

امیدوارم این به دستت نرسد
انتشارات نون منتشر کرد:
وقتی ایمیل هایی که ترجیح میدهید بمیرید اما چشم احدی به آنها نیفتد به جای پیش نویس«ارسال» می شوند.
سیدی وان همیشه بهترین بوده؛ کاپیتان مدرسه، شاگرد ممتاز ،همکلاسی محبوبی که همیشه لبخند دانش آموز نمونه را به صورت دارد با این حال پشت این نقاب بی عیب و نقص، خروارها خشم فروخورده پنهان شده که تنها راه تخلیه اش نوشتن ایمیل های تندوتیز در بخش «پیش نویس» است؛ از خطاب به معلم سخت گیرش گرفته تا همکلاسی هایی که اعتبار زحمات او را بالا میکشند البته بزرگترین سوژه این ایمیل ها کسی نیست جز ژولیوس گنگ. دومین کاپیتان مدرسه و رقیب دیرینه او که با اعتماد به نفس غیر قابل تحملش هر جا که رفته روی اعصاب سیدی قدم گذاشته است. سیدی در یکی از آن پیش نویس های ایمیل مینویسد: «ژولیوس گنگ تو تشنه توجهی به طرز غیر قابل تحملی از دماغ فیل افتادی و خود پسندیت رو مثل تاج میذاری بالای سرت.
یک روز به طرز عجیبی تمام ایمیل های سی دی راهی ایمیل آدمهایی میشوند که دقیقا نباید آنها را میخواندند اما درست وقتی که انتظار دارد دنیا بر سرش خراب شود ژولیوس کاری میکند که سیدی اصلا پیش بینی اش نمی کرد.
این رمان داستان عاشقانه بامزه و مملو از دردسرهایی غیر منتظره است؛ لحظاتی که نمی توانید تصمیم بگیرید بخندید یا از خجالت آب شوید. آن لیانگ نویسنده ای جوان و پرمخاطب است که کتابهایش در لیست پرفروشهای نیویورک تایمز حضور دارند او متولد چین است و در ملبورن استرالیا زندگی میکند.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
خلاصهی داستان
سِیدی وِن، دانشآموز چینی - ـاسترالیاییِ دبیرستان خصوصی وودویل، همهچیز تمام بهنظر میرسد: کاپیتان شورا، رتبهی اول علمی و الگویی از «دانشآموز همیشه مودب». تنها کسی که این تصویر بینقص را به چالش میکشد ژولیوس گانگ است؛ رقیبی همرتبه و هممقام که از دوران دبستان با او در مسابقهای نانوشته برای کسب هر افتخار ممکن رقابت میکند. نگاههای سرد، پچپچهای زیر لب و رکوردشکنیهای متقابل، زبان روزمرهی این دو نفر شده است.
سِیدی برای مهار خشم فروخورده و حفظ چهرهی «دختر خوب»، احساسات واقعی خود را در پیشنویس ایمیلهایی تند اما هرگز ارسالنشدنی خالی میکند؛ ایمیلهایی خطاب به ژولیوس، معلم سختگیر زبان انگلیسی و حتی همکلاسیای که پروژهی علمی او را دزدیده است. یک لغزش فناورانه کافی است تا همهی این پیشنویسها بهصورت همزمان به دانشآموزان و کارکنان مدرسه فرستاده شود و سِیدی از محبوبترین چهرهی مدرسه به منفورترین فرد آن تبدیل شود.
مدیر مدرسه برای کاستن از تنشهای عمومی، سِیدی و ژولیوس را وادار میکند در سلسلهای از پروژههای خدماتی و فعالیتهای فوقبرنامه بهعنوان «همراهان اجباری» همکاری کنند؛ مجازاتی که آنها را به هم نزدیک و دیوارهای بیاعتمادی را فرو میریزد. در خلال این «همراهی اجباری»، سِیدی درمییابد ژولیوس نیز زیر فشار آرزوهای والدین مهاجرش له میشود و رقابت ظاهریشان نقابی برای پنهان کردن ناامنیهای مشترک است.
رابطهی تلخ و شیرین این دو، که ابتدا بر مبنای طعنه و کنایه است، به تدریج گرمای صمیمیتی ناخواسته مییابد. گفتوگوهای پرکشش، شوخیهای آکادمیک و اعترافهای نیمهشب در آزمایشگاه شیمی، هر کدام لایهای از «کمالگراییِ تَرَکخورده» و چهرهی واقعی شخصیتها را آشکار میکند. در همین مسیر، سِیدی با مادر سختکوش و برادر بزرگترش نیز رودررو میشود و میآموزد توقع مراقبت دائمی از دیگران، بهای سنگینی برای سلامت روان او داشته است.
در پسزمینهی این سیر احساسی، معمایی پابرجاست: چه کسی یا چه چیزی پیشنویسها را واقعاً ارسال کرد؟ بیخبریِ سِیدی و تردیدهای پیرامون دستکاری احتمالی رایانهاش تا واپسین فصلها تعلیق داستان را حفظ میکند و خواننده را میان فرضیههای مختلف سرگردان نگه میدارد.
ویژگیهای مثبت کتاب «امیدوارم این به دستت نرسد»
- رشد شخصیت واقعگرایانه: سِیدی در طول داستان تبدیل به فردی میشود که میآموزد خطاهایش را بپذیرد.
- نمایش رقیبانی که عاشق میشوند: تنش رقابتی میان شخصیتهای اصلی داستان به آرامی به صمیمیت بدل میشود و این اتفاق شتابزده نیست.
- بازنمایی چندفرهنگی: قهرمانان و خانوادهها با پیشینهی چینیـاسترالیایی به تصویر کشیده میشوند و به مشکلات دانش آموزان مهاجر میپردازد.
«امیدوارم این به دستت نرسد» مناسب چه کسانی است؟
دانشآموزان دبیرستانی و دانشگاهی که با فشارهای رتبه و پذیرش مواجهاند، خوانندگان رمانهای کمدی رمانتیک نوجوان (YA) و علاقهمندان به الگوی «از رقابت تا عشق» (rivals to lovers) بیشترین لذت را از این اثر خواهند برد.
جوایز و افتخارات
- نامزد جایزهی گودریدز (Goodreads) در بخش رمان نوجوان سال ۲۰۲۴
- دریافت جایزهی آرتیزان (Artisan) برای کتاب در بخش رمان رمانتیک ـ کمدی نوجوان 2025
- ورود فوری به فهرست پرفروشهای نیویورک تایمز در هفتهی نخست انتشار (فوریهی ۲۰۲۴)
دربارهی نویسنده
اَن لیانگ، نویسندهی جوان و درخشان چینیـاسترالیایی، با نثری روان و طنزی هوشمندانه در میان نویسندگان نسل نو ادبیات نوجوان جایگاهی ویژه یافته است. او که در کودکی از پکن به استرالیا مهاجرت کرده و دوباره به زادگاه خود بازگشته، تجربههای زیستهاش در بسترهای فرهنگی گوناگون را به شکلی زنده و ملموس در آثارش بازتاب میدهد. لیانگ فارغالتحصیل دانشگاه ملبورن در رشتههای تاریخ و ارتباطات است و نخستین بار در سال ۲۰۱۶ با داستان کوتاهی در یک مجموعهی آموزشی به عرصه ادبیات وارد شد. اما شهرت بینالمللیاش با انتشار رمانهای این بار واقعی است (This Time It’s Real) و اگر میتوانستی خورشید را ببینی (If You Could See the Sun) شکل گرفت؛ آثاری که با استقبال منتقدان و خوانندگان جوان روبهرو شد و به چندین زبان ترجمه گردید.
درونمایههای اصلی آثار لیانگ شامل فشارهای تحصیلی، هویت فرهنگی، عشق نوجوانی و تعارض میان انتظارات خانواده و خواستههای شخصی است. شخصیتهای اصلی او غالباً دخترانی آسیاییتبار هستند که در محیطهای مدرسهای یا دانشگاهی با بحرانهای هویتی و تنشهای اجتماعی مواجه میشوند. نثر صمیمی، فضاسازی دقیق و تلفیق عناصر فرهنگی شرقی و غربی، از ویژگیهای بارز نوشتههای اوست. لیانگ در مصاحبههای خود بارها از تأثیر درامهای چینی، موسیقی معاصر و تجربهی شخصی مهاجرت بر قلم خود سخن گفته است. او در حال حاضر در شهر ملبورن زندگی میکند و با انتشار آثار جدیدی همچون «امیدوارم این به دستت نرسد» و چندین عنوان در دست انتشار، جایگاهش را بهعنوان یکی از صداهای نو و تاثیرگذار در ادبیات نوجوان جهانی تثبیت کرده است.
معرفی کتاب مشابه: پنج قدم فاصله از ریچل لیپینکات
داستان روایتگر زندگی دو نوجوان به نامهای استلا و ویل است که به بیماری نادر و لاعلاج فیبروز کیستیک (CF) مبتلا هستند. آنها در بیمارستان بستریاند و قوانین سختگیرانهای مانع از تماس فیزیکی آنها با یکدیگر میشود؛ از جمله قانونی که میگوید باید دست کم پنج قدم از هم فاصله داشته باشند تا خطر انتقال عفونت کاهش یابد. با این حال، در بستر تنهایی و درد، عشقی میان آنها شکوفا میشود؛ عشقی که از دل محدودیتها و ترسها سر بر میآورد و مخاطب را به تأمل دربارهی مفهوم عشق، فاصله و زیستن با تمام توان و امید وامیدارد. وجه شباهت این اثر با «امیدوارم این به دستت نرسد» در آن است که هر دو داستان، نوجوانانی را نشان میدهند که در دل فشارهای زندگی و انتظارات اجتماعی، به درک عمیقتری از خود و دنیای پیرامونشان میرسند. هر دو اثر بر رابطهای غیرمنتظره میان دو شخصیت متفاوت تأکید دارند: یکی عاشقانهای ممنوع از نظر فیزیکی (پنج قدم فاصله) و دیگری رابطهای که از رقابت و کتمان احساسات آغاز میشود (I Hope This Doesn’t Find You). از سوی دیگر، در هر دو رمان شاهد رشدی درونی در شخصیتها هستیم که از دل رنج، ترس، و تصمیمهای شخصی میجوشد.
این کتاب بهویژه برای کسانی که به داستانهای عاشقانه با درونمایههای تراژیک، شخصیتپردازی عاطفی و چالشهای عمیق انسانی علاقهمند هستند، توصیه میشود. نثر ساده و روان، بههمراه روایت چندصدایی (استلا و ویل)، تجربهای احساسی و تأثیرگذار را برای مخاطب رقم میزند.
سخن پایانی
رمان «امیدوارم این به دستت نرسد» اثری هوشمندانه و عاطفی از آن لیانگ است که در قالب داستانی نوجوانپسند و پرکشش، پرسشهایی ژرف دربارهی هویت، فشارهای نظام آموزشی و پیچیدگیهای روابط انسانی را پیش روی مخاطب میگذارد. در دل روایتی سرشار از طنز، تعلیق و احساس، این کتاب فرصتی است برای بازاندیشی دربارهی چهرههایی که ما از خود به نمایش میگذاریم و واقعیتهایی که در پس آن پنهان میمانند. لیانگ با نثری صمیمی و جهانبینی چندفرهنگی، بار دیگر نشان میدهد که صدای نسل جدید، هرچند جوان، اما پخته، صریح و بیپرواست.
برای نوجوانان امروز که در میان انتظارات خانواده، رقابتهای تحصیلی و دغدغههای هویتی گرفتارند، این رمان نهتنها آینهای برای تأمل، بلکه مرهمی برای دلهایی است که در تلاش برای «بینقص بودن»، گاه خود را فراموش میکنند. بیتردید، «امیدوارم این به دستت نرسد» یکی از آن داستانهایی است که نهتنها خوانده میشود، بلکه در ذهن و دل مخاطب میماند.
شاید بپسندید














از این نویسنده













