

انتشارات ماهی منتشر کرد:
هیچکس نبود که هشدارش بدهد و بگوید: «مواظب باش، جووانی دروگو!» او در بند توهمی سمج بود. گل جوانیاش رو به پژمردگی میرفت، اما چشمهی شباب را خشک ناشدنی میپنداشت. دریغا که از تیزپایی زمان هیچ نمیدانست. حتی اگر جوانیاش همچون خدایان صدها و صدها سال میپایید، سهمش از آن به همین ناچیزی میبود. اما او انسان بود و عمری کوتاه و معمولی داشت که هیچ نبود جز شهابی پرشتاب و بیدوام، نعمتی ناچیز که با تنگ چشمی به او داده شده بود و آدمی میتوانست سالهایش را با انگشتان دست بشمرد و هنوز به دست نیامده از دست میرفت.
بیابان تاتارها داستان افسر جوانی است که برای خدمت به قلعهای دورافتاده فرستاده میشود و روزمرگی گریبانش را میگیرد. دینو بوتزاتی با نثری باشکوه و شاعرانه عطش انسان را برای امیدوار بودن به تصویر میکشد، حتی امید به واهیترین رویدادهای زندگی.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
دربارهٔ کتاب
.
داستان «بیابان تاتارها» دربارهٔ انتظار مادامالعمر جووانی دروگو برای جنگی است که در آن بتواند افتخاری به دست بیاورد. ستوان دروگو برای اولین مأموریتش به باستیانی، قلعهای دورافتاده مشرف به صحرای متروک تاتار اعزام میشود. او فوراً متوجه میشود که زندگیاش آنجا تلف خواهد شد و آرزو میکند که کاش بتواند هر چه زودتر به خانه برگردد. موقعیتهای زیادی برای ترک آنجا پیش میآید، اما او خودش را راضی میکند که این موقعیتها را نادیده بگیرد.او دوران حرفهای زندگیاش را در انتظار گروه وحشیهایی که شایعه شده در آن سوی بیابان زندگی میکنند، میگذراند. دروگو بدون اینکه متوجه شود، سالها و دههها به نگهبانی از این قلعه میپردازد و متوجه میشود که دوستان قدیمیاش در شهر ازدواج کردهاند، بچهدار شدهاند و زندگی کاملی داشتهاند و او چیزی جز همبستگی با سربازان دیگر در شبزندهداریهای طولانی و صبورانهشان به دست نیاورده است.
با گذشت زمان، قلعه برای جووانی کوچکتر میشود و جاهطلبیهایش رنگ میبازند تا اینکه روزی دشمن شروع به تجمع در بیابان متروک و نزدیک شدن به قلعه میکند.
ویژگیهای برجستهٔ کتاب
.«بیابان تاتارها» رمانی فلسفی و به یادماندنی است که نویسندهاش به بررسی گذر زمان، وحشت وجودی و بیهویتی در انتظار برای رسیدن به هدفی بزرگ میپردازد. تمثیل ظریف بوتزاتی در این کتاب، اشاره به ناامیدی خاموش رویاهای تحقق نیافتهٔ انسانها دارد که در نثری پراکنده اما پیچیده نوشته شده است. برخی از ویژگیهای برجستهٔ این کتاب عبارتاند از:
• مضامین وجودی: زمان، مرگ و میر و جستوجوی معنا در جهانی بهظاهر بیتفاوت در این رمان بررسی شده است و لحن فلسفی کافکا و کامو را منعکس میکند.
• عمق روانشناختی: زوال ذهنی و عاطفی مردی که بیوقفه در انتظار نشسته است را در این رمان شاهد خواهید بود که همین کتاب را تبدیل به مطالعهای قدرتمند در مورد تابآوری و انکار انسان میکند.
• سبک مینیمالیستی و شاعرانه: نثر بوتزاتی شاعرانه و متفاوت است و روایتی اتمسفریک خلق کرده که تنهایی، امید و ناامیدی خاموش انسان را تداعی میکند.
• تمثیل بیزمان: قلعه و بیابان استعارههایی برای روالّای زندگی و توهمات اهدافی است که بیهوده به آنها چسبیدهایم و داستان را بهطور جهانی طنینانداز میکند.
• ترکیب تاریخ و تخیل: گرچه رمان در یک فضای مبهم تاریخی رخ میدهد، اما کیفیتی رویاگونه و بیزمان دارد که زمینههای فلسفی رمان را تقویت میکند.
افتخارات و جوایز
.
از زمان انتشار «بیابان تاتارها» در سال ۱۹۴۰، این اثر با استقبال چشمگیری از سوی خوانندگان و منتقدان مواجه شد و معروفترین اثر دینو بوتزاتی است که آن را تحت تأثیر شعر «در انتظار بربرها» اثر کنستانتین بی.کاوافی (Constantine P. Cavafy) نوشت. این رمان مدتی بعد به انگلیسی ترجمه شد. برخی از افتخارات و جوایز این کتاب عبارتاند از: • قرار گرفته در فهرست ۱۰۰ کتاب قرن لوموند (Le Monde) (رتبهٔ ۲۹)
اقتباس از رمان «بیابان تاتارها»
.
در سال ۱۹۷۶، کارگردان ایتالیایی والریو زولینی (Valerio Zurlini)، فیلمی به همین نام بر اساس رمان «بیابان تاتارها» ساخت که بازیگرانی همچون ژاک پرین (Jacques Perrin) در نقش دروگو، مکس فون سیدو در نقش اورتیز و ویتوریو گاسمن در نقش فیلیمور در آن به ایفای نقش پرداختند. در این فیلم بخشهای خاصی از رمان، بهويژه بخشهای مربوط به زندگی دوستان دروگو در شهر زادگاهش حذف شده بود. بازخوردها به رمان «بیابان تاتارها»
.
• نسیم نیکلاس طالب (Nassim Nicholas Taleb) نویسندهٔ کتاب «قوی سیاه» (The Black Swan) این رمان را کتاب مورد علاقهاش نامیده است. طالب از شخصیت اصلی رمان برای توصیف طبیعت انسانی ما استفاده کرده است. • ژیل آرچامبالت (Gilles Archambault) نویسندهٔ اهل کبک در کتابش «یک روز از زندگی: یادداشتهایی بر یک چهره از زندگی» عنوان کرد که این رمان تأثیر زیادی بر او داشته است.
• نویسندگان دیگری از جمله پان مارتل، آلبرتو مانگل و تیم پارکس مقدمهای بر نسخهٔ سال ۲۰۰۰ این رمان نوشتند و موفقیت هنری خود را مدیون این رمان دانستند.
• این رمان در توسعه و ترویج سبک ادبی معروف به رئالیسم جادویی بسیار تأثیرگذار بود.
• بدون شک این کتاب یک شاهکار است... بوتزاتی شخصیتی جهلانی را به تصویر کشیده است و وجود او را در محیطی که برای همهٔ ما آشناست نشان داده است. این کتاب عالی است و بوتزاتی استاد مکتوب کردن کلمات است. ساندی تایمز (Sunday Times)
• نگاه بوتزاتی به مسائل نظامی مبهم است. او سیستم پیچیدهٔ رمزهای عبور در قلعه ـ سیستمی که منجر به مرگ یک افسر میشود ـ یا موسیقی رمزگذاری شده صدای شیپورها و نحوهٔ طبقهبندی و تقسیم زمان را بسیار مورد توجه قرار داده است... اما اگر این طنز است، طنزی بر همهٔ ماست که به قلعهٔ انتظارات خود احضار شدهایم و امیدوار هستیم که با سیگنالهای مخفی و آرامش روزمره، زمان را از باورها، حتی درحالیکه فرو میریزند، به عقب برانیم. اریک اورمزبی، نیویورک سان (Eric Ormsby, NY Sun)
این کتاب مناسب چه کسانی است؟
.اگر به رمانهای کلاسیک و فلسفی علاقه دارید که به موضوعاتی مثل زمان، هدف و تنهایی وجودی میپردازند این رمان برای شماست. طرفداران نویسندگانی همچون آلبر کامو، فرانتس کافکا، ساموئل بکت و یا آنتوان چخوف نیز از مطالعهٔ این کتاب بسیار لذت خواهند بُرد. همچنین اگر به روایتهای آرام با معناهای نمادین عمیق و کاوشهای روانشناختی عمیق علاقه دارید یا دانشجوی ادبیات هستید نیز از مطالعهٔ این کتاب بسیار لذت خواهید بُرد.
چرا رمان «بیابان تاتارها» را بخوانیم؟
.
• کاوشی قدرتمند در مضامین وجودی: نویسنده در این کتاب به ترس از بیمعنایی، گذر زمان و تمایل انسان به سرنوشتی والا میپردازد. او سؤالاتی جادوانه را با ظرافت در رمان مطرح کرده و بدون اینکه شعار بدهد، خواننده را به تأمل در زندگی وامیدارد.• نگارشی مهیج و احساسی: نثر بوتزاتی پراکنده اما عمیقاً شاعرانه است و شما را به دنیای منزوی جووانی، قلعهای دور افتاده و وضعیتی قابل درک میکشاند. صحنهپردازی متفاوت و لحن آرام نویسنده حالوهوای این رمان را تقویت کرده و باعث میشود که در این کتاب تأمل برانگیز غوطهور شوید.
• هشدار دربارهٔ انتظار برای رسیدن زندگی: جووانی به نمادی تبدیل شده تا نویسنده از طریق آن به خواننده نشان بدهد که ما چگونه اغلب زندگی خود را به تعویق میاندازیم، به امید لحظهای تعیینکننده که ممکن است هرگز فرا نرسد. این داستان هشداری ملایم اما قدرتمند دربارهٔ از دست دادن زمان و توهم کنترل بر سرنوشت است.
• داستانی جهانی: گرچه این رمان در دنیایی خیالی رخ میدهد، اما ترسها و رفتارهای واقعی انسان را منعکس میکند و ارتباط با آن را در فرهنگها و زمانهای مختلف نشان میٔهد. این رمان آینهای است که در برابر خواننده قرار میگیرد تا آنها را ترغیب کند در مورد آنچه منتظرشان است و آنچه منتظرش نشستهاند، تجدید نظر کنند.
«بیابان تاتارها» را بخوانید اگر به رمانهایی در مورد تجربههای انسانی علاقه دارید که به موضوعاتی مثل هدف و اشتیاق میپردازند. نویسنده در این رمان از طریق زندگی جووانی، نشان میدهد که چگونه مردم به روالها، رؤیاها و توهمات خود میچسبند و به عظمت امیدوارند در حالیکه در واقع این زمان است که به مرور از دست میدهند. این کتاب یک تأمل تأثیرگذار و فراموشنشدنی در مرگ و انتخاب است که با نثری شاعرانه نوشته شده است و تا مدتها تأثیرش بر شما باقی خواهد ماند.
دربارهٔ نویسنده
.
دینو بوتزاتی رماننویس، نویسندهٔ داستان کوتاه، نقاش و شاعر ایتالیایی و همچنین روزنامهنگار روزنامهٔ کوریره دلا سرا (Corriere della Sera) بود که در 1906 به دنیا آمد و در 1972 درگذشت. شهرت جهانی او بیشتر به خاطر رمان «بیابان تاتارها» است؛ گرچه به خاطر مجموعه داستانهای کوتاه تحسینشدهاش نیز شناخته میشود. همزمان با تکمیل تحصیلاتش در رشتهٔ حقوق در ۲۲ سالگی در روزنامه مشغول به کار شد و تا زمان مرگش در آنجا کار میکرد. او کارش را از بخش تحریریه آغاز کرد و بعدها بهعنوان خبرنگار، مقالهنویس، ویراستار و منتقد هنری به کار خود ادامه داد. بسیاری معتقدند که پیشینهٔ روزنامهنگاری او بر نوشتههایش تأثیر گذاشته است و حتی به خارقالعادهترین داستانهایش نیز حالوهوایی واقعگرایانه بخشیده است. در طول جنگ جهانی دوم بوتزاتی بهعنوان روزنامهنگار در آفریقا خدمت کرد و پس از پایان جنگ بود که رمان «بیابان تاتارها» در سراسر ایتالیا منتشر شد و شهرتی بینظیر برای نویسندهاش به ارمغان آورد. بوتزاتی پس از تحمل یک دورهٔ طولانی بیماری بر اثر سرطان درگذشت.معرفی کتابهای مشابه:
.
اگر از مطالعهٔ این رمان زیبا لذت بردید و به دنبال کتابهای مشابه میگردید که مطالعهٔ خود را در این زمینه ادامه بدهید یعنی به کتابهایی با درونمایههای فلسفی، تنهایی، گذر زمان، انتظار و جستوجوی معنا علاقه دارید و خواندن کتابهای زیر را به شما پیشنهاد میکنیم که با سبک و فضای کلی مشابه این رمان نوشته شدهاند یا حتی پیش از این رمان منتشر شدهاند.• کتاب بیگانه (The Stranger)
.
کتاب «بیگانه» اثر آلبر کامو (Albert Camus) نویسندهٔ فرانسوی-الجزایری و رمانی فلسفی است که به موضوعاتی مثل پوچگرایی، اگزیستانسیالیسم و بیتفاوتی جهان میپردازد. کامو نیز در این رمان درست مانند «بیابان تاتارها» عمیقاً به مضامین وجودی و گذر زمان در محیطهای یکنواخت یا پوچ میپردازند. در »بیابان تاتارها» شخصیت اصلی داستان، دروگو، سالها در انتظار جنگی است که هرگز واقعاً اتفاق نمیافتد و نمادی از بیهودگی انتظار برای معنا در جهانی بیتفاوت است. به همین ترتیب، واکنش بیتفاوت مورسو به زندگی و مرگ اجتنابناپذیر او، نشاندهندهٔ این باور پوچگرایانه است که زندگی فاقد هدف ذاتی است. هر دو شخصیت از نظر احساسی دور و ناظران منفعل زندگی خود هستند و داستانهای آنها، چگونگی تحمیل معنا و ساختار توسط جامعه را بر یک وجود بیمعنی نقد میکند. این دو رمان، میل انسان به معنا را در جهانی خاموش که هیچ معنایی ارائه نمیدهد، برجسته میکنند.این کتاب داستان مردی گوشهگیر و از نظر احساسی بیتفاوت به نام مورسو را دنبال میکند که در الجزایرِ تحت استعمار فرانسه زندگی میکند. پس از مرگ مادرش، مورسو به شیوهای عجیب و بیتفاوت به زندگی خود ادامه میدهد. در نهایت، او مرتکب یک قتل بیمعنی شده و مردی عرب را به قتل میرساند. نیمهٔ دوم رمان بر دستگیری، محاکمه و در نهایت اعدام او تمرکز دارد، که در طی آن او به زندگی، مرگ و پوچی وجود انسان میاندیشد.
• کتاب زندگی در پیشرو (The Life Before Us)
.
کتاب «زندگی در پیشرو» اثر رومن گاری (Romain Gary) نویسندهٔ مشهور فرانسوی است که اولین بار این کتاب را با نام مستعار خود «اِمیل آژار» منتشر کرد. این رمان نیز مانند «بیابان تاتارها»، مضامین انتظار، زوال و تحمل خاموش زندگی بدون نتیجه یا شکوه مشخص را بررسی میکنند. هر دو شخصیت اصلی - دروگو و مومو - با زمان، پیری و انزوای وجودی دست و پنجه نرم میکنند. در حالی که زندگی دروگو در یک پایگاه نظامی پر از وعدههای دروغین از بین میرود، زندگی مومو در گوشهای فراموششده از جامعه جریان دارد، با این حال هر دو داستان بر کرامت آرام زندگیهایی که در سایهها زیستهاند تأکید دارند.این کتاب ابتدا در زبان انگلیسی با عنوان «مومو» (Momo) منتشر شده بود، اما در سال ۱۹۸۶ دوباره با عنوان «زندگی در پیشرو» منتشر شد و در سال ۱۹۷۵ برندهٔ یک جایزهٔ مهم ادبی شد. این کتاب داستان پسری عرب و یتیم به نام مومو است که به دنبال هویت و تعلق خاطر میگردد و ارادات خاصی به زنی سالخورده دارد که زخمهای پنهانی را به دوش میکشد و از او مراقبت کرده است. این دو شخصیت عجیب با هم دنیایی را پیمودهاند که با تعصب، فقر و مبارزه برای بقا شکل گرفته است اما پیوند عمیق بین آنها حسی فراتر از عشقی معمولی است.
سخن پایانی
.
«بیابان تاتارها» روایتی جادوانه است که تا مدتها پس از پایان کتاب در ذهن شما باقی خواهد ماند. قدرت آرام این رمان در کنشهای دراماتیک و صحنههای خارقالعادهٔ آن نیست، بلکه در سکون عاطفی آن نهفته است. داستان فرسایش تدریجی جوانی و هدف یک مرد در انتظار لحظهای باشکوه که ممکن است هرگز فرا نرسد، ذهن هر خوانندهای را دگرگون خواهد کرد. زندگی جووانی دروگو استعارهای تکاندهنده برای شیوهٔ زندگی بسیاری از مردم است: منفعلانه، امیدوارانه اما اغلب بیهوده و اینکه بسیاری از مردم مانند جووانی به این باور چسبیدهاند که قرار است روزی چیزی خارقالعاده درست در آن سوی افق کشف کنند.نثر پراکنده و برانگیزانندهٔ بوتزاتی، به این رمان جانِ فلسفی بخشیده است و به خوانندگان اجازه میدهد تجربیات و اضطرابهای خود را در داستان منعکس کنند. قلعه، بیابان و دشمن گریزان به نمادهایی از آیندهٔ ناشناخته، گذر زمان و تمایل انسان به تأخیر انداختن زندگی در پی آرمانهای انتزاعی تبدیل میشود. بنابراین قصد بوتزاتی تشویق خواننده به پرسیدن این سؤال بوده که آیا روالها و جاهطلبیهایی که زندگی آنها را شکل داده، واقعاً معنادار هستند یا صرفاً نوعی حواسپرتی از سیر اجتنابناپذیر زماناند؟
این رمان خواننده را عمیقاً به چالش میکشد تا از خود بپرسد چه مقدار از وجودش را صرف انتظار، امید و آماده شدن برای چیزی کرده است که ممکن است هیچگاه فرا نرسد. این رمان را بخوانید و از خود بپرسید که آیا از پشت دیوارهای نامرئی مراقب زندگی خود هستید یا خیر.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
.
تاریکی بر سراسر دره غباری بنفش افشانده بود و فقط تارک علفپوش و بیدرخت کوه در بلندیهای سرگیجهآور همچنان در آفتاب میدرخشید. دروگو ناگهان خود را در پیشگاه بنایی یافت با هیئتی پرهیبت و نظامیوار که بر زمینهٔ آسمان غروب نقشی سیاه و ترسناک زده بود و کهن و متروک مینمود. جووانی احساس کرد قلبش دیوانهوار میتپد. این بنا بیشک همان قلعه بود و او اینک ایستاده در پای آن. اما همهچیز، از دیوارها تا منظرهٔ مقابل، جلوهای سخت عبوس و ناخجسته داشت.بنا را دور زد، اما هیچجا دروازهای نیافت. شب از راه رسیده بود، اما از هیچیک از پنجرههای بنا نوری نمیتابید و از فانوسهای پاسداران نیز نشانی دیده نمیشد. تنها خفاشی، گفتی آویخته از ابر سفید، گوشهای بال و پر میزدو دروگو فریاد زد: «آهای!... کسی اینجا نیست؟»
آنگاه از دل تاریکی پای دیوار که از همهجا تیره و تارتر بود مردی بیرون آمد، گدایی بیسروپا با ریشی سفید و انبانی کوچک در دست. اندامش در تاریکی درست دیده نميشد و فقط سفیدی چشمانش برق میزد. دروگو با حقشناسی به او نگاه کرد.




شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم













