دست نیافتنی ( روایت زندگی قهرمان کشتی آزاد علیرضا حیدری)

(0)

1,450,000ریال

1,305,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
373

علاقه مندان به این کتاب
5

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
1

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب دست نیافتنی

انتشارات گلگشت منتشر کرد:
بی‌خیال شدم. گفتم پسر مدالت را بگیر و خدا را شکر کن. روی سکو نه، روی ابرها بودم. بعد که برگشتم هتل، دوباره جلوی آینه رفتم. خوب صورت بدون کرک و ریشم را ورانداز کردم. می‌خواستم بدانم علیرضا بعد از مدال جهانی چه شکلی است. خراب بودم. صورتم ورم کرده و زخمی بود، کمر و شکمم درد می‌کرد، گردنم خم نمی‌شد و دست‌هایم بالا نمی‌آمد. از جان مایه گذاشته بودم. تمام جانم خستگی و درد بود اما در وجودم خلاء چند ساله‌ای برطرف شده بود، پر از حس پیروزی و توانمندی، حالا من هم جزئی از تاریخ کشور بودم. دوباره به صورت تازه تراشیده‌ام نگاهی انداختم: «مدال گرفته‌ها این شکلی‌اند، خسته.»
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نقد و بررسی تخصصی نقد و بررسی تخصصی

معرفی کتاب دست‌نیافتنی اثر طاها صفری

دست‌نیافتنی، روایت زندگی قهرمان کُشتی آزاد ایران علیرضا حیدری از زبان خودش، به قلم طاها صفری است که اولین‌بار در سال 1397 منتشر شد. طاها صفری طی بیش از 60 ساعت مصاحبه، این کتاب را نوشت. علیرضا حیدری در این مصاحبه‌ها از دوران کودکی، درگذشت پدر، دوران سخت کودکی‌اش و تلاش‌هایی گفته است که درنهایت او را تبدیل به قهرمان کرد. این کتاب پس از انتشار نظر منتقدان را به خود جلب کرد و نامزد دریافت جایزهٔ دوازدهمین دورهٔ جایزهٔ جلال آل احمد شد. گرچه این کتاب جایزهٔ را به‌دست نیاورد اما این کشتی‌گیر توانست برای همیشه قلب مردم ایران را تسخیر کند.

چرا باید کتاب دست‌نیافتنی را بخوانیم؟

این کتاب تجربیات فوق‌العاده ارزشمندی از زندگی یک قهرمان است که سختی‌های زیادی را پشت‌سر گذاشت و برای رسیدن به پیروزی جنگید. علیرضا حیدری در این کتاب فرازونشیب‌های زندگی یک ورزشکار حرفه‌ای را به تصویر کشیده است. اگر به ورزش کُشتی علاقه دارید به شما پیشنهاد می‌کنیم این کتاب را مطالعه کنید.

جملات درخشانی از کتاب دست‌نیافتنی:

«ساعت شش صبح یک روز زمستانی، در هوایی تاریک زیر پل گیشا ایستاده‌ایم. ماشین‌‌ها را می‌شماریم تا پیدایش شود. با کمی تاخیر از راه می‌رسد و جلوی پایمان ترمز می‌کند. دو نفری سوار لِکسوس صدفی رنگش می‌شویم که خیلی هم سرحال نیست. مطمئن نیستم با ماشین چه می‌کند، ولی معلوم است حسابی از آن کار می‌کشد. خاکی و کثیف است و سپر جلویش کمی آویزان شده. سر صحبت را باز می‌کند. می‌پرسم دقیقا کجا می‌رویم، توضیح می‌دهد جایی در صد کیلومتری شهر کوچکی به نام بادرود، معدن بندِنرگس. می‌گویند انسان‌ها را در سفر باید شناخت. خب حالا وقت شناختن قهرمان است. صبح که سوار ماشین شدیم، انتظار چند ساعت مصاحبه و خاطره و نقد و ناگفته داشتیم. جای مصاحبه‌های یکی دو ساعته، گفتیم چند ساعت ضبط می‌کنیم. قهرمان ما را به بادرود می‌بَرد. از آن‌جا به دل کویر، از جاده‌ای که خودش در سینه‌ی آن کشیده است. راه شوسه و پرخاک است، می‌فهمم چرا ماشین سرحال نیست. از وسط کویر هم هشتاد کیلومتر طرف کوه‌هایی در افق می‌رویم تا برسیم به معدن بندنرگس. معدنِ علی‌رضا حیدری.»

«همیشه باور داشته‌ام که انسان‌ها نه در مسیرهای ساده و بی‌دردسر، که در ناهمواری‌ها و سختی‌های زندگیشان بزرگ می‌شوند. بعضی از آدم‌ها، پس از یک عمر زندگی، وقتی که از دنیا می‌روند انگار روی هوا قدم برداشته‌اند؛ هیچ جای پایی ازشان نمانده! و بعضی ردی از خود بر دنیا و انسان‌ها می‌گذارند. کسانی که می‌خواهند جای پایشان در دنیا بماند، باید زندگی کنند. زندگی یعنی همه‌ی سختی‌ها و ناهمواری‌ها، یعنی آسیب‌دیدن و ترمیم یافتن، باختن و بردن. باور دارم که برنده‌های دنیا بیشتر از همه شکست می‌خورند. کسانی که بارها و بارها و بارها به جنگ زندگی می‌روند تا در پس تمام شکست‌ها، بالاخره پیروز شوند. کسانی که ریسک می‌کنند، مرزها را می‌شکفاند و از چارچوب جامعه بیرون می‌زنند. راستش را بخواهید همیشه خواسته‌ام در دسته‌ی دوم باشم. تجربیات جدید را با همه‌ی سختی‌هایش به جان خریده و هر نقطه‌ای که متوقف شده‌ام، حس بیهودگی کرده‌ام. ترجیح می‌دهم شکست بخورم تا اصلا در نبردی نباشم.»

«تهران به دنیا آمدم، نزدیک دروازه دولاب؛ بین میدان بروجردی و شکوفه. شش ماهه بودم به کرج رفتیم. قرار نبود در کرج بمانیم، پدرم می‌خواست کاری انجام دهد و بعد ما را به تهران برگرداند. کاشی‌کاری، گچ‌کاری، پی‌ریزی، همه‌ی این‌ها را انجام می‌داد. آن روزها بازار ساخت‌وساز تهران خوب نبود، برای همین بیشتر برای کار به دبی و ابوظبی می‌رفت که درآمد خوبی هم داشت. از پدرم چیز زیادی یادم نیست. زود رفت، وقتی هم که بود، همه‌اش سرکار بود. می‌گفتند آدم عادلی است. اهل حرام و حلال بود،‌ نه نماز می‌خواند نه روزه می‌گرفت ولی سرش می‌رفت مال حرام نمی‌خورد و حق کسی را پایمال نمی‌کرد. به قول قدیمی‌ها لوطی بود، مرام داشت. پدرم بی‌سواد بود. اما از مادرم خواندن و نوشتن یاد گرفت. بعدها انگلیسی هم می‌خواند. علاقه‌ی زیادی به کتاب و مطالعه داشت. یادم می‌آید اولین کارنامه‌ی کلاس اول را که برایش آوردم، زیر کرسی نشسته و کتابی می‌خواند. برف سنگینی آمده بود. درسِ ما برایش اهمیت داشت و از نمره‌هایم خیلی هم ناراضی نشد. این آخرین تصویر واضحی است که از او در ذهنم است.»

در کتاب دست‌نیافتنی چه می‌خوانیم؟

دست‌نیافتنی یکی از خواندنی‌ترین بیوگرافی‌های ادبیات ورزشی دربارهٔ علی‌رضا حیدری قهرمان کُشتی آزاد ایران است. حیدری در این کتاب از دوران کودکی خود گفته است؛ دورانی که در آن پدرش را در سن کم بر اثر تصادف از دست داد و پس از آن کودکی سختی را گذراند. او در این کتاب نشان می‌دهد که چطور در تمام مراحل زندگی‌اش، با افراد بسیاری و البته با جامعه و مهم‌تر از همه با خودش کنار آمده است. همچنین در این کتاب با عمیق‌ترین و قابل‌تأمل‌ترین افکار این ورزشکار را می‌خوانید. این کتاب داستان زندگی مردی است که در تمام مسابقاتی که شرکت کرد توانست مدالی ارزنده به دست بیاورد اما دراصل در این کتاب از سختی‌های رسیدن به قهرمانی و مدال‌های مختلف، از افسردگی، از مشکلات و چالش‌های سخت زندگی‌اش گفت و زندگی غیرمعمول یک ورزشکار حرفه‌ای را به‌تصویر کشید.

اگر از خواندن کتاب دست‌نیافتنی لذت بردید، از مطالعۀ کتاب‌های زیر نیز لذت خواهید برد:

• کتاب غلامرضا غلامرضا را کشت اثر مهدی میر محمدی و داستان زندگی این قهرمان است. این کتاب  روایتی خواندنی از حاشیه‌های زندگی غلامرضا تختی و مرگ او است؛  روایتی جامع که با تکیه بر اسناد، گفت‌وگوها و مصاحبه‌های دوستان و نزدیکان او ساخته شده است، روایتی که باید آن را بررسی همه‌جانبه زندگی یک اسطوره دانست.

• کتاب خادم کشتی ایران اثر حسین سبطی، گفت‌وگو با سید محمد خادم حقیقت‌زاده و به زندگی و تلاش‌های این چهرهٔ پیشکسوت در کُشتی می‌پردازد. او در المپیک رم و قهرمانی کشتی جهان ۱٩٦١ یوکوهاما را قضاوت کرد، در قهرمانی جهان یوکوهاما مدیریت تیم ملی کشتی آزاد ایران را بر عهده داشت که با نخستین قهرمانی جهان ایران همراه شد و در سه مرحله ریاست فدراسیون کشتی ایران را عهده دار بود.

• کتاب ببر مازندران کتاب دیگری از حسین سبطی، گفت‌وگو با امامعلی حبیبی است. امامعلی حبیبی کشتی‌گیر پیشکسوت و دارندهٔ نخستین نشان طلای بازی‌های المپیک برای ایران است. او علاوه بر کسب نشان طلای بازی‌های المپیک تابستانی ١٩٥٦، سه عنوان قهرمانی در رقابت‌های قهرمانی جهان، نشان طلای بازی‌های آسیایی ۱۹۵۸ و پنج عنوان قهرمانی در ایران را هم در کارنامهٔ ورزشی خود دارد.

دربارۀ علیرضا حیدری‌: کشتی‌گیر

دست نيافتني ( روايت زندگي قهرمان کشتي آزاد عليرضا حيدري)

علیرضا حیدری کشتی‌‌گیر اسبق ایران در 1354 به دنیا آمد. علیرضا حیدری مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشتهٔ حقوق از دانشگاه علامه طباطبایی اخذ کرده است. او در دسته‌های میان‌وزن و سنگین‌وزن کشتی آزاد فعالیت داشت و در المپیک 2004 آتن برندهٔ مدال برنز شد. او همچنین قهرمان مسابقات کشتی جهان در 1998 و نایب قهرمان سه دورهٔ در سال‌های 1999، 2002 و 2003 بوده است. در مسابقات آسیایی نیز این ورزشکار توانست سه مدال طلای بازی‌های آسیایی را در سال‌های 1998، 2002 و 2006 به دست آورد و چهار عنوان قهرمانی را در مسابقات قهرمانی کشتی آسیا کسب کرد. او پس از کناره‌گیری از ورزش کُشتی معدن آهنی خرید و به حرفهٔ معدن‌داری مشغول شد. او رئیس فدراسیون جهانی کشتی پهلوانی بوده و در سال 1939 نیز در فیلم «من یک ایرانی‌ام» به ایفای نقش پرداخت.

نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی