

ناخدا و اژدهای قرمز
انتشارات ميچکا منتشر کرد :
در سرزمینی به نام “دریای بدون باد” زندگی آرام و ساکتی جریان داشت. در این جزیره، بادی نمیوزید، موجی نبود و مردم به سکوت عادت کرده بودند. ناخدا پوف، پسری غمگین و رویایی، با پدر و مادرش در این جزیره زندگی میکرد. پدرش ماهیگیری بود که برای فرمانروای شکمو ماهی میگرفت، ناخدا پوف آرزو داشت روزی باد بیاید و زندگی یکنواخت آنها را تغییر دهد.
یک روز، ناخدا پوف بادبادکی قرمز به شکل اژدها در انبار خانه پیدا کرد وشیفتهی آن شد اما مادرش به او هشدار داد که با آن بازی نکند. ناخدا پوف در رویاهایش میدید که اژدهایش را در آسمان به پرواز درآورده.
سرانجام روزی در غیاب پدر و مادرش، بادبادک را برمیدارد و سعی میکند آن را به پرواز درآورد، اما موفق نمیشود. پدر متوجه این موضوع میشود، تصمیم میگیرد بادبادک را در دریا غرق کند تا از شر آن خلاص شوند. بنابراین ناخدا پوف مخفیانه به قایق پدر رفت و شاهد ماجرایی شد که زندگی آنها را برای همیشه تغییر داد. در میان دریا، اتفاق غیرمنتظرهای رخ داد: باد شروع به وزیدن کرد و طوفانی شدید بهپا شد.
فروشگاه اینترنتی 30 بوک
شاید بپسندید














از این مترجم













