به من نگاه کن

(0)
نویسنده:

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
30

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب به من نگاه کن

انتشارات ققنوس منتشر کرد:
شب جا پهن کردیم روی پشت بوم خوب یادمه تابستون بود پسرا زود خوابیدن من اما خوابم نمی برد مادرم خزید زیر لحاف و پشتشو کرد به آقاجون. آقاجون داشت گریه می.کرد من .دیدم یه قطره از گوشه چشمش چکید یه باره :گفت مسروره اون دختره رو یادته اون که شعر میگفت؟ مادرم جلدی روشو گردوند سمت ..آقاجونم آقاجون گفت: یادته مسروره شعر اشو خودم فرستادم تهران که تو مجله چاپ کنن؟ مادرم نمیخواست لو بده که یادشه که مثلا خیلی هم چیز مهمی نبوده خدابیامرز تا روز آخری که تو اون محل بودیم ترس از دخترای ترگل ورگل اون دبیرستان تو دلش بود آقاجونم باز اشکش .چکید گفت «کشتنش آخرش نفسش بند اومد آقاجونمو هیچ وقت اونجوری ندیده بودم صب فرداش کل رضاییه میدونستن اون تازه عروس شاعر مسلکو شوهرش کشته اونم سر دو خط نامه که یه بابایی از تهران براش فرستاده بود و تمجید شو کرده بود.
فروشگاه اینترنتی 30بوک

    • نوع کالا
    • دسته بندی
    • موضوع اصلی
    • موضوع فرعی
    • نویسنده
    • نشر
    • شابک
    • زبان کتاب
    • قطع کتاب
    • جلد کتاب
    • تعداد صفحه
    • وزن
    • نوبت چاپ
    • سال انتشار
    • فارسی
    • رقعی
    • شومیز
    • 288 صفحه
    • 260 گرم
    • 4
    • 1402

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی