می توانی مرا بکشی

(1)

1,480,000ریال

1,332,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
640

علاقه مندان به این کتاب
6

می‌خواهند کتاب را بخوانند
2

کسانی که پیشنهاد می کنند
2

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب می توانی مرا بکشی

انتشارات خوب منتشر کرد:
این کتاب روایت دادگاهی (نمایشی) است که در آن انوشیروان رزاق منش به اتهام قتل منیژه حجازی، دختر رییس ستاد ارتشتاران محمدرضا پهلوی، محاکمه شد و در جریان آن بخش‌هایی از ارتباط پیچیدۀ آن دو، مناسبات زیرپوستی قدرت و دربار، وضعیت افکار عمومی و استقبال پرشور و گستردۀ زنان از جلسات دادگاه به سبب علاقه به دون ژوان انوش و تباه شدن آدم‌هایی که مستعد تباهی نبودند، پیش کشیده می‌شود و در نهایت گره از معمای پنجاه سالۀ این پرونده گشوده می‌شود.
«گفته‌ام و باز هم می‌گویم من می‌ترسم انوش عزیزم، به جان توی عزیزم، به خدا می ترسم، تو را به خدا از ترس کشنده میژوی خودت را نجات بده، ازت خواهش می‌کنم. انوش اجازه بده بتوانم تمام آینده ام را به تو بدهم و روی تو بنا کنم ولی مطمئنم کن. انوش خوبم همان قدر که دلم برایت تنگ شده همان قدر هم بعضی وقت‌ها از کارهایی که کردی و حرف‌هایی که زدی به خودم می‌لرزم ...»
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نقد و بررسی تخصصی نقد و بررسی تخصصی

معرفی کتاب می‌توانی مَرا بکشی اثر حمیده جمالی هنجنی

مرگ یک زن جوان از خانوادۀ سرشناس کشور در سال 1352 تبدیل به جنجالی‌ترین و درعین‌حال تأثیرانگیزترین حادثۀ جنایی شد. طی این حادثه، متهم نزدیک بود که تسلیم چوبۀ دار شود. گزارش جریان این قتل و بسیاری از حوادث پس از آن به شکل یک معما باقی ماند. می‌توانی مرا بکشی جستارنمایش‌گونه‌ای است نوشتۀ حمیده جمالی هنجنی که در سال 1402 منتشر شد و تلاش می‌کند با چیدن قطعات این پازل در کنار هم این بخش از تاریخ را رمزگشایی کند. در «می‌توانی مرا بکشی» از خلال بازخوانی اخبار مربوط به مرگ منیژه حجازی و اتهام انوشیروان رزاق‌منش به قتل این دختر جوان و زیبا جستاری نفس‌گیر پدید آمده است. در خلال باز روایت این اتفاق و جست‌وجوها و پیش‌رفتن با ضربان رویدادها، نویسنده کوشیده است احوال آن لحظه‌ها را امروز و بعد از 50 سال دوباره کشف کند.

چرا باید کتاب می‌توانی مرا بکشی را بخوانیم؟

کتاب می‌توانی مرا بکشی روایتی از قتلی در اوایل دهۀ 50 است. قتل دختر جوانی به دست نامزدش، که ظاهراً حتی پس از سال‌ها پرونده‌ای مجهول باقی مانده است و ناگفته‌های بسیاری دارد. در این میان نویسنده از حال‌وهوای ایرانی‌ها در آن روزها می‌گوید و شمایی ضمنی از مطبوعات، وضعیت دربار محمدرضا پهلوی و دستگاه قضایی نیز به تصویر کشیده است.

جملات درخشانی از کتاب می‌توانی مرا بکشی:

«دختری که در مرکز عکس قرار گرفته اسمش منیژه است؛ شمع‌‌های شانزدهمین کیک تولدش را روشن می‌کند، اما گویی حواسش جای دیگری است و روشن کردن شمع‌ها دارد بیش از انتظار طول می‌کشد. زنِ سمت راستِ تصویر مادر دختر است، توران خانم. به نظر نمی‌رسد حواسش به جشن تولد و روشن‌کردن شمع‌ها و مهمانی‌ها باشد؛ شاید به روزها و سال‌های پیش‌روی دختر فکر می‌کند. جز خواهر دختر، هما، که پشت سرش در قسمت چپ تصویر قرار دارد، سه دختر کم سن‌وسال‌تر هم در تصویر هستند. منیژه به‌لحاظ جثه و سن از بقیه بزرگ‌تر است. حتی بزرگ‌تر از دختری شانزده‌ساله هم به نظر می‌رسد. شاید برای همین در عالم دیگری است. شاید به جشن تولد بزرگسالانه‌تری فکر می‌کند؛ او این روزها بیشتر با زنانگی‌اش آشنا می‌شود. بعضی از اطرافیانش بعدها گفتند که احتمالاً او در همین روزها برای اولین بار عاشق شد. در این مهمانی خانوادگی که تبدیل به جشن تولدی بچگانه شده است، مردی با لباس نظامی و لبخندی بیش‌وکم از سر خوشحالی به دوربین نگاه می‌کند. دخت از حضور مرد آگاه است؛ او عبدالحسین حجازی، پدر دختر است، یکی از هجده ارتشبد محمدرضا پهلوی و رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران. احتمالاً این سال‌ها اوج مناقشات دختر و ارتشبد است؛ حدود ۲ سال بعد، دختر سر مشاجره‌ای با پدرش، به روی او اسلحه می‌کشد. ارتشبد سه سال بعد از تولد شانزده‌سالگی منیژه، به‌علت اختلال فراموشی از منصب مهمش برکنار می‌شود.»

«ساعت هشت صبح است و طبق معمول هرروز، پسر نوجوان شاگرد گل‌فروشی با یک سبد گل برای منیژه، زنگ درِ خانۀ ارتشبد را می‌زند. این بار حتی توران خانم هم که عادت دارد هرروز سبدی پرگل از طرف انوشیروان برای منیژه برسد، با دیدن هفتاد شاخۀ رز باکارا که قیمت هر شاخه‌اش ده تومان است، حسابی متعجب می‌شود. پسر هرروز همین موقع‌ها زنگ در را می‌زند و یک سبد بزرگ گل و یادداشتی عاشقانه تحویل مستخدم خانۀ ارتشبد می‌دهد؛ گل‌ها هر روز می‌رسند و آن‌قدر زیادند که نگهداری همه‌شان در خانه ممکن نیست. همین است که توران خانم سبدهای گل روزهای قبل‌تر را روی پله‌های بیرون خانه می‌چیند. طبیعتاً آن همه گل توجه عابران را جلب می‌‌کند. توران خانم موافق رابطه و آشنایی منیژه و انوشیروان نیست، اما گویا این بخش از ماجرا برایش کمی هیجان دارد؛ وجود آن گل‌‌های هرروزه روی پلکان خانه معنایش تقریباً مشخص است؛ دختر جوانی در این خانه است که خاطرخواهی دست‌ودلباز و دلباخته دارد؛ شاید هم گل‌ها نشانۀ وجود مردی دلباخته به مادر جوان خانه باشد... امروز دوشنبه هشتم بهمن 1352، انوشیروان رزاق‌منش به منزل توران خانم، بیوۀ ارتشبد حجازی، در خیابان عباس‌آباد، خیابان آپادانا، خیابان نوبخت، پلاک 18، طبقۀ اول، آمده است تا ناهار را کنار منیژه و مادرش صرف کند رابطۀ توران خانم و انوشیروان سرد است؛ مادر منیژه می‌ترسد همان‌طور که انوش پیش‌تر سه زن گرفته و طلاق داده، منیژه را هم دلبسته خودش کند و بعد به خاطر بدبینی‌ها و تندخویی‌هایش نتوانند زندگی را با هم ادامه دهند.»

«از کلۀ سحر عدۀ بسیار زیادی در تالار دادگستری و راهروهای منتهی به آن منتظرند تا دادگاه شروع شود. اغلب تماشاچیان زنانی شیک و آلامد هستند که در قامت تماشاچیان حرفه‌ای نمایش‌های مدر روز با لباس‌های خوش‌دوخت به تن و عطر و ادکلن زده، بی‌صبرانه انتظار شروع نمایش را می‌کشند. در دادگاه اول، نزدیک به هزار زن و مرد که بیشتر زنان جوان و دانشجویان حقوق هستند، در دادگاه حاضرند. عده‌ای که در داخل تالار جایی برای نشستن پیدا نکرده‌اند، جلسه را ایستاده در راهروهای کاخ دادگستری و از طریق بلندگوها دنبال می‌کنند. همین است که وقتی صدای بلندگوها قطع و وصل می‌شود یا خوب شنیده نمی‌شود، تماشاچیان سروصدا و ابراز نارضایتی می‌کنند؛ آن‌ها برای تماشای یک نمایش تمام‌عیار آمده‌اند. استقبال تماشاچیان آن‌قدر زیاد است که عده‌ای هم به جایگاه خبرنگاران آمده‌اند و خبرنگاران روزنامه‌های عصر که ناچار شده‌اند روی زمین بنشینند، گله دارند. متن کیفرخواست که خوانده می‌شود، انگار نمایشنامه‌ای باشد پریشان و طولانی. در طول مدت قرائت کیفرخواست، صدا از کسی درنمی‌آید. جالب اینکه نگاه انوشیروان به هر سو که می‌چرخد، چندین نگاه مهربان و دوستانه به او دوخته شده و برایش دست تکان می‌دهند و به رویش می‌خندند.»

تحلیلی بر کتاب می‌توانی مرا بکشی‌:

شاید بتوان گفت هر پرونده یا حتی خرده‌خبری که در روزنامه‌ای یا اعلانی از دهه‌ها پیش خودش را پیش روی توجه ما قرار دهد، سزاوار کنکاش بیشتر است و بی‌تردید با یکی دو پرسش می‌توان دریافت که حق آن ماجرا یا خبر ادا نشده و شاید حقیقتی محجوب و خاموش و دیده‌نشده در آن حوالی در انتظار برملاشدن باشد. می‌توانی مرا بکشی نیز یکی از آن پرونده‌ها و روایتی از زندگی و سرگذشت انوشیروان رزاق‌منش است که به اتهام قتل منیژه حجازی، دختر 26 سالۀ رئيس ستاد ارتش محمدرضا پهلوی محاکمه شد. نویسنده با پژوهش و مطالعه و سرک‌ کشیدن به گوشه‌وکنار پرونده‌ها و آنچه گردباد زمان از هر ماجرا و و آدمی باقی گذاشته است، تلاش کرده است تا از واقعیت ماجرای این قتل پرده بردارد. حاصل این بازپرسی‌ها چند جستار بلند روایی شده است. به روایت نویسنده جریان این پرونده بسیار پیچیده بود و به دلیل قدرت‌های درباری حاضر در پرونده افکار عمومی را نیز بسیار تحریک کرد و مردم بسیاری در جلسات دادگاه شرکت کردند. روزنامه‌نگار کنجکاو، حمیده جمالی هنجنی سعی دارد در کتاب می‌توانی مرا بکشی معمای پنجاه سالۀ این پرونده را بگشاید. او با بازخوانی ماجرای مرگ منیژه می‌کوشد در این میان کمی به منیژه و وقتی که بود، نزدیک‌تر شود و سعی کرده است با تحقیق و پرسش‌های بسیار تکه‌های پراکنده و مغشوش و گاه ضدونقیض ماجرای این قتل را به هم کوک بزند و سر از ماجرای قتل منیژه دربیاورد. حمیده جمالی هنجنی با کمک تاریخ نوشتاری و شفاهی، پرونده را به شکل یک نمایشنامه در صحنه و پرده‌های مجزا، روایت کرده است و شما را به تماشای دوبارۀ تاریخ دعوت می‌کند.

انوشیروان رزاق‌منش که بود؟

انوشیروان رزاق‌منش، مشهور به «اندی»، معاون ادارۀ گذرنامۀ وزارت امور خارجه بود. او لیسانس حقوق را از دانشگاه تهران و فوق‌لیسانس علوم سیاسی را از دانشگاه یوتای آمریکا گرفته بود. به چهار زبان انگلیسی، ایتالیایی، عربی و فرانسه تسلط داشت و سال‌ها در فرنگ تحصیل و زندگی کرده و مدتی هم سرکنسول ایران در میلان بوده است. پدرش حسین رزاق‌اف (رزاق منش)، تاجر و وارث نخستین پاساژ مدرن ایران بود که به نام پاساژ رزاق‌منش و به‌ سبک کریستال پالاس انگلیس، در خیابان لاله‌زار، ساخته شد. مجموع این مختصات از انوشیروان دون‌ژوانی ساخته که هم ویترین خوبی دارد و هم خواهان بسیار. انوشیروان در 1333 و پس از فارغ‌التحصیلی، ابتدا به خدمت وزارت فرهنگ و امور اجتماعی درآمد و بعد در سازمان آب و برق خوزستان مشغول به کار شد و مدتی هم با هیئت عملیات اقتصادی آمریکا (اصل چهار ترومن)‌ همکاری کرد. او در 1349 از سازمان جلب سیاحان به وزارت امور خارجه منتقل شد و ظرف چند سال مدام ارتقا پیدا کرد و سمت‌های جدید به او محول شد؛ نخست به سمَت کارشناس امور تشریفات منصوب شد. همان سال (1349)، دبیر اول تشریفات شد و بعد کارشناس مطبوعات و اطلاعات و درنهایت کارشناس سازمان‌های بین‌المللی و سال بعد (1350) کارشناس گذرنامه و روادید شد. انوشیروان آبان همان سال در مقام سرکنسول ایران در میلان بود. او در آذر 1352 معاون ادارۀ گذرنامه شد، اما با توجه به اتهامش مبنی بر قتل منیژه حجازی در بهمن 1352 از سِمت خود تعلیق شد.

در کتاب می‌توانی مرا بکشی چه می‌خوانیم؟

کتاب می‌توانی مرا بکشی از بیوگرافی مختصر منیژه و انوشیروان شروع می‌شود و سپس نویسنده به حادثۀ اصلی پرونده می‌رسد. ماجرا این‌گونه شروع می‌شود که حوالی ساعت چهار و نیم صبح در نهم بهمن ماه سال 1352، بنز بژ رنگی مقابل بیمارستان پارس تهران توقف می‌کند و مردی شتابزده از آن پیاده می‌شود. او پیکر خون‌آلود دختری جوان را بغل گرفته و از دیگران کمک می‌خواهد تا همسر مجروحش را به داخل بیمارستان ببرد. آن‌ها به مرد کمک می‌کنند تا بدن نیمه برهنۀ زن را که در پالتویی پیچیده شده به اورژانس برساند. او ادعا می‌کند که تصادف کرده‌اند و نامزدش به شدت مجروح شده است اما پرستار می‌شنود که مرد به انگلیسی به نامزدش می‌گوید: «عزیزم واقعاً دوستت دارم و نمی‌خواستم تو را بکشم.» اما زن جوان هنوز زنده است و پرستار با بررسی شرح حال بیمار متوجه می‌شود کبودی‌هایی گسترده روی صورت و دست‌وپای زن جوان دیده می‌شود و بیشتر نقاط بدن او آثاری از کوفتگی، ساییدگی و خراشیدگی دیده می‌شود. اما اصل ماجرا چه بوده است و چرا انوشیروان زنی را که سال‌ها عاشقش بود کشت؟

فهرست مطالب کتاب می‌توانی مرا بکشی

• یادداشت دبیر مجموعه
• قطعۀ نخست
• بهمن 1352 و سال‌ها پیش از آن
• آشنایی‌ها، گسست‌ها، ترس‌ها، امیدها
• تیرماه 1353
• درگیرودار محاکمات
• بت طلایی ترک برمی‌دارد
• حبس می‌شود، فراموش می‌شود، به یاد آورده می‌شود...
• مربوط به قبل از 9 بهمن 1353
• روزهایی که منيژه زنده بود
• طبل حقایق بلند و کوتاه می‌زند
• روزهای بعد از اعلام حکم
• بعد از نمایش

اگر از خواندن کتاب می‌توانی مرا بکشی لذت بردید، از مطالعۀ کتاب‌های زیر نیز لذت خواهید برد:

• خیابان گاندی؛ ساعت پنج عصر اثر مهراوه فردوسی نویسنده و روزنامه‌نگار ایرانی است. این کتاب چهار جستار دربارۀ پروندۀ جنایت سمیه و شاهرخ است که تلاش کردند خانوادۀ سمیه را به قتل برسانند و دهۀ هفتاد را در بُهت و حیرت فرو برد. نویسنده تلاش کرده است چگونگی مواجهه حکومت، رسانه‌ها و مردم با این جنایت را شرح بدهد.

• در کمال خونسردی رمانی بر اساس واقعیت از چند فقره قتل و عواقب آن است. این رمان اثر ترومن کاپوتی نویسنده و بازیگر آمریکایی و نویسندۀ داستان «صبحانه در تیفانی» است. نویسنده در این رمان به جزئیات قتل چهار عضو خانوادۀ کلاتر در سال 1959 در یک شهر کوچک روستایی در کانزاس پرداخته است.

• کتاب خصم اثر امانوئل کارر نویسنده و کارگردان فرانسوی است. این کتاب بر اساس یک جنایت واقعی نوشته شده است. ژا‌ن‌کلود رومان پزشکی معتمد است که هجده سال تمام به تمام اطرافیانش دروغ گفته و در انتها تمام خانواده و پدرومادرش را به قتل می‌رساند. کارر سعی دارد در این کتاب از جنبه‌های ناپیدای این پرونده و افکار ژان‌کلود پرده بردارد.

نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی

نظرات کاربران (2)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • عیسی حجازی
    • پاسخ به نظر

    من هنوز کتاب را نخوندم ولی در همین قسمت متن پی دی اف دونژوان انوش نوشته شده که همچین لغبی به انوشیروان رزاق منش داده نمی شد، یا اندی صداش می کردن یا انوشیروان، بالقاعده ادامشم نباید خیلی صحیح باشه، با نقل دست چندم باید مکتوب شده باشه

  • تصویر کاربر

    • مهرناز بهروش
    • پاسخ به نظر

    عالی بود یکی از بهترین کتاب‌هایی که در این زمینه خوندم، قلم نویسنده هم دوچندان جذابش کرده بود و اینکه آخرش هم نیمه‌کاره نموند خیلی دوستش داشتم.

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی