

انتشارات آنیما منتشر کرد :
خان باجی پشت در اتاق زائو رفت و چند ضربه به در زد
زن کا کا دست و پایت را جمع کن ملا میاد برای نام گذاری
گوش به در ،چسباند صدایی .نشنید در را هل داد گربه سیاهی از کنار پایش بیرون پرید و میان جمعیت گم شد کنار رختخواب نشست لحاف را کنار زد نارین نبود از اتاق بیرون آمد. بی قرار بود راه افتاد توی حیاط لوطی انتری و لوطی بزی معرکه گرفته بودند با صدای تمبک ،لوطی پسر بچهای پا به پای انتر میرقصید. هر دو کمرچین مخمل گلی به تن داشتند پسر بچه تاب می خورد و صدای زنگوله هایی که سرانگشتانش بسته بود همه را به رقص میآورد توی ایوان کنار ننه شهربانو و خانم ،بزرگ زن اول ،خان نشست دست پاچه بود این پا و آن پا میکرد سر چرخاند؛ بچه ها چنگ می انداختند میان خشتهای دیوار بالا میرفتند و لب بام مینشستند کوچکترها لب دیوارها نشسته بودند تیله های گلی را توی نی میانداختند و فوت می کردند تیله ها می خورد به سر و صورت مردم و سرو صدایشان را در می آورد نوکرهای خان با چوبهای بلندشان به پر و پای بچه ها می زدند
فروشگاه اینترنتی 30بوک



شاید بپسندید













