دون ژوان (پالتویی)

(0)
نویسنده:

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
1974

علاقه مندان به این کتاب
23

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب دون ژوان

انتشارات بیدگل منتشر کرد:
چیزی جز تسلی‌ناپذیری و اندوهش او را به حرکت وانمی‌داشت. اندوهش را به سرتاسر دنیا می‌بُرد و آن را در دنیا می‌پراکند. دون ژوان با اندوهش زندگی می‌کرد، مثل یک منبع نیرو. اندوهش بزرگ‌تر و فراتر از او بود. به تعبیری ــ و نه‌فقط به تعبیری ‌ــ مسلح به آن، اگرچه خودش را به هیچ‌وجه نامیرا نمی‌دانست، ولی می‌دانست که آسیب‌ناپذیر است. اندوه چیزی بود که سرکشش می‌کرد و در ‌عوض (یا به عبارت دقیق‌‌تر مرحله‌به‌مرحله) او را در برابر هر چیزی که پیش می‌آمد کاملاً نفوذناپذیر می‌کرد، پذیرنده می‌کرد، و در صورتِ لزوم نامرئی.
این دون ژوان اصولاً مانند دون ژوان‌های دیگر نیست. او درگیر خسران و یأسی است که او را از تمام آن سبک‌سری‌ها، شیطنت‌ها و حتی خباثت‌ها محروم می‌کند، از تمام ویژگی‌هایی که، از روایت مولیر به بعد، با این شخصیت اسطوره‌ای عجین شده‌اند. و با وجود این دون ژوانِ هانتکه احتمالاً هنوز شخصیتی فرانسوی است، فرانسویِ سودازده‌ای که روزی از روزها در برابر آشپز بیکارِ روزگار ما، در پورت رویالِ مجاورِ پاریس، پایگاه قدیمی یانسنیست‌ها، ظاهر می‌شود. دون ژوان هفت سفر را به‌سوی هفت زن در هفت کشور از سر می‌گذراند، و داستانش را روایت می‌کند. گهگاه غنایی افسانه‌وار دارد، ولی اغلب اوقات چیزی صرفاً رنگ‌باخته و بسیار ساختگی است.
«در طول دهه‌ها هانتکه مصرانه و سرسختانه از چیزی بیش از طرح داستانِ سنتی گریزان نبوده است، و این بار هم بدل به راوی نمی‌شود، بلکه احضارکنندۀ لحظه‌ها و مکان‌ها باقی می‌ماند، کسی که وقتی بن‌مایه‌‌‌های داستانی او را برای توجیه، استدلال یا حتی تحول تحت فشار می‌گذارند، قاطعانه از آن سر باز می‌زند.»
( هانس یوزف اُرْت‌هایل)
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نقد و بررسی تخصصی نقد و بررسی تخصصی

معرفی کتاب دون ژوان (از زبان خودش) اثر پیتر هانتکه

امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

کتاب دون ژوان (از زبان خودش) از سایت آمازون امتیاز 3.9 از 5 را دریافت کرده است.

معرفی رمان دون ژوان (از زبان خودش):

دون ژوان از زبان خودش رمانی کوتاه اثر پیتر هانتکه نویسندۀ اتریشی است که در سال 2004 منتشر شد. هانتکه در این رمان برداشتی غیرعادی و عجیب از شخصیت افسانه‌ای دون ژوان را ارائه داده است. راوی بی‌نامی که این داستان را تعریف می‌کند به همان اندازه که به داستان‌های دون ژوان گوش می‌دهد، داستان‌های خودش را نیز روایت می‌کند. پیتر هانتکه در این کتاب مختصر و ترسناک، تصاویری از ظرافت‌های تعامل انسانی را با وضوحی فراموش‌نشدنی به تصویر کشیده است. این کتاب بیش از هر چیز، کتابی دربارۀ داستان‌سرایی و توانایی آن در شکستن مرزهای معمولی زمان و مکان است.

واکنش‌های جهانی به رمان دون ژوان:

«قدرت مشاهدۀ هانتکه و لحن ظاهراً معمولی او، که در آن هر کلمه وزنی ضروری دارد، مثل همیشه مسحورکننده است... داستان هانتکه خواننده را مجذوب خود می‌کند... در نگاه او، زمان و نظم جایی ندارند و او داستان دون ژوان را به زیبایی از دید و دنیای شگفت‌انگیز خودش به خوانندگان نشان می‌دهد.» -کای ماریستد، نیویورک تایمز بوک ریویو

چرا باید رمان دون ژوان را بخوانیم؟

اگر جزو خوانندگانی هستید که به رمان‌ها و داستان‌هایی با بن‌مایه‌های فلسفی و روان‌شناختی علاقه دارند، حتماً کتاب دون ژوان (از زبان خودش) را بخوانید.

جملات درخشانی از کتاب دون ژوان:

«دون ژوان همیشه دنبال شنونده‌ای برای داستانش گشته بود. روزی از روزها مرا مناسب آن دید. داستانش را نه به صیغۀ اول شخص، بلکه به صیغۀ سوم شخص برایم تعریف کرد. دست‌کم حالا این‌طور به یاد می‌آورمش. آن‌زمان در مهمان‌خانه‌ام در نزدیکی بقایای پورت رویال‌دِشان، معروف‌ترین و بدنام‌ترین صومعۀ فرانسۀ قرن هفدهم، مشغول پخت‌وپز بودم، عجالتا فقط برای خودم. در آن ایام چند اتاق مهمان را هم به اقامتگاه شخصی‌ام اضافه کرده بودم. زندگی‌ام در تمام زمستان و اوایل بهار صرفا عبارت بود از غذا درست کردن برای شکم خودم و انجام کارهای باغ و خانه، ولی اصلِ کارم کتاب خواندن بود و لابه‌لایش هم تماشای بیرون از پشت این یا آن پنجرۀ کوچک و کهنۀ مهمان‌خانه‌ام، سرایداری سابقِ بندرِ سلطنتیِ مزارع. مدت‌ها هم می‌شد که بدون همسایه زندگی می‌کردم. تقصیر من نبود. هیچ چیز را بیشتر از همسایه داشتن و همسایه بودن دوست ندارم. ولی سودای همسایگی ناکام مانده بود، یا شاید زمانه‌اش گذشته بود؟ ولی ناکامی در بازی عرضه و تقاضا تقصیر خودم بود. چیزی که عرضه می‌کردم، در مقام مهمان‌خانه‌چی و آشپز، دیگر متقاضی نداشت. من در مقام کاسب ناکام شده بودم. با این‌حال، مثل عدۀ قلیل دیگری، همیشه به قدرتِ کاسبی در رساندنِ آدم‌ها به هم باور داشته‌ام؛ به بازی دورهمی و مفرحِ خریدوفروش.»

«ولی دست‌کم در آن لحظات بر همه‌جا حاکم بود، و البته تأثیرگذار. مدت‌ها قبل از اینکه دون ژوان در دیدرسم قرار بگیرد، می‌شد صدای نفس‌نفس زدنش را شنید. زمان بچگی یک‌بار در روستا شاهد فرار رعیت‌زده‌ای، چیزی از دست ژاندرم‌ها بودم. در مسیری سربالایی دوان‌دوان از کنار من گذشت و از تعقیب‌کنندگانش هم تا آن لحظه جز فریادهای «ایست!» اثری نبود. حتی امروز هم صورت آن جوانکِ تحت‌تعقیب جلوی چشمم است، قرمزِ پف‌کرده، و دست‌هایی خیلی بلند در دو طرف بدنش، که انگار آب رفته بود، تاب می‌خوردند. ولی چیزی که از او هنوز در گوشم مانده من را خیلی مشغول خودش می‌کند. کم‌وبیش مثل نفس‌نفس زدن بود. حتی کم‌وبیش مثل سوتی بود که از ریه‌هایش بیرون می‌زد. بااین‌حال هیچ ربطی به ریه‌ها نداشت. صدایی که در گوش من است از کل آن آدم طنین‌انداز می‌شود یا بیرون می‌زند، آن هم نه مثلا از درونش، بلکه از سطحش؛ از بیرونش؛ از جای‌جای پوست و تک‌تکِ منافذش. از آن آدمِ مشخصِ تنها هم در نمی‌آمد، بلکه از یک جمع، از یک جمع کثیر، از یک جمع بی‌شمار، آن‌هم نه‌فقط در مقیاس با تعقیب‌کننده‌های نعره‌کشی که به‌نحوی محسوس در حال نزدیک‌شدن به او بودند، بلکه حتی در قیاس با طبیعت روستایی ساکتِ پیرامونش.»

«تمام میز و صندلی‌های حیاط را کنج‌دیواری روی هم تلنبار کرده بودم و عمدا گذاشته بودم بپوسند. برای همین از آشپزخانه یک صندلی برای مهمانم آوردم. عقب‌عقب رفت به‌طرف صندلی. در اولین روزِ هفته‌ای که دون ژوان پیش من ماند، فکر می‌کردم که این‌طور عقب‌عقب رفتن برای این است که گوش‌به‌زنگِ خطر یا تهدیدی، مثلا از طرف آن زوج موتورسوار، باشد. اما خیلی زود متوجه شدم که اصلا اهلِ زیر نظر گرفتن نیست. هر چند به نظرم آدم هشیاری می‌آمد، ولی محتاط نبود. حتی موقع عقب‌عقب رفتن نه به چپ و راست نگاه می‌کرد نه از روی شانه به عقب، بلکه سرش همیشه رو به جلو بود، رو به جهتی که دوان‌دوان از آن آمده بود. ضمنا در مورد کسی مثل دون ژوان انتظار داشتم که این جهت یا غرب باشد، از سمت قصرهای نُرماندی و صومعه‌های همچنان باز در گوشه‌وکنار شارتر، یا (به احتمال زیاد) شرق، از سمت مقرّ سابقِ پادشاه خورشید در نزدیکی ورسای، و از همه محتمل‌تر، پاریسِ خیلی‌خیلی نزدیک‌تر. ولی او دوان‌دوان و افتان‌وخیزان از میان مزارعِ شمال به درۀ رودون آمده بود، از سمتی که شهرهای جدیدِ ایل دو فرانس قرار داشتند (بلوک مسکونی پشت بلوک مسکونی، در مرکزشان هم تقریبا‌ فقط ساختمان‌های اداری)، نزدیک‌ترینِ این شهرهای جدید اسمش سن کانتن آن ایولین بود.»

تحلیلی بر رمان دون ژوان‌:

دون خوان یا دُن جیووانی (به ایتالیایی) که در زبان فارسی به دون ژوان معروف است، شخصیت لاابالی افسانه‌ای است که تاکنون در داستان بسیاری از نویسندگان ظاهر شده است و گفته می‌شود تاکنون بیش از هزار روایت از او در داستان‌های مختلف نوشته شده است. شواهد نشان می‌دهد که دون ژوان اولین بار در داستان «شیاد سویل و سنگ مهمان» ظاهر شد، یک مجموعه نمایش که در قرن چهاردهم برای اولین بار به روی صحنه رفت. بهترین نسخۀ شناخته‌شدۀ دون ژوان اپرای ولفگانگ موتزارت است که برای اولین بار درسال 1787 در پراگ به روی صحنه رفت و به‌خودی خود منبع الهام بسیاری از نویسندگان، از جمله هافمن، الکساندر پوشکین، سورن کیرکگارد، جرج برنارد شاو و آلبر کامو شد. دون ژوان در تمام داستان‌ها به‌عنوان شخصیتی هوس‌باز به تصویر کشیده شده است و این بار پیتر هانتکه، داستان دون ژوان را از زبان خودش تعریف کرده است.

خلاصۀ داستان دون ژوان

داستان دون ژوان (از زبان خودش) در فرانسۀ معاصر رخ می‌دهد. راوی داستان دون ژوان (از زبان خودش) یک آشپز و مهمان‌خانه‌دار فرانسوی شکست‌خورده است که مشتریانش را از دست داده و روزگارش را در تنهایی می‌‌گذراند و این دنیایی است که دون ژوان به آن نفوذ می‌کند؛ او که در حال فرار است پناهگاه و مهلتی کوتاه در این مهمانخانه می‌یابد. راوی به اندازۀ خودِ دون ژوان نیاز به تغییر دارد. در واقع راوی پیش از ورود دون ژوان کتاب‌هایش را کنار می‌‌گذارد و انگار از خواب غفلت بیدار می‌شود اما دون ژوان جایگزین آن‌ها می‌شود. دون ژوان به این مهمانخانه گریخته و این به معنای وقفه‌ای موقت از زندگی و سبک زندگی اوست، گویی زمان متوقف شده باشد. البته دنیای بیرون نیز چنان دور از دسترس نیست، راوی و دون ژوان با هم از شهر دیدن می‌کنند، به سینما می‌روند، با دیگران تعامل می‌کنند اما برای یک هفته اقامتش، زندگی دون ژوان با سرعت دیوانه‌وار همیشگی خود حرکت نمی‌کند و به سمت لاابالی‌گری کشیده نمی‌شود. زمان ورود دون ژوان به این مهمانخانه تصادفی نیست و دون ژوان هر روز برای او داستان همان روز خود در هفتۀ گذشته را تعریف می‌کند و در این‌جا دون ژوان بیشتر قربانی‌ خواسته‌های دیگران است.

اگر از خواندن کتاب دون ژوان لذت بردید، از مطالعۀ کتاب‌های زیر نیز لذت خواهید برد:

• نامه‌ی کوتاه، وداع طولانی اثر دیگری از پیتر هانتکه است. شخصیت اول کتاب در سفری طولانی در میان ایالات متحده و در جست‌وجوی همسر گمشده‌اش با سؤالاتی سروکله می‌زند. مانند این‌که خاطره چیست؟ گذشته و آينده چیست؟ زمان و مکان چه معنایی دارد؟ هانتکه در این رمان کوتاه با حرکت میان زمان‌های مختلف و درآمیختن گذشته و آینده، عمق و روابط شخصیت‌هایش را به نمایش می‌گذارد.

• از غم بال درآوردن اثر دیگری از پیتر هانتکه است که آن را در مورد زندگی مادرش نوشته است. مادرش و مرگ او بر اثر خودکشی، تأثیر بسیاری بر هانتکه گذاشت و در این کتاب سعی می‌کند هم رنجِ خود و هم عشق به مادرش را نشان بدهد.  

دربارۀ پیتر هانتکه‌: نویسندۀ اتریشی

دون ژوان

پیتر هانتکه در سال 1942 به دنیا آمد. او رمان‌نویس، نمایشنامه‌نویس، مترجم، شاعر، کارگردان و فیلم‌نامه‌نویس اتریشی است. هانتکه در سال 2019 برندۀ جایزۀ نوبل ادبیات شد و او را یکی از تأثیرگذارترین و اصیل‌ترین نویسندگان آلمانی زبان در نیمۀ دوم قرن بیستم می‌دانند. هانتکه شهرتش را در اواخر دهۀ 1960 به‌عنوان نمایش‌نامه‌نویس پیشرو (آوانگارد) با نمایشنامه‌هایی مانند «توهین به تماشاگر» و «کاسپار» به دست آورد. او زندگی مادرش که به دلیل خودکشی در سال 1971 درگذشت را در یکی از رمان‌هایش منعکس کرد. هانتکه یکی از اعضای انجمن نویسندگان و یکی از بنیانگذاران انتشارات Verlag der Autoren در فرانکفورت بود. در سال 1973 برندۀ جایزۀ گئورگ بوشنر، مهم‌ترین جایزۀ ادبی ادبیات آلمانی شد اما در سال 1999 به نشانۀ اعتراض به بمباران ناتو در یوگسلاوی مبلغ جایزه را به آکادمی زبان و ادبیات آلمان برگرداند. ادای احترام او به اسلوبودان میلوسوویچ، جنایتکار جنگی صرب، در مراسم تدفینش خشم بسیاری را علیه او برانگیخت و باعث شد که علیه اهدای جایزۀ نوبل به او دست به اعتراض بزنند.

نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی

نظرات کاربران (1)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • نرگس خطیب
    • پاسخ به نظر

    یکی از بدترین و حوصله سربر ترین کتابایی که خوندم...

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی