مزاح بی ‌پایان

(1)

12,500,000ریال

11,250,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
4914

علاقه مندان به این کتاب
53

می‌خواهند کتاب را بخوانند
2

کسانی که پیشنهاد می کنند
9

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
3

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب مزاح بی ‌پایان

انتشارات برج منتشر کرد :
سال 1996، پیش از انتشار مزاح بی‌پایان، جامعه‌ی ادبی آمریکا مهیای انتشار رمانی سترگ بود؛ رمانی جاه‌طلبانه که نویسنده‌ی آن خودش هم فکر نمی‌کرد کسی آن را بخواند.
اما خواندند.
با وجود پیچیدگی نثر غنی آن، نوآوری‌های بی‌شمار والاس و شخصیت‌های متعدد، در عرض یک سال بیش از 400هزار نسخه از آن به فروش رفت.
سال 2005 به فهرست 100 کتاب برتر انگلیسی‌زبان مجله‌ی تایم، از سال 1923 تا آن زمان، راه پیدا کرد و والاس‌شناسی شاخه‌ای جدی در تحقیقات دانشگاهی شد.
مزاح بی‌پایان کاوشی همه‌جانبه است درباره‌ی لذت‌ها، وسواس‌ها و گره‌های روانی انسان، در آستانه‌ی قرن بیست‌ویکم.
اثری است که بر شانه‌های هملت، برادران کارامازوف و اولیس می‌ایستد، از سنت ادبی آمریکا بهره می‌گیرد و چنان بلند پرواز می‌کند که سایه‌اش، مثل اسلافش، تا نسل‌ها بر خوانندگان و نویسندگان می‌ماند.
*مجله‌ی تایم مزاح بی‌پایان را در لیست 100 رمان انگلیسی‌زبان برتر از سال 1923 تا 2005 قرار داد.
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نقد و بررسی تخصصی نقد و بررسی تخصصی

معرفی کتاب مزاح بی‌پایان اثر دیوید فاستر والاس

امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

مزاح بی‌پایان از سایت گودریدز امتیاز 4.3 از 5 را دریافت کرده است.

امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

مزاح بی‌پایان از سایت آمازون امتیاز 4.4 از 5 را دریافت کرده است.

جوایزی که کتاب مزاح بی‌پایان از آن خود کرده است:

• راه‌یافته به فهرست 100 کتاب برتر انگلیسی‌زبان مجلهٔ تایم

معرفی کتاب مزاح بی‌پایان:

مزاح بی‌پایان رمانی از دیوید فاستر والاس نویسندهٔ آمریکایی است که در سال 1996 منتشر شد. این کتاب در سال ۲۰۰۵ به فهرست ۱۰۰ کتاب برتر انگلیسی‌زبان مجله‌ی تایم، از سال ۱۹۲۳ تا آن زمان، راه پیدا کرد و والاس‌شناسی شاخه‌ای جدی در تحقیقات دانشگاهی شد. این رمان ساختار روایی نامتعارفی دارد و مانند صدها یادداشت با پایانی گسترده است که برخی از آن‌ها پانوشت‌های خاص خود را دارند. این کتاب تحقیق و تفحص عظیمی است که نویسنده در آن نشان می‌دهد آمریکا سرزمین اعتیادهاست؛ اعتیاد به تلویزیون، اعتیاد به موادمخدر و اعتیاد به تنهایی. این رمان با فروش بیش از 44 هزار نسخه در اولین سال انتشار، پرفروش‌ترین کتاب داستانی ادبی شد و از آن زمان تاکنون نیز بیش از یک میلیون نسخه از آن در سراسر جهان به فروش رفته است.

واکنش‌های جهانی به رمان مزاح بی‌پایان:

«مزاح بی‌پایان یک غور و بررسی عمیق و پرمغز از وضعیت بشری در دنیای پست‌مدرن است.» - استیون مور

«مزاح بی‌پایان انگار نقطه‌ثقل رمان در سه دهه‌ی‌ اخیر باشد، ستاره‌ای فروزان که آثار دیگر دور آن می‌چرخند.» - چاد هارباک

«مزاح بی‌پایان من را وادار به نوشتن رمان اصلاحات کرد، چون این رقابت است که شما را وادار به کار می‌کند.» -جاناتن فرنزن، نویسنده‌ی رمان اصلاحات

«آیا ما وظیفه داریم مزاح بی‌پایان را بخوانیم؟ سؤال خوبی است و از آن سؤال‌هاست که خیلی‌ها، به‌خصوص جماعت مشغول ادبیات، از خودشان می‌پرسند. جوابش این است: شاید، یک‌جورهایی. اگر فکر می‌کنیم وظیفه داریم این کتاب را بخوانیم، دلیلش این است که به نبوغ علاقه داریم. به جاه‌طلبی شکوهمند نویسنده‌مآبانه علاقه داریم.» -دیو اگرز 

چرا باید رمان مزاح بی‌پایان را بخوانیم؟

رمان مزاح بی‌پایان یک رمان دایره‌المعارفی پست‌مدرن است که به دلیل طولانی بودن، جزئيات و یادداشت پایانی آن به شهرت رسید و به آن متامدرنیست رئالیست هیستریک نیز می‌گویند. البته این رمان بسیار طولانی و خواندن آن بسیار سخت است اما تبدیل به یکی از فراموش‌نشدنی‌ترین آثاری خواهد شد که به عمرتان خوانده‌اید.

جملات درخشانی از کتاب مزاح‌ بی‌پایان:

«من در دفتری نشسته‌ام، در محاصره‌ی سرها و بدن‌ها. بدنم آگاهانه با صندلی سفتم اُخت شده. اتاقی است در بخش اداری دانشگاه، دیوارچوبی، رمینگتون‌آویخته، با پنجره‌ای دوجداره که جلوی گرمای نوامبر را گرفته و عایقِ سروصدای اداریِ محوطه‌ی پذیرشِ بیرون است که من، دایی چارلز و آقای دِلینت همین تازگی در آن پذیرش شده‌ایم. 
من در این‌جا هستم.
سه چهره آن سوی میز کنفرانسی درخشان از نور تارعنکبوتیِ ظهر آریزونا بر فراز کت‌های اسپرتِ تابستانی سبکِ و کراوات‌های گره‌نازک، مستقر شده‌اند. این سه تا مدیر هستند ـ مدیر امور پذیرش، امور دانشگاهی، امور ورزشی. نمی‌دانم کدام به کدام است. فکر می‌کنم قیافه‌ی خنثایی دارم، شاید حتی دل‌نشین، هرچند بهم یاد داده‌اند محض محکم‌کاری خنثی بمانم و هر چیزی که به نظر خودم لبخند یا قیافه‌ی دل‌نشین می‌آید به کار نگیرم. حواسم را جمع کرده‌ام که پاهایم را امیدوارم با دقت روی هم بیندازم، قوزک بر زانو، دست‌هایم چفت‌هم، روی شلوار نخی‌ام. انگشت‌هایم به‌شکلِ ردیف اشکالِ تکرار‌شونده‌ای از چیزی که به چشمِ من شبیه ضربدر می‌آید در هم قفل شده‌اند.»

««باید زودتر برگزار کنن وگرنه گرما سرسام‌آور می‌شه. گرمای خشکی هم هست.»
« ـ و کِرک به من می‌گه ظاهراً به مسابقات زمستانی قاره‌ای ادمنتون امسال توی زمین‌های سرپوشیده هم صعود کرده ـ» کمی دیگر سرش را خم یم‌کند تا که نگاهی بیندازد به صورتِ مربی ورزشی که بالا و چپش ایستاده و دندان‌هایش زیر لبخند وسطِ آفتاب‌سوختگیِ شدید چهره‌اش برق می‌زند ـ «که کم چیزی نیست.» لبخند می‌زند، به من نگاه می‌کند. «چیزی رو جا ننداختیم، هل؟»
چ.ت آسوده‌خاطر دست به سینه می‌زند؛ ماهیچه‌ی سه‌سر بازویش در خال‌خالِ آفتابِ کولرخورده مثل توری شده، «آره، همین‌هاست، بیل.» لبخند می‌زند. دو نیمه‌ی سبیلش هیچ‌وقت متقارن نیستند. «و اگه اجازه بدید بگم که هل هیجان‌زده‌س، هیجان‌زده‌س که واسه سومین دورِ پیاپی به مسابقات دعوتی دعوت شده، که برگرده به جامعه‌ای که واقعاً بهش علقه داره، که فارغ‌التحصیل‌ها و مربی‌های شما رو ببینه، که سیدِ بالاش رو توی مسابقات دشوار این هفته تثبیت کرده، به قولی هنوز پاییز تموم نشده تخم‌مرغ‌هاش رو شمرده، اما از همه مهمتر این‌که فرصتی پیش اومده که شما آقایون رو ببینه و یه نگاهی به امکانان این‌جا بندازه. به نظر هل، این‌جا واقعاً همه چی معرکه‌س.» سکوت می‌شود.»

«دایی‌ام لبخند می‌زند، با حرکتی بی‌تفاوت دست فضا را آرام می‌کند. «هل توپِ توپه. فقط یه کمی، به قولی، یه‌ذره صورتش تیک داره، اون هم دلیلش آدرنالینِ حضور تو همچین دانشگاهِ فوق‌العاده‌ایه، حفظ سیدش بدون باختنِ حتی یک سِت، دلیلش اینه که اون متن رسمی رو که مربی وایت نوشته‌ن دیده، که نه تنها قرار نیست شهریه بده، بلکه هزینه‌ی زندگیش رو هم می‌دید، دلیلش اینه که سربرگِ 10 تا دانشگاه پاسیفیک رو دیده، دلیلش اینه که آماده است فی‌الفور و در جا تعهدنامه‌ی ملی ورزشکاران به دانشگاه رو امضا کنه، این‌ها رو از خودم درنمی‌آرم، خودش بهم گفته.» چ.ت به من نگاه می‌کند، نگاهش خیلی مهربان است. خطر نمی‌کنم، تک‌تک ماهیچه‌های صورتم را شل می‌کنم، تمام حالات چهره را از خودم می‌گیرم. خیره می‌شوم به گره‌ی کَکلو‌له‌ایِ کراوات مدیر وسطی. سکوت من در پاسخ به سکوتِ منتظر آن‌ها فضای اتاق را پر می‌کند، دریچه‌ی کولر منقطع می‌رقصد و ذرات غبار و پرز کُت‌های اسپُرت را در نورِ اُریب پنجره می‌چرخاند، هوای بالای میز شبیه هوای پرتلألؤِ لیوانی است تازه پر شده از آب گازدار. مربی، با ته لهجه‌ای که نه بریتانیایی است و نه استرالیایی، برای چ.ت. توضیح می‌دهد که کل فرایندِ بررسی درخواست، که معمولاً تشریفاتی بیش نیست، احتمالاً این‌طور تصدیق می‌‌شود که بگذاریم متقاضی خودش حرف‌هایش را بزند. مدیر وسطی و مدیر راستی خم شده‌اند طرف هم تا جلسه‌ی فوری تشکیل دهند، خیمه‌ای ساخته‌اند از پوست و مو.»

تحلیلی بر رمان مزاح بی‌پایان‌:

والاس نوشتن رمان مزاح بی‌پایان یا چیزی شبیه به آن را در زمان‌های مختلف بین سال‌های 1986 و 1989 آغاز کرد. تلاش‌هایش اما در سال‌های 1991 تا 1992 پربارتر بود و در پایان سال 1993 او پیش‌نویس رمان را داشت. از اوایل سال 1992 تا زمان انتشار کامل، گزیده‌هایی از پیش‌نویس‌های مختلف این کتاب به‌طور پراکنده در مجلات ادبی مانند هاروارد ریویو، گرند استریت، نیویورکر، لس‌آنجلس تایمز و هارپرز منتشر شد. این کتاب عمدتاً به زبان طنز نوشته شده است و درعین‌حال نویسنده به بررسی عمیق مالیخولیایی می‌پردازد. روایت رمان عمدتاً بین دیدگاه‌های سوم شخص و دانای کل متناوب است اما چند روایت به‌صورت اول شخص نیز دارد. نویسنده در این رمان به موضوعات بسیاری از جمله اعتیاد، کناره‌گیری، بهبودی، مرگ، روابط خانوادگی،‌ سلامت روان، خودکشی، غم و اندوه، سرگرمی، نظریهٔ رسانه، زبان‌شناسی، هویت ملی و تنیس به‌عنوان یک فعالیت متافیزیکی پرداخته و یکی از فراموش‌نشدنی‌ترین آثار دنیای ادبیات است.

خلاصهٔ رمان مزاح بی‌پایان:

داستان این کتاب حولِ یک فیلم مفقوده می‌گذرد: فیلمی که خاصیت مرگ‌بار دارد و سازنده‌اش در دسترس نیست. این فیلم و سازنده‌اش به طرقی حلقه‌ اتصال چندین خط داستان می‌شوند: یک مرکز بازپروری اعتیاد، پر از آدم‌هایی که به ته خط رسیده‌اند و حالا می‌خواهند از نو شروع کنند، یک آکادمی تنیس و نوجوان‌هایی که باید آماده‌ حضور در «نمایش» شوند، یک گروهک‌ِ تروریستی، و خانواده‌ای که والاس ساختارش را از «برادران کارامازوف» وام گرفته و شخصیت‌هایش را از «هملت». خطوط داستانی کم‌کم به هم نزدیک و دور می‌شوند. از عمقِ تنهایی شخصیت‌ها، لذت‌ها، وسواس‌ها، اعتیادها و اعوجاج‌هایشان تا ساختارِ سیاسی، فرهنگی و حتی زیست‌محیطی دنیای جدید می‌رویم. از متن اصلی به پانویس‌ها می‌پریم و تا برگردیم ممکن است یک قصه‌ی دیگر خوانده باشیم. والاس در «مزاح بی‌پایان» امکانی فراهم می‌کند برای عمیق‌تر دیدنِ خودمان و روزگارمان، آنچه بودیم، هستیم و حتی خواهیم بود؛ کما این‌که آن آینده نزدیکِ سال ۱۹۹۶ حالا شده لحظه‌ی حال ما.

حواشی حول محور کتاب:

در سال 2015 فیلمی به نام پایان تور (The End of the Tour) با بازی جیسون سیگل دربارهٔ زندگی این نویسنده بر اساس کتاب پرفروش خاطرات دیوید لیپسکی اکران شد. موضوع این فیلم دربارهٔ دیوید لیپسکی نویسندهٔ مشهور است که پس از شنیدن خبر خودکشی دیوید فاستر والاس بسیار ناراحت و ناامید می‌شود. او دوازده سال قبل، پس از انتشار رمان «مزاح بی‌پایان» که بسیار مورد تحسین منتقدان قرار گرفته بود با والاس مصاحبه کرد و حالا به صداهای ضبط شدهٔ والاس در طول مصاحبه گوش می‌دهد.

اگر از خواندن کتاب مزاح بی‌پایان لذت بردید، از مطالعۀ کتاب‌های زیر نیز لذت خواهید برد:

• کتابِ این هم مثالی دیگر اثر دیگری از دیوید فاستر والاس نویسندهٔ آمریکایی است. این کتاب جستارهای این نویسنده است که فازغ از مضمون‌شان، بخشی از تلاش‌های این نویسنده است که سعی داشت بفهمد چطور به کمک ادبیات و با خودآگاهی و مشاهدهٔ دقیق می‌توان به لایه‌هایی از زندگی معنا بخشید که در دنیای سرگرمی، پول و قدرت نادیده می‌مانند.

• کتاب یاد نئون بخیر  اثر دیگری از دیوید فاستر والاس است. او که در داستان‌هایش موشکافانه زندگی را با همهٔ دشواری‌هایش به تصویر می‌کشد، در این کتاب شادی‌ها را نیز به تصویر کشیده است و داستانی کاملاً متفاوت و خواندنی خلق کرده است.

دربارۀ دیوید فاستر والاس‌: نویسندهٔ آمریکایی

دیوید فاستر والاس در 1962 به دنیا‌ آمد. او رمان‌نویس، داستان‌نویس، مقاله‌نویس و استاد نویسندگی خلاق آمریکایی بود که در ایلینوی بزرگ شد و در کالج آمهرست تحصیل کرد. او پس از فارغ‌التحصیلی در کالج امرسون، دانشگاه ایالتی ایلینویز و کالج پومونا به تدریس زبان انگلیسی پرداخت. دیوید فاستر والاس را یکی از تأثیرگذارترین و مبتکرترین نویسندگان بیست سال گذشته خوانده‌اند. رمان «شاه رنگ پریده»‌ی او که پس از مرگش در سال 2011 منتشر شد برندهٔ جایزهٔ پولیتزر برای ادبیات داستانی در سال 2012 بود. والاس یکی از مهم‌ترین نویسنده‌های سبک پست‌مدرنیسم بود. او در دنیایی زندگی می‌کرد که تمام جامعه به سمت تلویزیون و رسانه‌های تصویری کشیده شده بودند و تلاش و دغدغهٔ‌ فاستر این بود که هنر به سرگرمی تبدیل نشود و برای همین به سراغ سبک «ادبیات جدی» یا «ادبیات غایی» رفت. والاس سال‌ها به افسردگی شدید مبتلا بود و این افسردگی شدید در آثارش نیز مشهود است و رمان‌هایش ترکیبی از واقعیت، طنز، انحراف از مسیر، سکوت و غم هستند. والاس پس از سال‌ها مبارزه با افسردگی در سال 2008 در 46 سالگی خودکشی کرد و از دنیا رفت.

نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی

نظرات کاربران (4)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • فافا اسماعیلی
    • پاسخ به نظر

    خلاصه‌کردن این کتاب سخته اما تقریباً به حقایق پراکنده‌ای پرداخته مثل اعتیاد، روانشناسی خانوادگی و حتی تنیس که باعث می‌شه دوست داشته باشید لااقل چند بار این رمان رو بخونید.

  • تصویر کاربر

    • برهان جعفری
    • پاسخ به نظر

    من عاشق شخصیت‌ها و طنز قوی این داستان شدم و موقعیت‌های جالب و حوادثش رو دوست داشتم. داستان رمان فوق‌العاده پیچیده‌ست که شاید حتی بعد از پایان کتاب هم نفهمید درست چی شده اما حتماً عاشقش می‌شید.

  • تصویر کاربر

    • مریم نظری
    • پاسخ به نظر

    هنوز نتونستم این رمان شگفت‌انگیز رو تموم کنم چون اصلاً راحت نیست اما عاشق طرح کلی داستان و هدف کلی کتاب شدم. توضیحش سخته، خودتون باید این کتاب رو بخونید و تجربه کنید.

  • 1
  • 2

بریده ای از کتاب (4)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • فافا اسماعیلی
    • 0

    سبک‌سنگین می‌کنم که آیا خطرِ خاراندنِ سمت‌راست چانه‌ام را، همان‌جایی که کیست درآورده، به جان بخرم یا نه. «مربی وایت توی گزارشش نوشته که برای برنامه و دستاوردهای آکادمی تنیس انفیلد ارزش زیادی قائله، که تیم تنیس دانشگاه آریزونا از ثبت‌نامی‌های قبلی چند تا از فارغ‌التحصیلان آ.ت.ا بهره برده.»

  • تصویر کاربر

    • برهان جعفری
    • 0

    امور ورزشی می‌گوید «البته منظور آقای سایر، زمین تنیسه چاک.» سرش را آن‌قدر خم کرده که به‌شکلی خطابش آقای وایت را هم در بر بگیرد. «دیگه اشاره نکنیم که ارزیاب‌ها و مقررات ا.و.د. سماش مدام بو می‌کشن یه نقصی پیدا کنن بهش گیر بدن.»

  • تصویر کاربر

    • مریم نظری
    • 0

    «حرف دانشگاه اینه که اگه فقط از دید درسی نگاه کنیم، برای پذیرش نگرانی‌هایی وجود داره که هل باید به ما کمک کنه حلشون کنیم. اولین وظیفه‌ی هر دانشجوی تازه‌واردی اینه و باید هم این باشه که جوینده‌ی دانش باشه. ما نمی‌تونیم دانشجویی رو بپذیریم که با ادله‌هایی احتمال می‌دیم از پس درس‌ها برنمی‌آد.»

  • 1
  • 2
عیدی