به وقت عشق و مرگ

(0)

3,300,000ریال

2,970,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
1450

علاقه مندان به این کتاب
21

می‌خواهند کتاب را بخوانند
2

کسانی که پیشنهاد می کنند
2

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب به وقت عشق و مرگ

انتشارات کتاب پارسه منتشر کرد:
بوی مرگ در روسیه با آفریقا کلی توفیر داشت. در آفریقا هم زیر آتش سنگین انگلیسی ها، مردارها بین خط ها می ماندند و کسی یک مشت خاک رویشان نمی ریخت ولی در عوض آفتاب کارشان را می ساخت. شب که می افتاد، باد می آمد و بویشان را می آورد. سنگین و شیرین و ماندگار. خیک ها باد می کردند و زیر نور ستاره های طاق آسمان مثل شبح از جا پا می شدند و انگار می ایستادند به آخرین جنگ شان که ساکت بود و بی امید پیروزی و تازه هرکدام تنهایی. ولی باز روز بعد دوباره می افتادند به آب رفتن و انگار سینه به خاک می کشیدند که بروند توش و اگر بختشان می زد و همان روزها گیر یکی می افتادند که پس شان بیاورد، مثل پر کاه سبک بودند.
بخشی از متن کتاب
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نقد و بررسی تخصصی نقد و بررسی تخصصی

معرفی کتاب به وقت عشق و مرگ اثر اریش ماریا رمارک

امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

کتاب به وقت عشق و مرگ از سایت گودریدز امتیاز 4.4 از 5 را دریافت کرده است.

امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

کتاب به وقت عشق و مرگ از سایت آمازون امتیاز 4.4 از 5 را دریافت کرده است.

معرفی رمان به وقت عشق و مرگ:

اریش ماریا رمارک نویسندۀ آلمانی است که برای آثار ضد جنگش و مخصوصاً کتاب «در جبهه‌ی غرب خبری نیست» به شهرت رسید. کتاب به وقت عشق و مرگ او در سال 1960 منتشر شد. رمارک در این کتاب از تلخی، خشونت و پوچی جنگ و سربازان و مردمانی می‌گوید که زندگی‌شان نابود شده است. او در این رمان ضد جنگ نیز تأثیر ویرانگر جنگ بر زندگی و سرنوشت مردمان عادی و تأثیر عشق بر جنگ را به تصویر کشیده است.

واکنش‌های جهانی به رمان به وقت عشق و مرگ:‌

«دنیا نویسندۀ بزرگی را نصیب مردم کرده است. اریش ماریا رمارک داستان‌نویسی خبره و درجه یک است، او مردی است که می‌تواند با کلمات داستان‌هایی بی‌نظیر خلق کند. چه دربارۀ مردم بنویسد یا طبیعت بی‌جان، می‌توانید کلامش را کاملاً حس کنید.» - نیویورک‌تایمز بوک ریویو

چرا باید رمان به وقت عشق و مرگ را بخوانیم؟

اریش ماریا رمارک آثار شگفت‌انگیزی دربارۀ جنگ خلق کرده است که برای همیشه در حافظۀ بشر باقی می‌مانند. او در آثارش که اکثراً ضدجنگ است چهرۀ واقعی و کریه جنگ را که نصیب سربازان عادی می‌شود به مردم نشان دهد.

جملات درخشانی از کتاب به وقت عشق و مرگ:

«بوی مرگ در روسیه با آفریقا کلی توفیر داشت. در آفریقا هم زیر آتش سنگین انگلیسی‌ها، مردارها بین خط‌ها می‌ماندند و کسی یک مشت خاک رویشان نمی‌ریخت ولی در عوض آفتاب کارشان را می‌ساخت. شب که می‌افتاد، باد می‌آمد و بویشان را می‌آورد. سنگین و شیرین و ماندگار. خیک‌ها باد می‌کردند و زیر نور ستاره‌های طاق آسمان مثل شبح از جا پا می‌شدند و انگار می‌ایستادند به آخرین جنگ‌شان که ساکت بود و بی‌امیدِ پیروزی و تازه هر کدام به تنهایی. ولی باز روز بعد دوباره می‌افتادند به آب رفتن و انگار سینه به خاک می‌کشیدند که بروند توش و اگر بخت‌شان می‌زد و همان روزها گیر یکی‌ می‌افتادند که پس‌شان بیاورد، مثل پر کاه سبک بودند. شاید هم که چند هفتۀ بعد یکی دیگر بلندشان می‌کرد که دیگر چندپاره استخوان بودند توی یک یونیفورم گل و گشاد و دیگر هیچ. خشکه‌مرگی بود توی شن و باد و آفتاب. ولی در روسیه مرگ چرب بود و بوگندو. چند روزی می‌شد که باران یکریز می‌بارید. برف داشت آب می‌شد. همین یک ماه پیش کلفتی‌اش به سه متر می‌رسید ولی حالا دهکدۀ ویران که اولش فقط یک مشت بام سوخته بود، شب به شب و در سکوت، سینه از زیر برفِ پوک‌شده بیرون می‌کشید.»

«با مرده‌های دسامبر یک مشت اسلحه از توی برف درآمد که مال مرده‌های ژانویه بود. تفنگ و نارنجک‌ها سنگین‌تر بودند و لابد توی برف گود نشسته بودند و جابه‌جا کلاهخود هم درمی‌آمد. سردوشی‌ها و اسم این مردارها را راحت‌تر می‌شد از روی لباس‌هایشان کند چون برف پیش‌تر ترتیب آن را داده و پارچه را نرم کرده بود. آب جوری از لب و لوچه‌شان سرازیر بود که انگار غرق‌شان کرده بودند. از بعضی هم دست‌وپایی کم بود. بلندشان که می‌کردی، تن‌ها خشک بود و راحت تکان می‌خوردند ولی دست‌ها جوری آویزان می‌شدند که انگاری برای یک دست تکان می‌دهند. تا یک‌ذره آفتاب به صورت‌شان می‌خورد اول از همه چشم‌ها آب می‌افتادند. البته درخششی نداشتند و تخم چشم‌ها عین مربا شده بود. یخ توی کاسۀ چشم آب می‌شد و روی صورت راه می‌کشید و انگار داشتند گریه می‌کردند. که یکدفعه زد و چند روز یخبندان شد و برف نم‌کشیده یکسر یخ زد و دیگر واننشست. بعدتر باد امد، سنگین و شرجی. اولش یک نقطه بود روی برف شل و ول و یک ساعت بعد دستی از وسط‌اش درآمد رو به هوا.»

تحلیلی بر رمان به وقت عشق و مرگ‌:

رمان به وقت عشق و مرگ از جنگ و مرگ شروع می‌شود و نویسنده از ابتدا در مورد حوادث رایش سوم صحبت می‌کند. نیروهای آلمانی تحت فشار نیروهای متفقین و ارتش سرخ مجبور به عقب‌نشینی می‌شوند. معدود سربازانی که از تعطیلات به خانه باز می‌گردند شهرهایشان را ویران شده می‌بینند و متحدان را نفرین می‌‌کنند. قهرمان رمان به وقت عشق و مرگ، سربازی آلمانی به نام ارنست گریبر است که مانند بقیه از جبهه به زادگاه‌اش برمی‌گردد و آن را ویران شده می‌بیند. او با آشنایان قدیمی دیدار می‌کند که بمباران متفقین و سختی‌های جنگ آن‌ها را کاملاً تغییر داده است. رمارک سعی دارد در این رمان به نسل‌های آینده هشدار دهد تا دچار اشتباهات معاصرانش نشوند و برای این کار مانند همیشه، سعی دارد با لحنی متفاوت تمام وحشت‌ها و فاجعه‌های جنگ را به تصویر بکشد. رمارک همچنین نشان می‌دهد که تنها عشق خالص و قوی می‌تواند در برابر وحشت جنگ مقاومت کند و معتقد است که مردم در جنگ میل به زندگی را از دست می‌دهند و عشق در آن‌ها می‌خشکد و در نتیجه تبدیل به عروسک‌هایی می‌شوند که کورکورانه از دستورات اطلاعت می‌کنند. او همچنین در این رمان سعی دارد مضمون بی‌عدالتی اجتماعی را آشکار کند؛ او نشان می‌دهد بسیاری از آلمانی‌ها در دوران جنگ نه تنها سقفی بالای سر خود نداشتند بلکه نانی هم برای خوردن نداشتند اما سران مملکت غذاهایی لذیذ می‌خوردند و در آسایش زندگی می‌کردند.

خلاصۀ داستان به وقت عشق و مرگ

رمان به وقت عشق و مرگ از جبهۀ شرقی و اوایل بهار سال 1944 شروع می‌شود. پس از دو سال حضور در جبهۀ روسیه، سرانجام ارنست گریبر می‌تواند سه هفته به مرخصی برود. اما از آن‌جایی که پیش از این نیز مرخصی‌ها لغو شده است او تصمیم می‌گیرد که به والدینش خبری از آمدنش ندهد چون دوست ندارد به آن‌ها امید واهی بدهد. زمانی که گریبر به خانه می‌رسد، متوجه می‌شود که خانه‌اش بمباران شده و نمی‌تواند پدر و مادرش را پیدا کند. هیچ‌کس نمی‌داند که والدینش زنده هستند یا مرده. مرخصی‌اش تقریباً رو به اتمام است که گریبر به سراغ الیزابت، نامزد و دوست دوران کودکی‌اش می‌رود. الیزابت با وجود از دست دادن کشورش و نابودی کامل خانه‌اش باز هم سرشار از زندگی است و حتی سعی دارد برای آینده برنامه‌ریزی کند. الیزابت تجسم عشق برای گریبر است و گریبر تنها با وجود الیزابت می‌تواند تمام وحشت‌های جنگ را تحمل کند.

حواشی حول محور کتاب

در سال 1958 یک فیلم جنگی درام با همین نام به کارگردانی داگلاس سیرک و بازی جان گاوین و لیزلوت پولور اکران شد.

اگر از خواندن کتاب به وقت عشق و مرگ لذت بردید، از مطالعۀ کتاب‌های زیر نیز لذت خواهید برد:

جنگ مفهومی عجیب برای کسانی است که هیچ‌گاه در آن شرکت نداشته‌اند بنابراین اریش ماریا رمارک که خود سال‌ها در جنگ حضور داشته، سعی دارد در آثارش به خوانندگان چهرۀ واقعی، کریه و ترسناک جنگ را به دور از تبلیغات نشان دهد. اگر از خواندن این کتاب لذت بردید به شما پیشنهاد می‌کنیم آثار زیر را نیز بخوانید.

• در جبهه‌ی غرب خبری نیست نخستین رمانِ اریش ماریا رمارک است. او در این کتاب تباهی، ویرانی، مرگ، خون، جبهه‌های گل‌آلود، گرسنگی، توحش و بی‌عدالتی را به تصویر کشیده است و در کنار آن از ته‌ماندۀ ارزش‌های انسانی، دوستی و حس برادری‌‌ای می‌گوید که سربازان خسته و بیزار از جنگ را سرپا نگه می‌داشت. 

• روزگار سخت اثر ماریو بارگاس یوسا برندۀ جایزۀ نوبل ادبیات و یکی از سرشناس‌ترین نویسندگان ادبیات آمریکای لاتین است. او در این کتاب از توطئه‌های بین‌المللی و تضاد منافع در سال‌های جنگ سرد  می‌گوید. این رمان ترکیب استادانه‌ای از روایت‌های تخیلی و تاریخی است.

• جنگ اثر لویی فردینان سلین نویسنده و پزشک فرانسوی است که با کتاب «در انتهای شب» به شهرت رسید. کتاب جنگ چیزی بین داستان، زندگینامه و تخیل است و نویسنده در آن از آسیب جسمی و روانی‌ای می‌گوید که در جبهۀ جنگ به او وارد شد. 

دربارۀ اریش ماریا رمارک‌: رمان‌نویس آلمانی

به وقت عشق و مرگ

اریش ماریا رمارک، رمان‌نویس برجستۀ آلمانی در سال 1898 به دنیا آمد. «در جبهه‌ی غرب خبری نیست» برجسته‌ترین و مشهورترین اثر اوست که آن را بر اساس تجربیات خودش در ارتش امپراتوری آلمان در طول جنگ جهانی اول نوشت و در سال 1928 منتشر کرد. کتاب بسیار پرفروش‌ شد و ژانر ادبی جدیدی ایجاد کرد و چندین فیلم با اقتباس از آن ساخته شد. رمارک 18 ساله بود که در طول جنگ جهانی اول به‌اجبار به‌عضویت ارتش درآمد. در سال 1917 بر اثر اصابت ترکش گلوله به پای چپ، دست راست و گردن مجروح شد و دوستانش را در جنگ از دست داد. تجربیات جنگ تأثیر بسزایی بر روحیۀ او گذاشت و دیدگاهش را نسبت به ارزش‌های انسانی تغییر داد. رمارک به چشم خود دید که قدرت‌طلبان و سرمایه‌داران چگونه برای حفظ منافعشان حاضرند جهان را به آتش بکشند. او سپس در نوشته‌هایش به ضدیت با بلای خانمان‌سوز جنگ برآمد و آثارش باعث شد تا وزیر تبلیغات نازی، جوزف گوبلز، او را خائن به وطن بنامد و از کشور تبعید کند. کتاب‌های رمارک در جریان کتاب‌سوزان نازی‌ها در آتش سوخت. رمارک در نهایت به‌خاطر موفقیت ادبی‌اش توانست به سوئیس و ایالات‌ متحده نقل‌مکان کند. او در سال 1970 در سوئیس از دنیا رفت.

نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی