

انتشارات کتابستان معرفت منتشر کرد:
مثل شیرینی های یزد شیرین.
داستان های پسری بازیگوش در جوار زنی جاافتاده و دانا را می توانید پی بگیرید و از خواندنش لذت ببرید.
داستان هایی کوتاه، لطیف و پند آموز از مادربزرگ و نوه ای در یزد و البته در گذشته. گذشته ای نه چندان دور.
هر داستان از جنس زندگی ساده و بی تکلف مردم است و با درون مایه هایی زیبا و متنی طناز در عین حال که لذت بخش است حکیمانه نوشته شده است.
داستان هایی که تمام مخاطبین در همه گروه های سنی می توانند مخاطب آن باشند و خواندنش همانطور که برای کودک و نوجوان شیرین و آموزنده است برای بزرگسالان هم بسیار پربار است. خلاصه که می توان حسابی یاد گرفت هم از «امیر» و هم از «ننه آغا».
آن روزها دو روش برای تنبیه بود: یک روش این بود که آقا بازویمان را می چسبید و با نوک انگشتانش نقطه خاص و حساسی را چنان فشار می داد که انگار برقمان می گرفت. روش دیگر آن بود که با مدادی نو و تراش نخورده که همیشه نوکش از جیب کوچیکه کتش بیرون سرک می کشید، به انگشتانمان می زد. انگار روی . استخوان ها سنتور می زد تا دانش آموزش آواز بخواند!»
فروشگاه اینترنتی 30بوک

شاید بپسندید














از این نویسنده













