

غنچه ها را بچین بچه ها را به گلوله ببند (جیبی)
انتشارات خوب منتشر کرد:
|در آن زمانۀ کشتار و جنون، ما تنها کسانی بودیم که همبستگی نزدیکی بینمان شکل گرفته بود.| نخستین رمانِ اوئه، روایتِ تکاندهندهی پانزده پسر نوجوان در دورانِ جنگ جهانی دوم است که توسط دارالتادیبی در ژاپن برای کار به روستایی دورافتاده فرستاده میشوند. اهالی روستا از ترس شیوع یک بیماری حاد به روستایی همجوار فرار میکنند و این پسرانِ سرگردان را در روستای متروکهشان گیر انداخته و به حال خود رها میکنند. اوئه با نگاهی عمیق و موشکافانه، تفاوت ذهنیت بچهها و بزرگسالان را هنگام مواجهه با شرایط طاقتفرسا به تصویر میکشد. یکی از مهمترین ویژگیهای این رمان، شهامت و صداقتِ بیپردهی قلم نویسنده است. از متن کتاب «روزنههای تله روی دانههای زمخت برف که به همین زودی یخ زده بودند پهن بود و نگاهش که میکردم میتوانستم خودم را جای پرندههایی بگذارم که پاهایشان با آن چنگالهای تیز درون روزنهای گرفتار میشد، جیغهای گوشخراشی میکشیدند و تقلا میکردند، پرهایشان بر زمین میریخت و بویی که ردی از خون در آن بود به هوا بلند میشد.»
فروشگاه اینترنتی 30 بوک
دربارهٔ کتاب
.
داستان «غنچهها را بچین، بچهها را به گلوله ببند» دربارهٔ پانزده پسر نوجوان از یک کانون اصلاح و تربیت در جنگ جهانی دوم ژاپن است. پسران از جمله راوی بینام و برادرش برای زندگی و کار به روستایی فرستاده میشوند. پسران به محض ورود، روستا را گرفتار طاعون میبینند و با انبوهی از اجساد پوسیدهٔ حیوانات که فضای روستا را پُر کرده، مواجه میشوند. کمی پس از ورود پسران، روستاییان از طاعون به روستای همسایه فرار میکنند و پسران را در روستا محاصره کرده و به حال خود رها میکنند.یک پسر کرهای به نام لی که از ارتش فرار کرده و یک دختر جوان که در انبار رها شده است به این گروه میپیوندند. پسران سعی میکنند از موقعیت خود نهایت استفاده را ببرند؛ لی به آنها شکار پرندگان را میآموزد و آنها جشن شادی برگزار میکنند و راوی عاشق دختر جوان میشود. بااینحال، وضعیت آنها پس از چند روز تغییر میکند. یک سگ روستایی دختر را گاز گرفته و باعث میشود دختر بر اثر طاعوان بمیرد.
برادر راوی به جنگل وحشی فرار میکند. روستاییان سرانجام بازمیگردند و از وضعیت روستا خشمگین میشوند. از ترس عواقب رها کردن پسران در روستا، پسر فراری را با چاقو میزنند و سایر پسرها را با خشونت تهدید میکنند و به آنها غذا میدهند. در نهایت تمام پسران بهجز راوی موافقت میکنند که در مورد اعمال روستاییان سکوت کنند. آیا راوی موفق میشود فرار کند یا سرنوشتی نامعلوم در انتظارش است؟
ویژگیهای برجستهٔ کتاب
.
«غنچهها را بچین، بچهها را به گلوله ببند» رمانی تکاندهنده و اولین اثر از این نویسنده است که در آن تصاویر اسطورهای را با واقعگرایی زمان جنگ در هم آمیخته تا نقدی تند از طرد اجتماعی و ناامیدی وجودی ارائه دهد. اوئه از مصیبت شخصیتهای داستانش به عنوان نمونهای کوچک از خشونت بزرگسالان، فروپاشی اجتماعی و از دستدادن معصومیت استفاده کرده است؛ درحالیکه نثری شاعرانه اما بیرحمانهاش به خشم، دلسوزی و فاجعهٔ طرد شدن صدا میدهد. ویژگیهای برجستهٔ این کتاب عبارتاند از:• محیط و فضای خشن: روستای کوهستانی دورافتاده، کوهی از اجساد در حال تجزیه حیوانات، پسران محبوس، همه در یک محیط تنگ و ترسناک ترکیب میشوند و معضلات اخلاقی را به تصویر میکشند.
• کاوش در بیگانگان و طرد اجتماعی: پسران بزهکار، پسر کرهای، سرباز فراری همه نمایانگر چهرههای به حاشیه رانده شده هستند. ترس و رها شدن روستاییان نشان میدهد که چگونه جوامع، گروههای مختلف را رها میکنند.
• از دست دادن معصومیت و بلوغ تحت تأثیر آسیبهای روحی: راوی، برادر کوچکترش و رفقایشان با عشق، مرگ، گرسنگی و خیانت روبرو میشوند و با این کار انگار یک شبه به بزرگسالان تبدیل میشوند.
• ابهام اخلاقی و نقد اجتماعی: این کتاب دربارهٔ فروپاشی سیستمی است. بزرگسالان در حق افراد تحت سرپرستی خود کوتاهی میکنند، اقتدار مشروعیت خود را از دست میدهد و خود پسران بین همبستگی و بقا مبارزه میکنند.
• نثر قدرتمند: نویسنده در این کتاب با نثری قدرتمند اسطوره، واقعگرایی و جزئیات را در هم میآمیزد. این کتاب یکی از نوشتههای اولیهٔ اوئه است که ساختار اسطورهای و واقعیت جسورانه و تصویری را نشان میدهد.
• طنین تاریخی و جهانی: اگرچه داستان به طور کامل در ژاپن زمان جنگ روایت میشود، اما مضامین آن مانند رها کردن جوانان، خیانت، خشونت جمعی، همدستی، به تجربیات گستردهتر انسانی اشاره دارند و سوالاتی را در مورد هزینههای جنگ و طرد اجتماعی مطرح میکنند.
این کتاب مناسب چه کسانی است؟
.
این کتاب برای خوانندگانی است که به ادبیات داستانی قدرتمند و تأملبرانگیز دربارهٔ طبیعت انسان، اخلاق و بقا در شرایط سخت علاقه داشته باشند. دانشجویان ادبیات، روانشناسی و تاریخ تصویر این کتاب از ژاپن زمان جنگ و طرد اجتماعی را بسیار جذاب خواهند یافت. همچنین اگر به آثار نویسندگانی مانند ویلیام گلدینگ یا آلبر کامو علاقه داشته باشید از مطالعهٔ این کتاب نیز لذت خواهید بُرد. جامعهشناسی که به دنبال نحوه برخورد جوامع با اعضای به حاشیه رانده شده هستند نیز موضوع این کتاب را بسیار جالب توجه خواهند یافت.چرا رمان «غنچهها را بچین، بچهها را به گلوله ببند» را بخوانیم؟
.
• تأملی قدرتمند بر طبیعت انسان: رمان اوئه، افراط و تفریطهای رفتار انسان را آشکار میکند. از مهربانی و همبستگی گرفته تا ترس و خیانت را در این رمان خواهید دید. فضای منزوی داستان به خوانندگان این امکان را میدهد تا ببینند که مردم وقتی قوانین اجتماعی از بین میروند و غرایز بقا بر آنها غلبه میکنند، چگونه رفتار میکنند. رها کردن پسران توسط بزرگسالان، بازتابی از شکستهای اجتماعی بزرگتر در طول جنگ است و این رمان را به یک مطالعه اخلاقی عمیق تبدیل میکند. این رمان نمایشی از شکنندگی تمدن است و اینکه چگونه مردم میتوانند به راحتی انسانیت خود را از دست بدهند. • کاوشی تأثیرگذار در جوانی و معصومیت از دست رفته: این کتاب تراژدی کودکانی را به تصویر میکشد که مجبورند خیلی زود با وحشتهای دنیای بزرگسالی روبرو شوند. در حالی که پسران برای مراقبت از یکدیگر، دفن مردگان و زنده ماندن از گرسنگی تلاش میکنند، لحظات کوتاه بازی، محبت و شورش آنها به طرز دردناکی واقعی به نظر میرسد. اوئه نشان میدهد که چگونه جنگ و طرد اجتماعی، معصومیت جوانان را از آنها میگیرد و آنها را در یک خلاء اخلاقی بزرگ میاندازد. این یک تصویر دلخراش اما زیبا است که به خوانندگان هزینه بیتفاوتی نسبت به افراد آسیبپذیر را یادآوری میکند.
• شاهکاری از هنر ادبی و نمادگرایی: نثر اوئه خام و شاعرانه است و هر تصویر را به نمادی از زوال، ترس و حبس اخلاقی میسازد. روایت تقریباً مانند یک افسانه یا تمثیل مدرن خوانده میشود، جایی که کودکان نمایانگر پاکی در دنیایی فاسد هستند. سبک او نه تنها از نظر احساسی، بلکه از نظر فکری نیز شما را تحت تأثیر قرار میدهد و لایههای پُرمعنا دارد.
