خون ستارگان (2)(واریسیدن غروب)

(0)
نویسنده:

3,500,000ریال

3,150,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
427

علاقه مندان به این کتاب
4

می‌خواهند کتاب را بخوانند
1

کسانی که پیشنهاد می کنند
1

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب خون ستارگان

انتشارات تندیس منتشر کرد:
سفر مایا تامارین برای دوختن پیراهن‌هایی از خورشید، ماه و ستارگان، عواقب دردناکی به همراه داشت. مایا به قلمرویی باز می‌گردد که در شرف جنگ است. پسری که دوستش دارد رفته است و او مجبور می‌شود پیراهن خورشید را به تن کند و برای حفظ صلح جای عروس امپراتور را بگیرد.
اما جنگی که در پیرامون مایا جریان دارد در مقایسه با نبرد درونش هیچ است. از زمانی که باندور شیطان او را نفرین کرده است، مایا مدام در حال تغییر است… در آینه که می‌نگرد، چشمانش را می‌بیند که به سرخی می‌درخشند و رفته‌رفته در حال از دست دادن کنترل جادو، جسم و ذهن خود است. چیزی نمانده که مایا تمام وجود خود را به طور کامل از دست بدهد، اما او از هیچ کاری برای پیدا کردن ادان، محافظت از خانواده‌اش و رقم زدن صلحی پایدار برای کشورش دریغ نخواهد کرد.
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نقد و بررسی تخصصی نقد و بررسی تخصصی

معرفی کتاب واریسیدن غروب اثر الیزابت لیم

امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

واریسیدن غروب از سایت گودریدز امتیاز 3.8 از 5 را دریافت کرده است.

امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

واریسیدن غروب از سایت آمازون امتیاز 4.5 از 5 را دریافت کرده است.

معرفی رمان واریسیدن غروب:

واریسیدن غروب رمانی فانتزی است. این رمان جلد دوم مجموعهٔ خون ستارگان اثر الیزابت لیم نویسندهٔ آمریکایی است. او این‌بار  داستان دختری به نام مایا را روایت می‌کند، مایا عاشق خیاطی‌کردن است و در جلد اول کتاب با عنوان «ریسیدن سپیده‌دم» برای کمک به خانواده‌اش ظاهر خود را تغییر می‌دهد و وارد قصر امپراتوری می‌شود و در مسابقات خیاطی شرکت می‌کند، اما زمانی که مجبور می‌شود با شیطان معامله کند همه‌چیز رفته‌رفته تغییر می‌کند.

واکنش‌های جهانی به رمان واریسیدن غروب:

«یک فانتزی شگفت‌انگیز... مطمئن هستم این رمان حتی خسته‌ترین خوانندگان را هم راضی می‌کند.» - اِن‌پی‌آر

«واریسیدن غروب بهترین کتاب فانتزی‌ای خواهد شد که تمام عمرتان خوانده‌اید.» - پابلیشرز ویکلی

«عناصر فرهنگ چینی و طرح‌های داستان خواننده را میخکوب می‌کند و نثر زیبای داستان هر کسی را که داستان فانتزی دوست دارد به خود جلب می‌کند.» - بوک‌لیست

«قدرت این داستان در کشمکش درونی مایا و روش‌هایی است که نویسنده در آن درس‌هایی از اسطوره‌ها و افسانه‌‌های‌ آسیایی به خوانندگان می‌آموزد... خوانندگانی که از کتاب اول لذت بردند، از این کتاب نیز بسیار لذت خواهند برد.» - کایرکاس ریویوز

چرا باید رمان واریسیدن غروب را بخوانیم؟

مجموعهٔ خون ستارگان یکی از خواندنی‌ترین کتاب‌های فانتزی است. دو زن قدرتمند در مرکز داستان‌ قرار دارند. نبرد درونی مایا درحالی‌که به یک شیطان تبدیل می‌شود، به خوانندگان نشان می‌دهد که احساسات چطور می‌توانند بر شخص غلبه کنند و همچنین نشان می‌دهد که چطور می‌توان احساسات را درک کرد. پیش از مطالعهٔ این کتاب، حتماً جلد اول آن را بخوانید.

جملات درخشانی از کتاب واریسیدن غروب:

«هزاران فانوس سرخ، روشنی‌بخش قصر پاییزی بودند و از طناب‌هایی به حدی ظریف آویزان بودند که چراغ‌ها همچون بادبادک‌هایی به نظر می‌رسیدند که از سقفی به سقف دیگر شناور بودند. می‌توانستم تمام شب آن‌ها را تماشا کنم که در باد به اهتراز درمی‌آمدند و با درخششی صیقلی، نقشی بر هوای گرگ‌ومیش می‌انداختند، اما ذهنم جای دیگری بود. چراکه زیر دریای چراغ‌های لرزان، میدانِ هارمونی برای عروسی امپراتوری باشکوه آماده شده بود. دیدن همه این چراغ‌های سرخ که به افتخار جشن ازدواج امپراتور خانوجین با بانو سارنای برپا شده بود، باید خوشحالم می‌کرد. برای صلحی که اتحادشان سرانجام به آلندی می‌آورد، سخت تلاش کرده بودم . چیزهایی زیاد را فدا کرده بودم. اما همان مایای قدیم نبودم. دروازه‌های آجری رنگ قصر پاییزی با صدای بلند به حرکت درآمدند و از میان خیل جمعیت خدمتکاران راهم را باز کردم تا به دستهٔ مشایعت‌کنندگان عروسی نگاه کنم. شانسن، پدر بانو سارنای، در قسمت جلو بود. می‌خواستم مردی را ببینم که از درون موجب ریختن خون هم‌وطنانم شده بود، کسی که جنگش دو برادرم را گرفت و نامش به تنهایی مردان بزرگ را به رعشه می‌انداخت. شانسن، درحالی‌که زره طلاکاری‌شده‌اش همچون فلس‌های اژدها از زیر ردای زمردی گران‌قیمتش برق می‌زد، سوار بر نریان سفید باشکوهی بود. نوک ریش و ابروهایش جوگندمی شده بود. آن‌طور که تصور می‌کردم، ترسناک به نظر نمی‌رسید، تا این‌که چشمانش را دیدم؛ همچون مروارید سیاه برق می‌زد، به اندازه چشمان دخترش درنده بود، اما بی‌رحم‌تر.»

«سربازی پرده‌های کالسکه را کنار زد و بانو سارنای تلولوخوران به جلو آمد تا به امپراتور و پدرش بپیوندد. روبنده‌ای گل‌دوزی شده از ابریشم یاقوتی روی صورت انداخته بود و دنبالهٔ لباسش که زیر نور کم‌حال ماه، ارغوانی رنگ به چشم می‌آمد، به دنبالش کشیده می‌شد. حتی مانند هیچ‌کدام از پیراهن‌هایی که برایش دوخته بودم، برق هم نمی‌زد؛ پیراهن‌هایی که از خندهٔ خورشید بافته، با اشک‌های ماه گل‌دوزی و با خون ستاره‌ها نقاشی شده بود. عجیب بود که خانوجین اصرار نکرده بود دخترش یکی از پیراهن‌های آمانا را برای به‌ رخ‌کشیدن آن‌ها به شانسن بپوشد. با تداوم ضجه‌هایش که با صدایی گوش‌خراش، سکوت سنگین را می‌شکست، اخم کرد. جلو پدرش تعظیم کرد و سپس جلو امپراتور روی دو زانو افتاد. امپراتور خانوجین به آهستگی و با تشریفات روبنده‌اش را بلند کرد. طبل‌زنی دوباره شروع شد و صدای آن رفته‌رفته بلندتر و سریع‌تر شد تا این‌که به حدی کرکننده شد که گوش‌هایم سوت کشید و دنیا دور سرم چرخید. سپس، با رسیدن صدای طبل‌ها به اوج رعدآسای خود، جیغی شنیده شد. از جا پریدم. شانسن خانوجین را کنار زده بود و گلوی دختر را گرفته بود. حال او را بالای هشتاد و هشت پله سرسرای هارمونی نگه داشته بود، جیغ می‌کشید و لگد می‌پراند و بعد روبنده‌اش را شکافت. عروس، بانو سارنای نبود.»

«آن‌جا روی پله‌های سرسرای هارمونی ایستاده بودم. هوا بوی گند گوگرد و شورهٔ وسایل آتش‌بازی را می‌داد؛ آسمان با رگه‌هایی از دود سفید شکافته شده بود. دختر را دیدم، لب‌های سرخ‌شده‌اش و گونه‌های خیس از اشکش را دیدم، شناختمش، یکی از ندیمه‌های بانو سارنای بود. با نزدیک‌شدن امپراتور، محافظان امپراتور دختر را از پله‌ها بالا کشیدند. امپراتور در تقلا بود خشمش را مهار کند، دست‌ها را صاف در کنار بدن نگه داشته بود و انگشتانش فقط چند سانتی‌متر از خنجرش فاصله داشتند، خنجری که دستهٔ طلایی‌اش هنرمندانه زیر لایه‌هایی از جامه‌های ابریشمی و حمایلی ضخیم با حرزهای یشنم آویزان پنهان شده بود. کنار دختر زانو زد، دستانش را در دستان خود گرفت و طناب‌هایی را که دور مچ دست‌هایش بسته شده بود، باز کرد. یک بار هم زمانی که من زندان بودم، دقیقاً به همان شکل کنارم خم شده بود. آن موقع چقدر فکر می‌کردم حیرت‌انگیز است، نمی‌دانستم که تحت‌تأثیر طلسمی قدرتمند هستم که لرد افسونگر امپراتور رویش اجرا کرده بود. بدون جادوی ادان، عرق سرازیرشده از پشت گردن خانوجین برق می‌زد و کمرش زیر وزن سنگین جامه‌های امپراتوری‌اش رگ‌به‌رگ شده بود. برایم سؤال بود که آیا شانسن متوجه این قضیه شده است. امپراتور چانه آن ندیمه را گرفت و سرش را رو به خودش بالا برد، انگشتانش چنان محکم فک دختر را فشار می‌داد که آن را زخم کرد. خشمی سرد پشت چشمان سیاهش جمع شده بود.»

خلاصهٔ جلد اول مجموعهٔ خون ستارگان:

در جلد اول مجموعهٔ «خون ستارگان» با عنوان «ریسیدن سپیده‌دم» با مایا تامارین آشنا می‌شوید که رویای تبدیل‌شدن به بزرگ‌ترین خیاط سرزمین‌شان را در سر می‌پروراند. اما او یک دختر است و تنها چیزی که می‌تواند به‌دست بیاورد یک ازدواج درست است. زمانی که یک پیام‌آور سلطنتی پدر بیمارش را که زمانی خیاطی مشهور بود به قصر فرا می‌خواند، مایا تصمیم می‌گیرد و به‌جای پدرش به آنجا برود. او تغییر لباس می‌دهد و به‌عنوان یک پسر وارد قصر می‌شود؛ او می‌داند که اگر رازش فاش خواهد شد، زندگی و تمام رویاهایش نابود خواهد شد. اما به‌خاطر نجات خانواده‌اش از تباهی، این ریسک را می‌پذیرد. فقط یک نکته وجود دارد؛ آن هم این‌که مایا یکی از دوازده‌ خیاطی است که در یک رقابت جدی باید با هم برای به‌دست آوردن این شغل مسابقه دهند.

خلاصهٔ رمان واریسیدن غروب:

مایا تامارین دلهره‌آورترین کارش را انجام داد، یعنی لباس‌های خورشید، ماه و ستارگان را سرانجام دوخت، در رقابت پیروز شد و اکنون خیاط امپراتور است. اما این شغل بهایی برای او دارد، او هر روز بیشتر از انسانیت فاصله می‌گیرد چون معامله‌اش با شیطان او را به روش‌های غیرقابل‌ توصیفی تغییر می‌دهد. جنگ تهدیدی برای تحول کشورش است و عشقش از زمانی که او از بردگی آزاد شد، مخفی شده است و این به مایا بستگی دارد که آرامش را قبل از این‌که شیطان سرزمینش را نابود کند، به آن بازگرداند.

اگر از خواندن کتاب واریسیدن غروب لذت بردید، از مطالعۀ کتاب‌های زیر نیز لذت خواهید برد:

• کتاب سیرک شبانه رمان فانتزی و تاریخی اثر ارین مور گنشترن دربارهٔ جادو و سیرک است. این کتاب داستانی تخیلی از جادو و عشق است که در لندن قرن نوزدهم می‌گذرد و داستان سیرکی عجیب است که تنها شب‌ها ظاهر می‌شود و کار می‌کند. داستان کتاب دربارهٔ دو شعبده‌باز با طول عمری نامشخص است که سال‌هاست درگیر رقابتی شدید هستند و حالا پای شاگردان‌شان را به رقابت می‌کشانند.

• کتاب زندگی نامرئی ادی لارو اثر ویکتوریا شواب است که با نوشتن داستان‌های کسیدی بلیک است. این کتاب داستان دختری است که سال‌های سال زندگی کرده و نامیرا است. ادی لارو در ازای جادوانگی روحش را به شیطان فروخته اما حالا دچار نفرینی شده است و هیچ‌کس او را به‌خاطر نمی‌آورد. او در ماجراجویی‌ای خارق‌العاده به پیش می‌رود و سعی می‌کند هر کاری بکند تا در یاد و خاطر آدم‌ها بماند اما زمانی که در یک کتابفروشی با مرد جوانی آشنا می‌شود همه چیز تغییر می‌‌کند.

• کتاب لور  اثر الکساندر برکن نویسندهٔ آمریکایی است. این کتاب داستانی از جنگ خدایان است. هر کسی هر هفت سال یک بار، یک هفته وقت دارد تا خدایان فانی را شکار کند و قدرتشان را به چنگ بیاورد و این جنگ تا زمان زنده ماندن آخرین خدا به تلاش ادامه خواهد داد. لور نمی‌‌خواست وارد این جنگ شود اما گذشتهٔ تاریک و آیندهٔ پرترس و سرنوشتش او را دوباره به این بازی می‌‌کشاند.

دربارۀ الیزابت لیم‌: نویسندهٔ کتاب واریسیدن غروب

خون ستارگان (2)(واريسيدن غروب)

الیزابت لیم نویسندهٔ پرفروش نیویورک تایمز، ساندی تایمز و یواِس‌اِی تودی است. او در منطقهٔ خلیج سانفرانسیسکو بزرگ شد و پیش از آنکه نویسنده شود، آهنگساز حرفه‌ای فیلم‌ها و بازی‌های ویدیویی بود و هنوز هم ایده‌ٔ کتاب‌هایش حین نواختن موسیقی با پیانو به ذهنش می‌رسد. او که فارغ‌التحصیل کالج هاروارد و مدرسهٔ جولیارد است، اکنون با همسر و دخترانش در نیویورک زندگی می‌کند.

نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی