

مجموعه داستان «تيله آبي» در برگيرنده7 داستان از برجستهترين داستانهاي محمدرضا صفدري است. تسلط او به تکنيکهاي داستان پردازي، شناخت ژرفش از باورها و آداب بومي و پيشنهادات تازهاش در روايت او را در زمر? شاخصترين نويسندگان ايران قرار داده است. «مرد ميخواند و از سين? کوه بالا ميرفت. خنکاي بامدادي، بيشهزار و سايههاي وهمناک که با برآمدن آفتاب نديدار ميشدند. همه چيز و هر جا سايه بود، سايههاي سپيد شيري رنگ. مرد نميدانست از کي به خواندن بنا کرده بود. از خانه درآمده بود. از گندمزار گذشته بود و رسيده بود به نمکزار و شورآب و کوههايي که آب باران در سنگچالهايش گس بود و تلخ. ديروز هم يک بار ديدار آمد. ساي? رمند? آهو نبود. موهاي بلند سر اندر پاي سايه را ميپوشاند. دو چشم لابهلاي شاخ و برگ ني پيدا و ناپيدا شد. خواندن از يادش رفت . ايستاد و دويد. بلند موي سبزهرو گريخت. مرد با خود گفت: «زن تو اين کوه و کمر چه ميکند؟»
شاید بپسندید














از این نویسنده













