کتابفروشی گمشده

انتشارات نارنگی منتشر کرد :
لندن، سال 1921
انگشتانم را در امتداد کتاب حرکت می دهم و به برجستگی های روی جلد اجازه می دهم به عمق داستان هدایتم کنند. داستانی که بیش از هر داستان دیگری به آن اعتقاد داشتم. بیست و یک ساله بودم که مادرم تصمیم گرفت ازدواج کنم، برادرم، لیندون، فرد احمقی بود که به تازگی تجارت خانوادگی را به ارث برده بود. تجارت خانوادگی مان مربوط به واردات محصولاتی از مکان های خیلی دور بود. من از این چیزها چندان درکی نداشتم. مادرم در حالی که فنجانش را روی میز میگذاشت،گفت: «برای کسی به سن و سال تو فقط دو راه وجود داره، یکی ازدواج و یکی دیگه پیدا کردن به شغل مناسب با اصالتش.
با اندکی ناباوری تکرار کردم: «اصالت؟»
فروشگاه اینترنتی 30 بوک