان در فضایی تاریک، خفه و درون ذهن شازده پیش میرود؛ جایی که شازده میان کابوسها، خاطرات خانوادگی، جنون و بیماری روانی دستوپا میزند. او گرفتار تکرار تاریخ خانوادهاش شده است، تاریخی که سرشار از ظلم، فساد، خفقان و قتلهای خانوادگیست. داستان بیشتر با تکنیک «جریان سیال ذهن» روایت میشود و مرز بین گذشته و حال در ذهن شخصیت اصلی درهم میآمیزد.
• کتاب روز اول قبر
.
کتاب «روز اول قبر» داستانی کوتاه از صادق چوبک نویسندهٔ ایرانی و روایت مردی است که بهتازگی دفن شده، اما روحش هنوز از جسم و دنیای زندگان جدا نشده است. این داستان از نظر فضاسازی، درونمایههای فلسفی و نگاه اگزیستانسیالیستی، شباهتهای زیادی با «ملکوت» دارد. هر دو اثر به مرز میان مرگ و زندگی میپردازند؛ فضایی خاکستری که در آن شخصیتها به تأمل درباره وجود، گناه، نجات، و حقیقت میپردازند. هر دو نویسنده از فضای سوررئال و ذهنی برای طرح بحرانهای فلسفی استفاده میکنند و به پوچی، بیهودگی زندگی روزمره و اضطراب وجودی انسان در جهان بیمعنا میپردازند.داستان این کتاب در فضایی بین زندگی و مرگ میگذرد و راوی وقایع اطرافش را مشاهده میکند: از مراسم تدفین گرفته تا واکنش اطرافیان. اما نکتهٔ مهم، تأملات درونی او درباره زندگی گذشته، گناهان، روابط انسانی و ترس از جهان پس از مرگ است. در این فضای وهمآلود، راوی در تقابل میان خواست رهایی و ناتوانی از جدا شدن قرار میگیرد؛ دردی که نه در زندگی حل شده و نه با مرگ پایان یافته است.
سخن پایانی
.
«ملکوت» اثری قدرتمند و پُر معنا در ادبیات مدرن ایران است که دغدغههای عمیق وجودی را از طریق روایتی وهمآلود و سورئال به خواننده منتقل میکند. این داستان خواننده را به چالش میکشد تا با مرزهای بین واقعیت و توهم، سلامت عقل و جنون و مرگ و زندگی روبهرو شود. استفادهٔ ماهرانهٔ صادقی از طنز تلخ و داستانسرایی نمادین، به او اجازه داده تا به موضوعات پیچیدهای مثل بحران هویت، آشفتگی معنوی و مبارزهٔ انسان برای یافتن معنا در جهانی بیتفاوت و بیمعنا را بررسی کند. بنابراین «ملکوت» تنها یک داستان ساده نیست، بلکه تأملی عمیق در وضعیت انسانِ دوران مدرن است.یکی از برجستهترین جنبههای «ملکوت» ساختار روایی نوآورانه و تنش آن است که خواننده را در محیطی روانشناختی غرق میکند. تعاملات شخصیت اصلی و حضور نگرانکنندهٔ شخصیتهای مرموز دیگر، بافتی متراکم از نمادگرایی و استعاره را شکل داده تا ماهیت حقیقت را زیر سوال ببرد و خواننده را وادار کند تا به ادراک خودش نیز شک کند. این ابهام، محور اصلی تأثیر این داستان کوتاه است چون به عدم قطعیتها و تناقضات ذاتی زندگی میپردازد.
«ملکوت» را بخوانید تا یکی از برجستهترین و قابلتأملترین آثار ادبیات مدرن فارسی را خوانده باشید. سهم بهرام صادقی در ادبیات فارسی بسیار قابلتوجه است چون او راهی برای نویسندگان گشوده تا سازوکار درونی ذهن و زوایای تاریک آن را کاوش کنند.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
.
جیپ اکنون در تنها خیابان آسفالت شهر به سرعت حرکت میکرد. از لامپهای کوچک و کمنور خیابان به فواصل دور لکههایی گرد و زردرنگ روی آسفالت افتاده بود. خانههای کوچک و بالاخانههای تاریک و خاموش از دو طرف جیپ به سوی تاریکی فرار میکردند و با آن در میآمیختند. سکوت سنگین را فقط صدای موتور جیپ میشکست. یک یا چند سگ لاغر ولگرد به سرعت از جلوی ماشین فرار کردند.روبروی خانه و مطب «دکتر حاتم» رفقای آقای مودت پیاده شدند و او را کشان کشان به آن طرف بردند. چراغ خانه میسوخت. دکتر حاتم که با پیژامه بیرون آمده بود و خستگی و بیخوابی به خمیازهکشیدن وادارش میکرد، به سلامشان پاسخ گفت. ظاهراً غیر از ناشناس که او را پیش از این دیده بود و میشناخت، دوستان دیگر از مشاهدهٔ قیافه و وضع او به حیرت افتادند. دکتر حاتم مرد چهارشانهٔ قدبلندی بود که اندامی متناسب و بانشاط داشت، به همان چالاکی و زیبایی که در جوان نوبالغی دیده میشود، اما سر و گردنش... پیرتر و فرسودهترین سر و گردنهایی بود که ممکن است در جهان وجود داشته باشد. موهای انبوه فلفلنمکیاش به موازات هم در دو دستهٔ مجزا از دو سوی سر بزرگش به عقب میرفت.




شاید بپسندید














از این نویسنده













