

هر چه دیوانه تر باشیم
انتشارات قطره منتشر کرد :
آیا هر رفتاری که از هنجارهای رایج جامعه خارج باشد، باید برچسب دیوانگی بخورد؟ یا گاهی دیوانگی، تلاشی برای حفظ عقلانیت در جهانی بیرحم و خستهکننده است؟ کتاب هرچه دیوانهتر باشیم نشر قطره ما را با پرسشی بنیادین روبهرو میکند: چه کسی سالم است و چه کسی دیوانه؟ این رمان با روایتی متفاوت در دل دستهبندی رمان معاصر اجتماعی قرار میگیرد و از همان ابتدا فضایی جذاب و پرسشبرانگیز خلق میکند. نویسنده با زبان طنز و صریح خود، قواعد نانوشته جامعه در مورد نرمال بودن را به چالش میکشد. این اثر برای کسانی که به داستانهایی با محتوای روانشناختی، اجتماعی و طنز علاقهمندند، تجربهای خاص و فراموشنشدنی است.
درباره کتاب هرچه دیوانهتر باشیم
کتاب هرچه دیوانهتر باشیم داستانی جذاب و عمیق است که با ترکیبی از طنز و واقعگرایی به مسائل مهمی چون نابرابری، تعصبات اجتماعی و نگاه قالبی جامعه به انسانها میپردازد. داستان با محوریت دو شخصیت اصلی پیش میرود: یک پیرزن باهوش و سرزنده که برخلاف میلش در آسایشگاه روانی بستری شده، و یک مرد جوان افسرده که دیگر هیچچیز در دنیا برایش معنا ندارد. این دو تصمیم میگیرند آسایشگاه را ترک کنند و سفری جادهای و پرماجرا را آغاز میکنند؛ سفری که هم بیرونی است و هم درونی.
زوئه بریسبی در این کتاب با زیرکی تمام، مرز میان عقل و دیوانگی را کمرنگ میکند و خواننده را وادار میکند تا نگاهش به واژههایی مانند "سالم" و "بیمار" را بازبینی کند. کتاب در قالب داستانی سرگرمکننده، نقدی بر جامعه مدرن و نهادهای رسمی مانند آسایشگاهها و ساختارهای مراقبتی است.
خلاصه کتاب هرچه دیوانهتر باشیم
در داستان کتاب هرچه دیوانهتر باشیم با دو شخصیت بسیار متفاوت آشنا میشویم: هورتنس، پیرزنی هوشمند و مستقل، و فلیکس، مرد جوانی که به افسردگی شدید مبتلا شده است. این دو در یک آسایشگاه روانی بستری هستند، جایی که بهجای درمان، احساس بیهویتی و فراموششدگی دارند. هورتنس به اشتباه به آنجا آورده شده و معتقد است هیچ بیماری روانی ندارد. فلیکس هم امیدش را به زندگی از دست داده. اما یک تصمیم ناگهانی، زندگی این دو را دگرگون میکند: فرار از آسایشگاه و آغاز سفری غیرمنتظره.
در مسیر، آنها با آدمهای مختلفی روبهرو میشوند، از راننده کامیون گرفته تا پلیس و آدمهای عادی کوچه و خیابان. این برخوردها هم طنزآمیزند و هم تلخ، و در عین حال پرسشبرانگیز. نویسنده بهزیبایی نشان میدهد که جامعه بیرون ممکن است خیلی وقتها بیرحمتر، بیمنطقتر و حتی «دیوانهتر» از خود آسایشگاه باشد. این سفر در نهایت به یک تحول بزرگ درون هر دو شخصیت منجر میشود.
سبک نوشتاری کتاب هرچه دیوانهتر باشیم
زوئه بریسبی با سبک نوشتاری طنز، روان و موجز خود موفق شده داستانی با بار معنایی سنگین را با زبانی ساده و خوشخوان روایت کند. یکی از مهمترین ویژگیهای این رمان، نگاه انسانی و چندلایه آن به شخصیتهاست؛ نویسنده هیچکس را قضاوت نمیکند و اجازه میدهد شخصیتها خودشان را تعریف کنند. لحن کتاب در عین حال که طنزآمیز است، گاهی بهشدت احساسی میشود و خواننده را با خود همراه میکند.
ترجمه شهرزاد سلحشور نیز به خوبی با زبان و فضای کتاب هماهنگ است. انتخاب واژگان دقیق، لحن صمیمی و حفظ ریتم اصلی متن، موجب شده نسخه فارسی کتاب، جذابیت نسخه اصلی را حفظ کند. کتاب در قالب دیالوگها و روایتهای کوتاه و پویای دو شخصیت اصلی پیش میرود و خواننده را بیوقفه درگیر خود میکند.
چه کسانی باید کتاب هرچه دیوانهتر باشیم را بخوانند؟
اگر به داستانهایی علاقهمندید که هم بخندانند، هم به فکر وادارند و هم قلبتان را لمس کنند، این کتاب برای شماست. کتاب هرچه دیوانهتر باشیم ترجمه سلحشور برای کسانی مناسب است که دغدغه مسائل انسانی، اجتماعی و روانشناختی دارند. همچنین اگر دنبال کتابی هستید که نگاه شما به جهان و مفاهیم رایج آن را زیر سوال ببرد، حتما این اثر را بخوانید.
این کتاب مخصوص کسانی است که به آثاری مانند «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» یا «زندگی پی» علاقه دارند؛ آثاری که به درون انسان میپردازند و روایتهایی فراتر از واقعیت بیرونی را دنبال میکنند. مخاطبان علاقهمند به طنز تلخ، روانشناسی اجتماعی و رمانهایی با پیامهای انسانی و عمیق از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.
در بخشی از این کتاب میخوانیم
ـ من دیوونه نیستم!
اولین جملهی هر تازهواردی همیشه همین بود. انگار فقط دیوانهها در بیمارستان روانی حضور داشتند!
به نظر میرسید ساکن جدید راحت نیست. اگر به همین منوال ادامه میداد، کارکنان میبایست آرامش میکردند. و هیچکس دوست نداشت از حالت شیر هار به حلزون کفکرده تبدیل شود.
دکتر پتیپا و پرستار مارگریت سعی کرده بودند.
ـ آروم باشین.
ولی هیچ اقدامی موفقیتآمیز نبود. بیمار فریاد میکشید، جیغوداد میکرد، فحش میداد، پرستاران را سبکمغز و بیکفایت به حساب میآورد. سبکمغز شاید، ولی بیکفایت قطعاً نه. اغلب در این لحظه بود که دکتر کمی آرامش خود را از دست میداد. و حتی اگر از اعتراف به آن امتناع میکرد، متنفر بود که او را سبکمغز خطاب کنند، برای یک پزشک تناقض تمامعیاری بود.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
شاید بپسندید














از این مترجم













