

انتشارات دیباچه منتشر کرد:
هوا همچنان تیره و سرد بود و ابرهایی انبوه آسمان را فرو می پوشید. هنگامی که پس از اندکی راه پیمودن به کرانه رسیدم و در خیابان فراخ قیراندود آن به گام زدن آغازیدم؛ خیابانی که ویژه ی راهپیمایان بود و هیچ دسـتگاهی چرخدار ، مگر با دستوری و پروانه بدان در نمی توانست آمد به ناگاه ابری فرو درید و دمی چند پرتو هستی بخش و جان افروز خورشید تافتن گرفت و سردی و تیرگی را به یکبارگی سترد و از میان برد و در دمی هوای آزارنده ی زمستانی به هوایی گرم و خوش و نوازشگر دیگرگونی یافت به هوایی در میانه ی روزهای فرجامین بهار و روزهای آغازین تابستان پرتوهای خورشید بامدادین بر دریا که آرام بود و به هامونی لغزان و همایون می مانست فرو می تابید و از آن ،آیینه ای پهناور میساخت؛ آیینه ای که با درخشش تند ،خویش چشم ها را به خیرگی و تیرگی دچار می آورد.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
شاید بپسندید














از این نویسنده













