معرفی کتاب جاماندگان اثر تام پروتا
امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
جاماندگان از سایت گودریدز امتیاز ۳.۴ از ۵ را دریافت کرده است.
امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
جاماندگان از سایت آمازون امتیاز ۳.۸ از ۵ را دریافت کرده است.
جوایزی که کتاب جاماندگان از آن خود کرده است:
• کتاب برتر سال ۲۰۱۱ نیویورک تایمز
• کتاب داستانی برجستهٔ واشنگتن پست در سال ۲۰۱۱
• کتاب برتر یواِساِی تودی در سال ۲۰۱۱
• یکی از ۱۰ رمان اِنپیآر در سال ۲۰۱۱
• نامزد دریافت جایزهٔ بهترین کتاب داستانی مورد علاقهٔ خوانندگان گودریدز در سال ۲۰۱۱
معرفی رمان جاماندگان:
جاماندگان رمانی از نویسندهٔ آمریکایی تام پروتا است که در سال ۲۰۱۱ منتشر شد. این کتاب داستان زندگی یک عده از مردم پس از ناپدیدشدن یکبارهٔ ۲درصد از مردم زمین است؛ اتفاقی که هیچ توضیحی برای آن وجود ندارد. میلیاردها انسان برجا ماندند که تحتتأثیر از دستدادن عزیزان و «عروج ناگهانی» آنها قرار گرفتند. جاماندگان قصهای دربارهٔ لحظات مرگبارِ تنهایی و فقدان، جدایی و گمگشتگی، انسان و اهمیت فرد و فردیت و خانواده است و داستان آن درونمایهای فلسفی دارد و در فضایی آخرالزمانی روایت میشود. شبکهٔ اچبیاُ یک اقتباس تلویزیونی از این کتاب با همین عنوان ساخت که در سال ۲۰۱۴ پخش شد و باعث به شهرت رسیدن این کتاب شد.
واکنشهای جهانی به رمان جاماندگان:
«پروتا اثر تحلیلیِ آزاردهندهای خلق کرده، دربارهٔ اینکه مردم عادی در مواجهه با وقایع غیرطبیعی و توجیهناپذیر چه عکسالعملی از خود نشان میدهند. این اثر دربارهٔ قدرت آسیبزنی و التیامبخشی خانواده است و نشان میدهد چگونه ایمان به سادگیِ هرچه تمامتر به ورطهٔ خرافهپرستی و جزماندیشی میافتد. ساده بگویم، جاماندگان را میشود بهترین اپیرود سریال در هالهای از ابهام در نظر گرفت، بهترین اپیزودی که تابهحال دیدهاید، پروتا معتقد است در زمان فجایع واقعی، افراطیگری منطق را به زیر میکشد و گفتگو بیمعنا خواهد شد. اگر این رمان را با نگاهی استعاری از فروپاشی اجتماعی و سیاسی جامعهی امریکایی بعد از واقعهٔ ۱۱ سپتامبر بخوانید، متوجه خواهید شد که نویسنده با چه دقت بیمثالی این شباهت را تشخیص داده. کتاب بهگونهای نوشته شده که با شخصیتها عمیقاً همذات پنداری میکنیم و پروتا هم آنقدر عاقل هست که بداند حتی در این شهر غیرصنعتی نیز گاهی فرشتگان نیکوسرشت قدرتشان به شیاطین میچربد.» - بخشی از یادداشت استیون کینگ در نیویورک تایمز
«جاهطلبانهترین کتابی که پروتا به امروز نوشته... درونمایهی اثر در عین سادگی، بهشدت تکاندهنده است. لحن کتاب بیشتر کمیک است تا تراژیک؛ اما اساساً لحنی باصلابت دارد که هرگز میان شخصیتهای «خوب» و «بد» تمایزی قائل نمیشود و همه را صرفاً انسانهایی میداند معمولی که با موقعیتهایی غیرمعمولی دستوپنجه نرم میکنند.» - کِیرکاس ریویوز
چرا باید رمان جاماندگان را بخوانیم؟
جاماندگان رمانی ساده و سرراست نیست؛ بلکه بافت درهمتنیدهای از چند لایهٔ داستانی در دل هم است که هرکدام در زمان خاص خودش جریان دارد و خوانندهٔ داستان باید به آنها توجه کند. پروتا در این کتاب به جای فلسفهبافی، به سادهترین شکل ممکن فقط قصهای فلسفهای را روایت کرده است که شخصیتهایش با پیامدهای بازماندن و نگرانیهای اجتماعی و فلسفی دستوپنجه نرم میکنند.
جملات درخشانی از کتاب جاماندگان:
«لوری گاروی طوری بار نیامده بود که به عروج معتقد باشد. طوری بار آمده بود که به چیز زیادی اعتقاد نداشت، جز بلاهت چنین باوری. قدیمها، زمانی که بچههایش کوچک بودند و به دنبال راهی برای شناساندن خود به دوستان کاتولیک و یهودی و خداپرستشان میگشتند، به آنها گفته بود: «ما ندانمگرا هستیم. ما نمیدونیم که اصلاً خدایی هست یا نه و باقی مردم هم مثل ما نمیدونن. شاید بگن که میدونن؛ اما دروغ میگن.» دانشجوی سال اول کالج بود که در کلاس دیباچهای بر مذاهب جهان، اولین بار نام «عروج» به گوشش خورد. پدیدهای که پروفسور داشت دربارهاش توضیح میداد، برایش بیشتر به شوخی میمانست: دستهای مسیحی که از داخل لباسهایشان خارج میشوند و از میان سقف خانهها و ماشینهایشان پرواز میکنند تا با عیسی مسیح در آسمان ملاقات کنند، درحالیکه دیگران با دهانهایی کاملاً باز آن حوالی ایستادهاند و در این فکرند که آنهمه آدم خوب کجا غیبشان زده! حتی بعد از اینکه بخش «احکام دینی پیش از هزاره» را هم در کتابهای درسیاش خواند، همهی آن مطلب بیفایده دربارهی آرماگدون و ضدمسیح و چهار سوار آخرالزمان را، باز هم الهیات در نظرش پر از ابهام بود؛ درست همانند یک کیچ مذهبی که مثل یک نقاشی رنگورورفتهی مخمل بود.»
«روز خوبی برای رژه بود، آفتابی و گرم و به دور از انتظار، مثل آسمان بهشت در کارتونهای مدارس یکشنبه. در زمانهایی نهچندان دور مردم راجعبه چنین هوایی اینگونه نظر میدادند: «هی، شاید این رگمای جهانی اونقدرها هم بد چیزی نباشه ها!» اما این روزها دیگر کسی به سوراخ لایهی اُزُن یا جهان ترحمانگیز بدون خرسهای قطبی اهمیتی نمیدهد. به گذشته که نگاه میکردی، یکجورهایی خندهات میگرفت: آن همه انرژی که با اخموتخم برای چیزی دورافتاده و نامعلوم هدر رفت. فاجعهای زیستمحیطی که در آیندهای دور احتمال رخدادن یا ندادنش مشخص نبود، یعنی مدتها بعدازاینکه شما و بچهها و نوههایتان عمری را که روی زمین به شما ارزانی شده سپری میکردید و به هرجایی که میخواستید قدم میگذاشتید و عمرتان هم به سر میرسید. اضطراب تمام صبح چهرهی شهردارِ میپلتن، کوین گاروی، را در هم کرده بود و متوجه شد وقتی داشت از بلوار واشنگتن بهسمت پارکینگ دبیرستان قدم میزد، یعنی همانجایی که به رژهروها گفته بودند جمع شوند، حسوحال نوستالژیک غیرمنتظرهای خِرش را چَسبید. نیم ساعتی به اجرای نمایش مانده بود.»
«جیل یک شاهد عینی بود و کوین هم نیازی نداشت برای دانستن این نکته که قرار است دخترش تا آخر عمر با این ماجرا دستوپنجه نرم کند، به روانشناس مراجعه کند. جیل و جن در روز چهاردهم اکتبر با هم بودند، دو دختر جوان و خندان که کنار هم روی مبل راحتی نشسته بودند و چوبشورخوران داشتند روی لپتاپی، ویدئوهای یوتیوب را تماشا میکردند. سپس در مدتی که بهقدر کلیککردن روی یک موس طول کشید، یکی از آن دو ناپدید شد و دیگری هم شروع به جیغزدن کرد. از آن زمان به بعد، در ماهها و سالهای پیشرو، مردم در نظر جیل محو و ناپدید شده بودند؛ هرچند نه بهشکلی چندان دراماتیک. برادر بزرگترش به کالج رفت و هیچوقت به خانه برنگشت. مادرش خانه را ترک کرد و سوگند سکوت خورد. فقط پدرش برایش مانده بود، مردی سردرگم که تلاش میکند کمکش کند؛ اما هیچوقت نتوانسته حرف درست را بزند. چطور میتوانست، وقتی او هم درست مثل دخترش سردرگم و درمانده بود؟ عصبانیت یا سرکشی یا افسردگی جیل شگفتزدهاش نمیکرد. جیل حق داشت تکتک آن چیزها یا حتی بیشتر از آنها باشد.»
خلاصهٔ رمان جاماندگان:
چه میشد اگر همین الان، بدون هیچ توضیحی در عرض یک لحظه و طی یک بشکن، تعدادی از مردم زمین بهطرز خیلی ناگهانی و بدون هیچ توضیحی ناپدید شوند؟ آیا آنهایی که میمانند از هم میپاشند؟ آیا برخی از ما، به هر طریقی که شده با این قضیه کنار میآییم؟ این تجربهای است که شهروندان حیرتزدهٔ میپلتن در رمان جاماندگان از سر میگذرانند. آنها در طی یک لحظه و طی رویدادی توضیحناپذیر، بسیاری از همسایگان، دوستان و اعضای خانوادهٔ خود را از دست دادند. از آن زمان به بعد هیچچیز دیگر مثل قبل نبود، نه ازدواج، نه دوستی، نه حتی روابط بین والدین و فرزندان. کوین گاروی، شهردار میپلتن، میخواهد که روند بهبودی مردم را تسریع بخشد و حس امید و هدف تازهای را به این جامعهٔ آسیبدیده وارد کند. پروتا داستان را سه سال بعد از حادثه جلو بُرده و از دیدگاه چهار عضو خانوادهٔ شهردار روایت میکند. همسر شهردار لوری، به گروهی از بازماندگان پیوسته که سکوت کردهاند، لباسهای سفید میپوشند، مدام سیگار میکشند و مردم را در اطراف شهر دنبال میکنند تا اطمینان حاصل کنند هیچکس آن روز وحشتناک را فراموش نمیکند و به آنها هشدار میدهند که شاید دومین روز حسابرسی نیز از راه برسد.
حواشی حول محور کتاب:
براساس کتاب جاماندگان در سال ۲۰۱۴ سریالی به همین نام توسط اچبیاو ساخته شد که از نگاه منتقدان، یکی از برترین آثار تلویزیونی تاریخ امریکا است. این سریال هم نظر منتقدان و هم بینندگان را بسیار جلب کرد. در ایران نیز این کتاب بهخاطر همین سریال که همه آن را با نام بازماندگان میشناسند، به شهرت رسیده است.
اگر از خواندن کتاب جاماندگان لذت بردید، از مطالعۀ کتابهای زیر نیز لذت خواهید برد:
•
کتاب زن گمشده رمانی از مری کوبیکا نویسندهٔ تحسینشدهٔ نیویورک تایمز و یواِساِی تودی است. او در این رمان سراغ ماجراهایی میرود که در پی ناپدید شدن چند نفر بیهیچ دلیلی رخ میدهد؛ در یکی از محلههای حومهٔ شهر که زندگی در آنجا دچار رخوتی عجیب است و این ناپدید شدن اینجا بدجوری معنا دارد. نویسنده در خلال این داستان به بررسی تروما و فردگرایی نیز پرداخته است. مری کوبیکا در این رمان معمایی، اسرار را به سطح جدیدی رسانده و نشان میدهد که چطور برخی از مردم برای مدفون نگهداشتن حقیقت حاضرند دست به هر کاری بزنند.
•
کتاب مادهٔ تاریک اثر بلیک کراوچ و داستان مردی به نام جیسون است که زندگیاش ناگهان با قبل بسیار فرق کرده است. او متوجه میشود همسرش در واقع همسرش نیست. پسرش هرگز متولد نشده است. خود جیسون هم دیگر یک استاد معمولی فیزیک نیست، بلکه دانشمند باهوش و معروفی است که موفق به کشف خارق العادهای شده است. آیا جیسون عقلش را از دست داده است؟ آیا خواب میبیند؟
دربارۀ تام پروتا: رماننویس و فیلمنامهنویس آمریکایی
![جاماندگان]()
تام پروتا رماننویس و فیلمنامهنویس امریکایی است که در ۱۹۶۱ در شهر نیوآرک ایالت نیوجرسی دیده به جهان گشود و در روستای گاروود که از توابع ایالت نیوجرسی است، بزرگ شد و تمام دوران کودکیاش را همانجا سپری کرد. پدرش مهاجری ایتالیایی بود که در ادارهی پست مشغول به کار بود و مادرش هم تباری آلبانیاییایتالیایی داشت. پروتا شیفتهٔ آثار اُ.هنری، جی.آر.آر. تالکین و جان اروینگ بود و از همان اوان کودکی تصمیمش بر این بود که نویسنده شود. پروتا مدرک کارشناسیاش را در رشتهٔ مطالعات زبان انگلیسی از دانشگاه ییل دریافت کرد و مدرک کارشناسیارشدش را هم در رشتهٔ نویسندگی خلاق در زبان انگلیسی از دانشگاه سیراکوز اخذ کرد. مدتی هم در دانشگاه ییل نویسندگی خلاق تدریس کرد و مدتی به تدریس نویسندگی تفسیری در دانشگاه هاروارد مشغول بود. کتاب «بچههای کوچک» در واقع سکوی پرتابی برای پروتا بود که در بسیاری از لیستهای کتابهای برتر ۲۰۰۴ جزو کتابهای منتخب بود. پروتا در سال ۲۰۰۶ فیلمنامهٔ اقتباسشدهٔ این کتاب را بههمراه تاد فیلد نوشت که نامزد بهترین فیلمنامهٔ اقتباسی اسکار هم شد اما جایزه به او نرسید.