

نامه به کودکی که هرگز زاده نشد
انتشارات شانی منتشر کرد:
کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد را میتوان به نوعی بهترین کتاب اوریانا فالاچی نامید. این کتاب با زاویهی دید اول شخص و در قالب نامهای از طرف یک زن جوان که گویا خود نویسنده است خطاب به جنینی که در شکم خود دارد نوشته شده تا فرزند نازادهاش را از مشکلات دنیا و بیرحمیهای آن آگاه سازد. نامه به کودکی که هرگز زاده نشد فریادی است از خشم نسبت به آنچه بر سر آمده است در عین حال از عشق مادر شدن نیز میگوید کتاب کوچکی که از نخستین سطر تا انتها سرشار از احساس شادی، ترس مهربانی یأس خشم امید افسردگی و اضطراب است. شاید بحث اصلی اوریانا فالاچی در این کتاب سقط جنین باشد اما به طور کلی تمام دیدگاههای موجود دربارهی زن را توجیه میکند. نویسنده به سوالات ذهنیاش که هر انسانی و مخصوصا هر زنی ممکن است در طول عمرش بارها از خود بپرسد پرداخته است؛ همچون فرزند به دنیا، آوردن شیوهی، زندگی چگونه زیستن زن یا مرد بودن عدالت عشق و…
فروشگاه اینترنتی 30بوک
دربارهٔ کتاب
«نامه به کودکی که هرگز زاده نشد» در قالب گفتوگویی عمیقاً احساسی و فلسفی میان زنی بینام نوشته شده است. این زن که تازه متوجهٔ بارداری خود شده، در کل کتاب نامهای خطاب به فرزندی که در شکم دارد مینویسد. زن در این نامهها با استفاده از مثالهای دوران کودکیاش به بچۀ متولد نشده توضیح میدهد که دنیا و زندگی چگونه است و به بچه در مورد ناعادلانه بودن دنیا هشدار میدهد.با پیشروی کتاب، زن با این تصمیم دستوپنجه نرم میکند که آیا کودک خود را به دنیا بیاورد یا اینکه سقط جنین کند. او در کتاب از ترسها، امیدها، خاطرات دردناک خود ـ از جمله آسیبهای گذشته و تجربیاتش به عنوان یک زن شاغل در جامعهای مردسالار ـ میگوید. لحن صمیمی کتاب بسیار تأثیرگذار است و نشان میدهد که احساسات زن چطور بین عشق و امید و ناامیدی در نوسان است. در بخشهایی از کتاب نیز نویسنده هستی و نیستی جهان و دنیا را زیر سوال میبرد و در بخشهایی نیز عقیدۀ خودش را نوشته است.
ویژگیهای برجستهٔ کتاب
راوی در این نامه و در میان داستانهایش، به موضوعاتی مانند مادر بودن، زنانگی، آزادی شخصی، مسئولیت، عشق و واقعیتهای تلخ جهانی که کودک در آن متولد خواهد شد میپردازد. برخی از ویژگیهای برجستهٔ این کتاب عبارتند از:• دیدگاه فمینیستی: فالاچی، یک روزنامهنگار پیشگام است و نثری صریح دارد. او از این کتاب برای بررسی پیچیدگیهای زن بودن در جهانی مردسالار استفاده کرده است. تضاد درونی شخصیت اصلی داستان بین شاغلبودن یا مادری، منعکسکنندهٔ فشارهای اجتماعی است که اغلب زنان را مجبور به انتخاب میکند.
• مضامین وجودی: در این رمان مضامین وجودی و هویت انسان به شدت مشخص است. نویسنده سؤالاتی در مورد معنای زندگی، بیرحمی جهان و اینکه آیا به دنیا آوردن فرزند در چنین مکانی اخلاقی است یا خیر، مطرح میکند. تأملات راوی پُر از اضطراب است و از رنجی میگوید که زندگی ناگزیر به همراه دارد.
• سبک روایت: ساختار کتاب در قالب یک نامه است و همین آن را به شدت شخصی کرده است. نثر غنایی و شاعرانهٔ فالاچی، وزن عاطفی داستان را افزایش داده است و روایت به یک مراقبه و به نوعی اعتراف در مورد عشق، فقدان و مسئولیت تبدیل شده است.
• تعارضات: نویسنده در این کتاب با مسائل مختلفی دستوپنجه نرم میکند و بر سر دوراهی قرار گرفته است. اما در کنار تمام اینها به مسائل جهانی مثل حقوق باروری، آزادی انتخاب و هزینهٔ صداقت عاطفی میپردازد. تنهایی شخصیت اصلی، بازتاب انزوایی است که بسیاری از زنان هنگام مواجهه با بارداری ناخواسته یا گرفتن تصمیمات دشوار در مورد بدن خودشان، با آن دستوپنجه نرم میکنند.
• نمادگرایی: کودک متولدنشده در این داستان نهتنها به نمادی از زندگی بالقوه تبدیل شده است، بلکه وجدان، ترسها و سؤالات حلنشدهٔ راوی را نیز برجسته کرده است. این کودک تبدیل به شنونده و آینهای در این کتاب شده است.
افتخارات و جوایز
از زمان انتشار «نامه به کودکی که هرگز زاده نشد» در 1976 این اثر با شهرت فراوانی مواجه شد و بیش از ۴ میلیون نسخه از آن در سراسر دنیا به فروش رفت اما برندهٔ جایزهٔ ادبی خاصی نشد.این کتاب مناسب چه کسانی است؟
رمان نامه به کودکی که هرگز زاده نشد انگیزۀ بسیاری برای مادران و فرزندان هنوز متولد نشدهشان دارد و همچنین مطالب زیادی را مطرح کرده است. این کتاب در واقع فریاد نویسنده نسبت به خشمی است که بشر بر سر خودش آورده است. فالاچی با اینکه از عشق به مادر شدن میگوید اما اعتراضش را نسبت به کنترل کمی که زنان نسبت به محیط اطرافشان دارند نیز نشان میدهد. این کتاب سبک خاصی در نوع خودش دارد و با اینکه در مورد سقط جنین و انتخاب است اما به شما دید تازهای نسبت به زنان و جایگاهشان میدهد. برای درک دنیای درونی یک زن که ممکن است در زندگی با انتخابی دگرگونکننده روبهرو شود، این کتاب را بخوانید.چرا کتاب «نامه به کودکی که هرگز زاده نشد» را بخوانیم؟
• تأمل در دنیای درونی یک زن: نویسنده در این کتاب به کشمکش درونی زنی پرداخته که با بارداری ناخواسته روبهرو شده است و در قالب این شخصیت نگرانیهای یک زن را در این باره نشان داده است. این کتاب شعارهای سیاسی یا پاسخهای سادهانگارانه ارائه نکرده است بلکه احساسات خام و پیچیدگی این وضعیت برای زنان را به نمایش گذاشته است. چه زن باشید یا نباشید، این کتاب باعث تغییر همدلی و دیدگاهتان خواهد شد.• تأمل در زندگی: این کتاب تأملی قدرتمند در مورد خودِ زندگی است. فالاچی سؤالات عمیق و جاودانهای را در این کتاب مطرح کرده است: آیا آوردن کودک به دنیایی دردناک درست است؟ مادر بودن به چه معناست؟ آیا یک زن میتواند در دنیایی که میخواهد او را با نیازهای دیگران تعریف کند، با خودش صادق باشد؟ پرداختن به پاسخ چنین سؤالاتی بسیار مناسب کسانی است که به دنبال جستوجوی معنا در زندگی هستند.
• هنجارهای اجتماعی: نویسنده بدون موعظه، هنجارهای اجتماعی را در این کتاب به چالش کشیده است. راوی به شیوهای عمیقاً شخصی اما انتقادی از هویت، کار و زنانگی در جامعه انتقاد میکند. همچنین در این کتاب از حقوق باروری، فمینیسم و استقلال عاطفی زنان و مشکلاتی که در این راه با آنها روبهرو هستند خواهید خواند.
