

انتشارات چشمه منتشر کرد:
یک ماه مانده به تولد چهل سالگی اش می فهمد فرزند ناخواسته بوده است، نه حاصل اشتیاق و خواستی برای به دنیا آوردنش
همین میشود که از آن به بعد مهربان شده است. خودافشاگری و اعتراف بازی کردن با دم شیر است. لذتی ماجراجویانه و دردی دلپذیر دارد. بله، درد دلپذیر مثل خاراندن جای یک زخم تازه پوست گرفته. حتی خون انداختنش شهلا زرلکی در این کتاب کاری شبیه به همین خاراندن جنون وار را انجام میدهد او از نمایش این کار هم ابایی ندارد و در ادای این اعتراف هم کم نمی گذارد. ادا کردن را هم در معنی انجام کامل و صادقانه و بی کم و کاست آن و هم در معنای نمایشگری و ایجاد جاذبه به کار می بندد زرلکی نویسنده ای است گزیده کار که بخش اعظم دوران نویسندگی اش صرف نقد و نظر درباره ی آثار نویسندگان زن
تن و بدن زنانه تأثیر زنان بر جامعه و جامعه بر آنها و همین طور بررسی تابوهایی شده که کمتر کسی این طور جسورانه و پی گیر به تشریح شان پرداخته است. او حالا در چهل و چند سالگی از افشای آن چه جامعه و فرهنگ و عرف به پوشیدن و پنهان کردنش مصرند فاصله گرفته و به افشای خودش و تاریخ شخصی اش علاقه مند شده است. زرلکی در این کتاب خاطراتی را از کودکی و نوجوانی پرالتهابش از حافظه فراخوانده و از ذهن و روان دنیا دیده و البته بی پروایی امروزش گذرانده و به جوهر روایت آغشته اش کرده و با قلم صداقت نوشته است. اعتراف نویسنده این طور چیزی است؛ پیمان بسته با حقیقت ولی مخلوط به شاید و اما و اگر به حرف ناغافل مادری که یک روز بی هوا می گوید: «فقط دو شب، دو شب یادم رفت قرص بخورم. شب دومش هم آقات از
مسافرت اومد...
فروشگاه اینترنتی 30بوک
شاید بپسندید














از این نویسنده













