

انتشارات عینک منتشر کرد :
چرا به جیکاک فکر نمی کنم؟ آقا بودن چیز دیگری است جیکاک مطیع افاضات کلارک بود من شیفتگان و مریدان بسیاری دارم که جانشان را فدایم می کنند. ماه و رمز و راز ؟ ... پیشتر وجود رمز و راز ماه را مسخره می کردم. آن شب آخرین شبی بود که در روشنایی ماه شبانه از خانه بیرون میزدم تنها بر بلندترین جای تپه پشت به آبادی ایستاده بودم به ماه نگاه می کردم . نمیدانم چه احساسی به من دست داد. هر اس تمام وجودم را گرفت تصویر ماه دگرگون شد زن سرخ مو به من نگاه میکرد؟ راه افتادم شلنگ انداز خودم را به خانه رساندم تو رفتم و در را از پشت سر بستم از فکر و خیالم عصبانی بودم. من آدم واقع گرایی بودم اینجا ماه با من چه میکرد ؟ از ماه وحشت داشتم؟ تصمیم گرفتم دوباره از خانه بیرون بروم از جایم حرکتی نکردم گذاشتم شب بی حضور من در بیرون بگذرد. گرفتار لذت و وحشت در اتاق ماندم. لذت مراد بودن و وحشت از اشیاء؛ وحشت از ربودن عصا و کلاهم در مأموریت های گذشته از دشمنانم وحشت داشتم حالا ترس از دست دان اشیایم دست از سرم برنمی دارد.
فروشگاه اینترنتی 30 بوک
شاید بپسندید














از این نویسنده