• کوتاه اما تأثیرگذار: این کتاب تنها ۱۵۰ صفحه است و مطالعهٔ آن بسیار ساده است اما مدتهای طولانی در ذهن شما میماند. این نوع کتاب، شما را به تأمل، بازخوانی و گفتوگو دعوت میکند. نویسنده در کتاب با قلمی شیوا حس ارزشمند مادر شدن و احساسات و تناقضهای یک مادر را به تصویر کشیده است.
کتاب «نامه به کودکی که هرگز زاده نشد» فقط داستانی دربارهٔ بارداری یا سقط جنین نیست، بلکه کاوشی عمیق در معنای انسان بودن و بهویژه زن بودن در جهانی اغلب نامهربان با زنان است. فالاچی پاسخهای آسانی به این سؤالات نداده است اما مهربانی و مبارزهٔ درونی شخصیتش را صادقانه به تصویر کشیده است. با اینکه دههها از انتشار این کتاب گذشته، اما کتاب همچنان قدرتمند، مرتبط و عمیقاً تأثیرگذار است. اگر به دنبال کتابی هستید که عقل را با احساس پیوند داده باشد و صادقانه واقعیت جامعه را به تصویر کشیده باشد، این کتاب برای شماست.
دربارهٔ نویسنده
اوریانا فالاچی نویسندۀ ایتالیایی و متولد 29 ژوئن سال 1929 است. او روزنامهنگار، نویسنده و خبرنگار بود. در حرفۀ روزنامهنگاری بسیار طولانی فعالیت کرد و بسیار هم موفق بود. پدرش ادوارد فالاچی کابینتساز بود و همچنین فعالیت سیاسی میکرد و سعی کرد به دیکتاتوری رهبر فاشیست ایتالیا، موسولینی پایان دهد. با اینکه خود فالاچی طی جنگ جهانی دوم خیلی جوان بود اما به جنبش مقاومت ضد فاشیستی ایتالیا پیوست. بعداً ارتش ایتالیا به او گواهی شجاعت داد. فالاچی بعد از گرفتن دیپلم برای مدت کوتاهی در دانشگاه فلورانس درس خواند و در رشتۀ پزشکی و شیمی تحصیل کرد. بعداً رشتهاش را به ادبیات تغییر داد اما خیلی زود ترک تحصیل کرد و هیچوقت تحصیلاتش را به پایان نرساند. عمویش برونو فالاچی که خودش روزنامهنگار بود به او پیشنهاد داد که وارد حرفۀ روزنامهنگاری شود. فالاچی در سال 1946 خبرنگار ویژۀ روزنامهای ایتالیایی شد. او به عنوان خبرنگار، جنگ ویتنام، جنگ هند و پاکستان، خاورمیانه و آمریکایی جنوبی را پوشش داد.
مصاحبههای جنجالیِ فالاچی
فالاچی برای پوشش خبری جنگ و انقلاب و مصاحبههای طولانی، تهاجمی و افشاگرانه با بسیاری از رهبرهای جهان در دهههای 1960، 70 و 80 در سراسر جهان شهرت یافت. در کتاب «مصاحبه با تاریخ»، با ایندیرا گاندی، گلدا مایر، یاسر عرفات، ذوالفقار علی بوتو، ویلی برات، شاه ایران محمدرضا پهلوی، هنری کیسینجر رئیس جمهور ویتنام جنوبی و ژانرال ویتنام شمالی طی جنگ ویتنام مصاحبه کرده است. کیسینجر در طول مصاحبهاش در سال 1972 اظهار داشت که جنگ ویتنام یک جنگ بیهوده است و خودش را با «گاوچرانی مقایسه کرد که به تنهایی و سوار بر اسب واگن قطاری را به دنبال خودش میکشد».کیسینجر بعداً ادعا کرد که این فاجعهبارترین گفتوگویش با یکی از اعضای مطبوعات بود. فالاچی در سال 1352 با محمدرضا پهلوی مصاحبه کرد. فالاچی بعداً اظهار داشت که «محمدرضا پهلوی زنان را صرفاً زیورآلاتی برازنده میداند و معتقد است زنان نمیتوانند مثل مردان فکر کنند و بعد میکوشد تا به آنها حقوق برابر و وظایفی بدهد».
فالاچی همچنین با دنگ شیائوپینگ، آندریاس پاپاندرئو، آیتالله خمینی، معمر قذافی و آلفرد هیچکاک نیز مصاحبه کرده است. فالاچی در نیویورک زندگی میکرد و در دانشگاه شیکاگو، ییل، هاروارد و کلمبیا سخنرانی کرد. بعد از حادثۀ 11 سپتامبر 2001 فالاچی سه کتاب در انتقاد از افراطگرایان اسلامی و به طور کلی اسلام نوشت. نام اولین کتابش در این زمینه «خشم و غرور» (La Rabbia e l'Orgoglio) بود.
در 27 آگوست 2005 مصاحبهای خصوصی با پاپ شانزدهم انجام داد. فالاچی با اینکه خودش به دینی اعتقاد نداشت اما احترام زیادی برای پاپ قائل بود و در مقالهای در سال 2004 با عنوان «اگر اروپا از خودش متنفر بود» از پاپ تمجید کرد. فالاچی در 15 سپتامبر 2006 در زادگاهش فلورانس بر اثر ابتلا به سرطان درگذشت. فالاچی برای نویسندگی پرشور و متفکر و مصاحبههای عمیق و غالباً خصمانهاش جایگاه نمادین بینالمللی را به دست آورد.
معرفی کتاب مشابه: اتاقی از آنِ خود (A Room of One's Own)
اگر به دنبال کتابهایی هستید که به انتقاد جامعه و وضعیت و معضلات زنان پرداخته باشد، کتاب «اتاقی از آنِ خود» اثر ویرجینیا وولف نویسنده، منتقد ادبی و یکی از پیشگامان فمینیسم مُدرن را بخوانید. نویسنده در این کتاب به بررسی نقش زنان در جامعه و هنر پرداخته است و مانند فالاچی، به صدای درونی یک زن و محدودیتهایی که جامعه بر او تحمیل کرده، توجه دارد. این کتاب نوشتهای تأملبرانگیز و شاعرانه دربارهٔ آزادی، خلاقیت و استقلال زنانه است. این کتاب یک مقالهٔ بلند و تأثیرگذار است که براساس سخنرانیهای ویرجینا وولف در کالجهای زنانه نوشته شده است. او در این کتاب به محدودیتهای زنان در اوایل قرن بیستم پرداخته است و با نثر تأثیرگذار و لحن انتقادی از آزادیهای سلبشدهٔ زنان میگوید و معتقد است همین محدودیتها باعث میشود که زنان نتوانند استعدادهای ادبی خود را شکوفا کنند.
شباهتها و پیوندها با «نامه به کودکی که هرگز زاده نشد»
این دو کتاب از نظر فُرم و قالب شاید کمی متفاوت باشند؛ در یکی نویسنده نامهای فلسفی نوشته است و دیگری مقالات نویسنده است اما از نظر موضوعی شباهتهای بسیار عمیقی دارند و هر دو بر زندگی درونی زنان در دنیایی مردسالار تمرکز کردهاند.• مبارزهٔ زنان برای استقلال: در هر دو کتاب، شخصیت اصلی زنی است که با محدودیتهایی که جامعه بر او تحمیل کرده دستوپنجه نرم میکند. وولف استدلال میکند که یک زن برای خلق آثار شخصی و حتی نوشتن یک کتاب ساده نیاز به آزادی مالی دارد و فالاچی نیز به مشکلات زنان شاغل اشاره کرده است. هر دو کتاب به این موضوع اشاره دارند که زنان مجبورند بین خودخواهی و فداکاری یکی را انتخاب کنند چون جامعه به آنها آزادی داشتن هر دو را نمیدهد.
• هزینهٔ زن بودن: وولف بررسی میکند که زنان چگونه در طول تاریخ ساکت شدهاند؛ از تحصیل محروم شدهاند و از تاریخ ادبیات کنار گذاشته شدهاند. بهطور مشابه فالاچی بار عاطفی و روانی زن بودن را نشان میدهد که از او انتظار میرود همه چیز از بدن تا شغل و آرامشخاطرشان را برای دیگران فدا کند. هر دو متن نشان میدهد که زن بودن با کار، انتظارات و خواستههایی نامرئی همراه است که مردان بهندرت با آنها روبهرو میشوند.