• پیامی جهانی درباره جامعه و مسئولیت: اگرچه داستان در ژاپن زمان جنگ اتفاق میافتد، پیام رمان فراتر از محیط آن است. این رمان خوانندگان را وادار میکند تا از خود بپرسند که جوامع چگونه با ضعیفترین اعضای خود رفتار میکنند؟ آیا از آنها محافظت میکنند یا آنها را برای راحتی خود قربانی میکنند؟ در جهانی که هنوز با محرومیت، نابرابری و بزدلی اخلاقی روبهرو است، داستان اوئه به طرز دردناکی قابل لمس است.
کتاب «غنچهها را بچین، بچهها را به گلوله ببند» را بخوانید چون کاوشی فراموشنشدنی از انسانیت تحت فشارهای شدید است. این رمان فقط داستان چند پسر نوجوان نیست، بلکه شما را مجبور میکند شاهد اتفاقاتی باشید که هنگام برخورد معصومیت، اخلاق و بقا در جهانی عاری از شفقت رخ میدهد. این کتاب از طریق روایت گیرا و قدرت عاطفی خام خود، نشان میدهد که چگونه ظلم و همبستگی در مواقع بحرانی همزیستی دارند و آن را به یک مطالعهٔ روانشناختی قدرتمند و یک تمثیل اخلاقی جاودانه تبدیل میکند.
دربارهٔ نویسنده
.
کنزابورو اوئه نویسندهٔ ژاپنی و یکی از چهرههای برجستهٔ ادبیات معاصر ژاپن بود که در ۱۹۳۵ به دنیا آمد و در ۲۰۲۳ درگذشت. رمانها، داستانهای کوتاه و مقالات او که به شدت تحت تأثیر ادبیات و نظریهٔ ادبی فرانسه و آمریکا هستند، به مسائل سیاسی، اجتماعی و فلسفی از جمله سلاحهای هستهای، قدرت هستهای، عدم انطباق اجتماعی و اگزیستانسیالیسم میپردازند. اوئه در سال ۱۹۹۴ بهخاطر خلق جهانی خیالی، جایی که زندگی و اسطوره در هم میآمیزند تا تصویری نگرانکننده از مخمصهٔ انسان امروزی شکل دهند، برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات شد.معرفی کتاب مشابه: هرگز رهایم مکن (Never Let Me Go)
.
کتاب «هرگز رهایم مکن» اثر کازوئو ایشی گورو (Kazuo Ishiguro) نویسندهٔ بریتانیایی ژاپنیتبار و برندهٔ جایزه است. این کتاب داستان کتی.اچ را دنبال میکند که خاطرات بزرگ شدنش در یک مدرسهٔ شبانهروزی انگلیسی به ظاهر ایدهآل به نام هیلشام را بازگو میکند. کتی به همراه دوستانش تامی و روث، زندگی آرامی را سپری میکنند. آنها هنر میخوانند اما در کنارش هشدارهای مبهمی دربارهٔ دنیای بیرون هم میشنوند. به تدریج، حقیقت آشکار میشود: دانشآموزان، کلونهایی هستند که صرفاً برای اهدای اعضای بدنشان خلق شدهاند و آموزش و تربیتشان صرفاً برای این است که برای سرنوشت غمانگیزشان آماده باشند. نثر خویشتندار و فضای وهمآلود ایشیگورو، این افشاگری را به تأملی دربارهٔ مرگ، حافظه و توهم آزادی تبدیل میکند. این رمان بسیار شبیه به رمان «غنچهها را بچین، بچهها را به گلوله ببند» است و نویسنده در آن از معصومیت جوانی به عنوان دریچهای برای افشای ظلم و فساد اخلاقی جامعه استفاده میکند. هر دو داستان در محیطهای بسته اتفاق میافتند، جایی که جوانان توسط بزرگسالانی که قرار بود از آنها محافظت کنند، رها میشوند و در عوض مجبور میشوند در حبس، کرامت و معنا پیدا کنند. در هر دو رمان، قهرمانان جوان قربانی سیستمهای اجتماعی هستند که از آنها سوءاستفاده کرده یا آنها را طرد میکند و نشان میدهند که چگونه تمدن میتواند در عین تظاهر به انسان بودن، افراد ناتوان را غیرانسانی کند. از جمله شباهتهای هر دو رمان میتوانیم به موارد زیر اشاره کنیم:
• از دست دادن معصومیت: هر دو رمان نشان میدهند که چگونه کودکان یا جوانان مجبور میشوند خیلی زود با حقایق تلخ در مورد زندگی و مرگ روبرو شوند.
• رهاشدگی اجتماعی: بزرگسالان در هر دو داستان، جوانان را نادیده میگیرند یا به آنها خیانت میکنند که نمایانگر شکست سیستمی و زوال اخلاقی است.
• محیطهای بسته یا منزوی: هیلشام و روستای قرنطینه شده هر دو به عنوان جهانهای کوچکی عمل میکنند که در آنها کنترل، ترس و سرکوب، وجود را تعریف میکنند.
• پرسشهای وجودی و اخلاقی: هر کتاب میپرسد که داشتن یک زندگی معنادار در جهانی که با انسانها به عنوان موجوداتی بیارزش رفتار میکند، به چه معناست.
• خویشتنداری عاطفی و تراژدی آرام: هم ایشیگورو و هم اوئه رنج عمیق را از طریق زبانی شاعرانه و ساده که تأثیر عاطفی ماندگاری بر جای میگذارد، پیامهای خود را منتقل میکنند.
سخن پایانی
.
«غنچهها را بچین، بچهها را به گلوله ببند» یک یادآوری نافذ و دردناک از این است که چگونه میدان نبرد واقعی جنگ با سلاح نیست، بلکه در درون وجدان انسانها است. اوئه داستانی از کودکان راها شده را به تمثیلی فراموش نشدنی دربارهٔ خودِ تمدن تبدیل کرده است و جهانی ساخته که در آن قوی، ضعیف را رها میکند و ترس بر اخلاق و انسانیت چیره میشود. انزوای پسران در روستای جنگلی، بازتابی از انزوای هر روحی است که مجبور است در جامعهای که از دیدن ظلم امتناع میورزد، زنده بماند. اوئه از طریق گرسنگی، شورش و لحظات زوگذر شادی مرز شکنندهٔ میان انسانیت و وحشیگری را آشکار میکند.در این رمان به دنبال تسلی نباشید چون هیچ قهرمانی ندارد و هیچ راه فراری نیز از این داستان پیدا نخواهید کرد؛ تنها حقیقت ناخوشایند است و آن این است که معصومیت نمیتواند در جایی که بزدلی حکومت میکند، زنده بماند. رنج پسران در این داستان خواننده را با مرزهای اخلاقی عجیبی روبهرو میکند و خواننده از خود میپرسد آیا اگر خودش بود در برابر بیعدالتی مقاومت میکرد یا مانند روستاییان از این پسران روی برمیگرداند. دنیایی که اوئه ساخته تاریک و دلگیر است، اما نمیتوانید از حقیقت این دنیای تاریک روی برگردانید. نثر او بیرحمانه و غنی است و خواننده را میان ناامیدی و بیداری رها میکند.
این کتاب به روح شما زخم خواهد زد، زخمی ادبی که شاید هیچوقت التیام نیابد. این کتاب تأملی درباره معنای انسان بودن و انسان ماندن در زمانی است که همه چیزها از دست رفته است. تا مدتها پس از صفحات آخر، پژواک این پسران را در گوش خود خواهید شنید؛ اعتراض آنها حتی پس از پایان کتاب هم ادامه دارد تا به ما یادآوری کند که هر جامعهای روح خود را در نحوهٔ برخورد با ناتوانترین افراد است که آشکار میکند. این کتاب را بخوانید چون هم زیبایی وهمآوری در آن نهفته است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
.
دو تا از پسرها شبانه فرار کرده بودند، پس سپیدهدم هنوز راهی نشده بودیم. کتهای سبز زمختمان را، که از شب پیش هنوز نم داشتند، در نور کمرمق آفتاب پهن کردیم تا کمی زمان بگذرد، و به تماشای رودخانهٔ گِلآلودِ زرفامی نشستیم که آنور درختان انجیر، بعد از کورهراهی، پشت پرچینی کوتاه جاری بود. کورهراه از باران شدید دیروز شکاف برداشته بود و آبی زلال لای آن تَرَکهای عمیق جریان داشت. رودخانهٔ وحشی و خروشان از بارش باران و برفهای ذوبشده و آبی که از سدِ شکسته سرازیر میشد طغیان کرده بود و لاشهٔ سگها، گربهها و موشها را با سرعت مهیبی با خود میبرد.زنها و بچههای روستا دواندوان در امتداد کورهراه آمدند و با چشمهایی لبریز از کنجکاوی، شرم و تکبری مبهم به ما زل زدند. زیر لب و با تبوتاب حرفهایی با هم ردوبدل میکردند و یکدفعه نمیزدند زیر خنده که کفرمان را بالا میآورد. از هر نظر برایشان غریبه بودیم. چند نفرمان از پرچین بالا رفتند و خودشان را به رخ روستاییها کشیدند. زنی میانسال، از بین بچهها که کِرکِر خنده را سر داده و هیاهو به پا کرده بودند، با آرنجش راهی باز کرد تا جلو بیاید.
شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم













