

انتشارات صبای الوند منتشر کرد:
سکوت مثل برفی که آرام آرام می بارید، شهر پاریس را فرا گرفته بود. در آن شب سرد و برفی، در یکی از خانه های محله دانکرک، چراغ پنجره ای روشن بود. پنجره آتلیه مادام ژولیت.
با آنکه پاسی از شب می گذشت، مادام ژولیت، همچنان مبهوت، روی چهارپایه چوبی نشسته و به تابلوی بزرگی که نقشی از کاخ تخت جمشید در آن بود و بر سه پایه قرار داشت، می نگریست. او استاد یکی از دانشگاه های هنر پاریس بود. به واسطه چند سال زندگی در ایران، با نقاشی های ایرانی آشنایی داشت و همیشه با شعف از خاطراتی که از ایران داشت، سخن می گفت. از همین رهگذر بود که شاگردان ایرانی در کلاس او زیاد یافت می شد.
با همه آن ها، رابطه خوب و صمیمانه داشت. از جمله شاگردان او، شاهزاده خانم تاج السلطنه بود که چند سال می شد از او خبر نداشت. ساعتی قبل یک بسته پستی، از طرف او، بدستش رسید. این بسته پستی، همراه با یک نامه، توسط یکی از نزدیکان او، در آن شرایط سخت جنگ، بدستش رسید.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
شاید بپسندید














از این نویسنده