• صدا و سکوت: کتاب «اتاقی از آنِ خود» به نسلهایی از زنان که نمیتوانستند آزادانه صحبت کنند، صدا میدهد. در مقابل فالاچی به افکار خصوصی و اغلب تابو شدهٔ زنانی پرداخته که مادر بودن را زیر سؤال بردهاند یا انتخابشان نبوده است؛ افکاری که به ندرت در جامعه با صدای بلند بیان میشوند.
با وجود ژانرها و لحنهای متفاوت، هر دو کتاب دغدغهٔ مشترکی دارند: حق زن برای تفکر، احساسات و انتخاب آزادانه. این دو متن عمیقاً فمینیستی هستند و هنجارهای فرهنگی را به چالش کشیدهاند و سعی کردهاند به دنیا نشان بدهند که زنان نیز به فضایی نیاز دارند تا بتوانند به عنوان یک انسان کامل زندگی کنند.
سخن پایانی
کتاب «نامه به کودکی که هرگز زاده نشد» چیزی فراتر از نامهای ساده و روایتی دربارهٔ یک بارداری ناخواسته است. اوریانا فالاچی تأملی تزلزلناپذیر در معنای انتخاب کردن در دنیایی ارائه کرده است که اغلب زنان را مالک بدن و انتخابهای خود نمیداند. گفتوگوی درونی شخصیت اصلی داستان با فرزند هنوز متولدنشدهاش، هم به شدت شخصی و هم عمیقاً جهانی است و ترسها، امیدها و معضلات اخلاقیای را میشمارد که بسیاری از زنان در دنیای امروز با آنها مواجه میشوند.فالاچی از طریق این نامهٔ فراموشنشدنی به کودکی که شاید هرگز به دنیا نیاید، به نبردهای خاموشی پرداخته که در قلب و زندگی بسیاری از زنان جریان دارد. این کتاب یک یادآوری شجاعانه در مورد مادری و زن بودن است؛ مقولههایی که اصلاً ساده نیستند. فالاچی نیز قصد ارائهٔ پاسخی صریح به این مقولات را نداشته است، درعوض خواننده را دعوت میکند تا این حقیقتها را درک کند.
این کتاب شاید بزرگترین هدیهٔ شما به خودتان باشد چون میتواند شما را به فکر کردن، احساس کردن و زیرسؤال بُردن کلیشهها وادارد تا ببینید که برای نسلهای آینده چه جهانی خلق میکنیم. «نامه به کودکی که هرگز زاده نشد» تنها یک کتاب ساده نیست، بلکه تأملی جاودانه و واقعی در شکنندگی روح یک زن است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
دیشب فهمیدم که وجود داری، همچون قطرهای از زندگی که از عدم روان شده باشد. در تاریکی مطلق با چشمان باز دراز کشیده بودم که ناگهان یقین پیدا کردم که تو آنجایی. تو وجود داشتی. انگار تیری به قلبم اصابت کرده بود و هنگامی که دوباره صدای درهم برهم و آشفتهی ضربانت را شنیدم، احساس کردم که در حفره عمیقی از حیرت و واهمه فرو رفتهام. اینک تسلیم ترسی شدهام که در اندیشهها و جسم و جانم نفوذ کرده است. در این ترس محو شدهام و هستیام را گم کردهام. این هول و هراس، واهمه از دیگران نیست. دیگران برایم اهمیتی ندارند. واهمه از خدا نیست. واهمه از درد نیست زیرا من از درد ترسی ندارم. ترس من از توست. از سرنوشتی که تو را به من متصل کرد. من هرگز مایل به استقبال آمدن تو نبودهام؛ با اینکه میدانستم ممکن است روی به وجود بیایی.شاید بپسندید














از این نویسنده













