آن ماری الهه زیبایی

(0)
نویسنده:

650,000ریال

585,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
305

علاقه مندان به این کتاب
2

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب آن ماری الهه زیبایی

انتشارات هوما منتشر کرد:
یاسمینا رضا، نویسنده سرشناس فرانسوی به لطف تألیفات ارزشمند و نیز ایفای نقش اول در نمایشنامه هایش موفق به کسب چندین جایزه بزرگ شده است. آن ماری الهه زیبایی شرح خاطرات راوی در گذر از دوران جوانی به پیری است شخصیت آن ماری پیرزن شیرین زبان ولی حواس پرتی است که مدام از خاطره ای به خاطره دیگر می پرد. نویسنده میکوشد در این داستان زوایای تاریک و وابستگی های مغفول مانده اش را با چیره دستی به تصویر کشد خوشی ها و ناخوشی ها، تحسین ها و سرزنش ها حسرت ها و دلتنگی ها به گونه ای روایت می شوند که در دل خواننده می نشینند و بیش از همه مخاطبان جوان را ترغیب می کنند که تک تک ثانیه های بهار زندگی را قدر بدانند و از آن بهره ببرند.
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نقد و بررسی تخصصی نقد و بررسی تخصصی

معرفی کتاب آن ماری الهۀ زیبایی اثر یاسمینا رضا

امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

کتاب آن‌ماری الهۀ زیبایی از سایت گودریدز امتیاز 3.1 از 5 را دریافت کرده است.

امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

کتاب آن‌ماری الهۀ زیبایی از سایت آمازون امتیاز 3.5 از 5 را دریافت کرده است.

معرفی رمان آن ماری الهۀ زیبایی:

آن‌ماری الهۀ زیبایی، داستانی کوتاه از یاسمینا رضا نویسندۀ فرانسوی است. این داستان کوتاه شرح خاطرات راوی درگذر از دوران جوانی به پیری است. نویسندۀ هنر و خدای کشتار، می‌کوشد در این کتاب زوایای تاریک و وابستگی‌های مغفول‌مانده‌اش را با چیره‌دستی به تصویر کشد. این کتاب شرح روزهای شاد و پرهیاهوی جوانی و روزهای کسالت‌بار و ناامید‌کنندۀ پیری است.

چرا باید رمان آن ماری الهۀ زیبایی را بخوانیم؟

خوشی‌ها و ناخوشی‌هایش، حسرت‌ها و دلتنگی‌های آن‌ماری در قلب مخاطب می‌نشیند و بیش از همه مخاطب جوان را به تفکر وامی‌دارد که می‌بایست تک‌تک ثانیه‌های بهار زندگی را قدر دانست و از آن بهره برد.

جملات درخشانی از کتاب آن ماری الهۀ زیبایی:

«خانم، من اهل سَن‌سوردان ژِر هستم، خطه‌ای که مردمش درازکش نمی‌مانند. بچه که بودم، معادن زغال‌سنگ و کمپانی تئاتر پروسپر ژینو در سَن‌سودان ژِر هنوز فعال بودند. بازیگران سن‌سور را می‌دیدیم که در شهر رفت‌وآمد می‌کردند. آن‌ها تنهایی یا دوبه‌دو در میدان قدم می‌زدند؛ به‌خصوص یکشنبه‌ها به‌خاطر بازار آخر هفته
همواره می‌توانستم اسم همه‌شان را بگویم
داشتم برای خودم زمزمه می‌کردم
آرمان شُوال، پروسپر ژینو، مادلن پوگلیریَن، دزیره گوئلد، ژرژیا گلازِر، اودت اُردونو
همه‌شان را خوب می‌شناختم
...
جست‌وخیزی می‌کنم. البته کمی
بله...
از خودم پرسیدم آیا بعد از اینکه بدنم را سوزاندند، پروتز تیتانیوم را نیز با خاکسترم در کوزه می‌گذراند؟
خانم‌، آن‌ها که سوادش را دارند، می‌گویند روح فوراً از بدن خارج می‌شود و تو قادر خواهی بود خودت را ببینی
خودت را خواهی دید که به زیرِ زمین می‌روی تا محصور بشوی
برای همین چیزهاست که می‌گویم سوزانده شوم
می‌دانید، زندگی شادی داشتم
تمام زانوی من از جنس تیتانیوم است، آن‌ها فقط کشکک زانویم را برایم باقی گذاشتند
دکتر گفت شما تقریباً به تنظیمات اولیۀ کارخانه برگشته و نوی نو شده‌اید، کم‌وبیش می‌توانید عصا را ول کنید
ای‌کاش این عصا هر چه زودتر گم‌وگور بشود!»

«با صدایی بلند و با طنینی که مال خودم نبود صحبت می‌کردم. همیشه می‌ترسیدم کسی صدایم را بشنود یا مرا ببیند. اتاقمان شبیه راهرو بود. دو درِ مورب‌شکل داشت که از هرکدام می‌شد واردش شد. تخت‌های دوقلوی کشویی داشتیم. خواهرم روی تخت پایینی می‌خوابید که هیچ‌وقت خدا هم آن را جمع نمی‌کرد. کل دورۀ کودکی‌اش کف خوابیده است. در طول روز تختش جمع و از نظر محو می‌شد. حرصم می‌گرفت که روی تخت من می‌نشست. اغلب هلش می‌دادم. همه سرم داد می‌زدند و می‌گفتند پس می‌خواهی این طفلک کجا بنشیند! طفلک! او همیشه «طفلک» بود
آن‌ماری الهۀ زیبایی اتاقی نداشت که روی دیوارهایش گل بابونه نقش بسته باشد. آن‌ماری الهۀ زیبایی زیبا بود، او فرق وسط داشت، با موهایی که به طرز زشتی موجدارِ شده باشد، با موهایی چسبیده به ته کله و پف‌کرده در دو طرف گوش‌ها
بهتر است بدانید ژیزل برایم شخصی غریبه بود
او هم در شمال کشور زندگی می‌کرد
نمی‌شود گفت مرگ ژیزل آن‌قدرها پر سروصدا بود.»

«من را به رستورانی می‌برد که تیرک‌های سقفش ستون‌های سیاه‌شده بودند و آنجا دلمۀ گوشت می‌خوردیم. بعد به آپارتمان مبلۀ کوچکی که خانه‌اش بود می‌رفتیم. آنجا از من می‌خواست لباس مبدل ژاکلین هوئه، گویندۀ دهۀ شصت را به تن کنم. او جواهرات، گردن‌بند مروارید، شومیزی با یقۀ کراواتی پاپیون‌دار، همه و همه را داشت. یک کلاه‌گیس بلوند هم داشت که دلم نمی‌خواست روی سرم بگذارمش. موهای سیاهم را با روسری ململی می‌پوشاندیم. بعد در حالی‌که مرا محترمانه «شما» خطاب می‌کرد و ژاکلین می‌نامید شروع به ابراز بیان می‌کرد. بعد خودش را رویم می‌انداخت. دستور داشتم که در برابرش مقاومت کنم. به هر شیوۀ ممکن. ما آن‌قدر به پک و پوز هم می‌زدیم تا بالاخره علامتی مبنی بر ژاکلین حتی برخلاف میلش باید تسلیم شود، داده می‌شد
سپس همه‌چیز آرام می‌‌شد. او مرا بدکارۀ تلویزیون، هر جایی و این‌جور چیزها صدا می‌زد... اما از سر لطف
ما خوب با‌هم کنار می‌آمدیم
او نمایندۀ محصولات چرمی بود.»

تحلیلی بر رمان آن ماری الهۀ زیبایی‌:

شخصیت اصلی این کتاب آن‌ماری است که داستان از زبان او روایت می‌شود، پیرزن شیرین‌زبان ولی حواس‌پرتی است که مدام از جمله‌ای به جملۀ دیگر و از خاطره‌ای به خاطرۀ دیگر می‌پرد. مهم‌ترین بخش خاطره‌های او به آشنایی و دوستی با زنی به نام ژیزل فایول برمی‌گردد که آن‌ماری به‌رغم رفاقت و محبتی که به او دارد گاهی به او حسادت می‌ورزد، گاهی تحسین و گاهی تقبیحش می‌کند. برخی از مکان‌ها و بسیاری از شخصیت‌های این داستان خیالی هستند اما نویسنده به گونه‌ای آن‌ها را توصیف می‌کند که گویی واقعاً در منطقۀ سَن‌سوردان ژر پیرزنی به نام آن‌ماری زندگی می‌کرده است.

حواشی حول محور کتاب

• اندکی پس از انتشار کتاب آن‌ماری الهۀ زیبایی، نمایشنامه‌ای برگرفته از آن، به کارگردانی خودِ نویسنده در دو سالن پُتی تئاتر و تئاتر دولاکولین در پاریس به روی صحنه رفت.

اگر از خواندن کتاب آن ماری الهۀ زیبایی لذت بردید، از مطالعۀ کتاب‌های زیر نیز لذت خواهید برد:

• هیچستان اثر دیگری از یاسمینا رضا نویسندۀ فرانسوی است. این کتاب مجموعه‌ای پنج قسمتی از صحنه‌هایی کوچک از زندگی است. هدف نویسنده، نگارش زندگی‌نامه‌اش بوده است، با وجود این شاید این کتاب تلاشی است برای ابدی کردن صحنه‌هایی از زندگی.

• دلتنگی رمانی کوبنده، منقلب‌کننده و تلخ اثر یاسمینا رضا نویسندۀ فرانسوی است. نویسنده در این اثر با مهارت و هنرمندی تمام، ذهن و احساسات خواننده را در چنگال خود می‌گیرد و دلش را به درد می‌آورد. این کتاب داستان تلخ و سرشار از اندوه و تأسف پدری است که با تنها پسر خود به دردودل می‌نشیند. 

دربارۀ یاسمینا رضا‌: نویسندۀ فرانسوی

آن ماری الهه زیبایی

یاسمینا اِولین آنیس رضا، نویسندۀ نام‌آشنای فرانسوی، در روز نخست ماه مه 1959 در پاریس چشم به جهان گشود. پدرش ژان رضا که بعد از مهاجرت خانوادۀ خود از ایران به روسیه، در این کشور به دنیا آمده بود، در زمان جنگ به پاریس مهاجرت کرد. او علاوه بر شغل مهندسی، به‌صورت تفننی پیانو نیز می‌نواخت. مادرش نورا، اهل مجارستان و نوازندۀ ویلن، برای فرار از کمونیسم به فرانسه گریخته بود. پدر و مادر یاسمینا هر دو یهودی‌الاصل بودند و بعد از ازدواج پیوسته با مشکلات مالی دست و پنجه نرم می‌کردند. یاسمینا بعدها خاطرات تلخ و شیرین پدر و مادر را قبل و بعد از ازدواجشان، دست‌مایۀ داستان‌های عجیب و طنزگونه‌اش قرار می‌دهد. یاسیمنا در جوانی ابتدا در دانشگاه نانتر در دو رشتۀ جامعه‌شناسی و مطالعات تئاتر تحصیل کرد. سپس برای شناخت عمیق‌تر تئاتر، در مدرسۀ عالی هنرهای نمایشی اکول ژاک لوکوک ادامه تحصیل داد و در همین مدرسه بود که نبوغ تئاتری او نمایان و راه ورودش به عرصۀ بازیگری هموار شد. او کار خود را با بازیگری آغاز کرد، اما به آن اکتفا نکرد و پس از مدت کوتاهی به نوشتن روی آورد و البته در بیشتر نمایشنامه‌هایی که نوشت، خود عهده‌دار ایفای نقش اصلی شد. بسیاری از آثار نمایشی او به زبان‌های مختلف ترجمه یا اقتباس شده و در تئاترهای مشهور جهان نظیر رویال شکسپیر، تئاتر ملی سلطنتی، برلینر، شوابون در برلین، تئاتر بزرگ در وین و تئاتر سلطنتی استکهلم به روی صحنه رفته است. در ایران نیز نام و آوازۀ یاسمینا رضا برای نخستین بار در سال 1378 بر سر زبان‌ها افتاد.

جوایز مهم ادبی و هنری یاسمینا رضا

• 1987 جایزۀ مولیر بهترین مؤلف برای نمیاشنامۀ گفتگوهای پس از یک خاکسپاری
• 1988 جایزۀ مولیر بهترین مؤلف برای تدوین اقتباسی از مسخ کافکا (به کارگردانی رومن پولانسکی)
• 1990 جایزۀ مولیر بهترین مؤلف برای نمایشنامۀ گذر از زمستان
• 1994 جایزۀ مولیر بهترین مؤلف، بهترین بازی، بهترین تهیه‌کننده برای نمایشنامۀ هنر
• 1998 جایزۀ تونی بهترین نمایشنامه برای نمایشنامۀ هنر
• 2000 جایزۀ بزرگ تئاتر از سوی آکادمی فرانسه
• 2005 جایزۀ ادبی دی‌ولت برای نمایشنامۀ هنر
• 2009 جایزۀ لارنس اُلیویه بهترین کمدی برای نمایشنامۀ خدای کشتار
• 2013 جایزۀ ماری کِلر برای رمان خوشا خوشبختان
• 2016 جایزۀ رنودو برای کتاب بابل
• 2020 جایزۀ جاناتان سویفت برای مجموعه آثارش

نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی