

خدمتکار در کمین است
انتشارات ادبیات معاصر منتشر کرد :
گذشته ام را پشت سر گذاشتم حالا دست به هر کاری میزنم تا همان جا باقی بماند.
قبلا خانه های مردم را تمیز می کردم و حالا خودم خانه داشتم. آشپزخانه ای زیبا در کوچه ی بن بستی ساکت و با حیاطی بزرگ که بچه هایم می توانستند در آن بازی کنند. من و همسرم برای این زندگی جان کنده بودیم.
وقتی همسایه ی جدیدمان ما را برای شام دعوت کرد، خدمتکاری در را باز کرد وقتی او را با پیش بند سفید و موهای مرتبش دیدم انگار داشتم توی آینه نگاه می کردم. دقیقا می دانستم جای او بودن چه حسی دارد. اما نگاه سردش مو به تنم سیخ می کرد این تنها موضوع عجیب نبود مطمئن بودم پیکری سایه مانند مراقب ماست. همسرم نیمه شب خانه را ترک کرد و حرف های یک
زن تا مغز استخوانم را منجمد کرد. حواست به همسایه هات باشه. فکر می کردم رازهای تاریکم را پشت سر گذاشته ام، اما ممکن بود که این کوچه ی ساکت خطرناک ترین جا باشد؟ یک زن برای محافظت از زندگی ای که خودش ساخته بود می توانست تا کجا پیش برود؟
فروشگاه اینترنتی 30 بوک
شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم













